۸ پاسخ

دختر هووت نیست خوب دیده تو قشنگ شدی دلش خواسته که نانازی بشه وووییی😍😍😍

نه جانم اتفاقا شما ناشکری میکنی الان بچه ن دعواهاشون کاملا طبیعیه چون همو درک نمیکنن یکم بزرگ شن جونشونو وصل به هم میشه این روزا میگذره تمام تلاشتو کن بینشون صلح کنی همین زیادم تو دعواشون دخالت نکن
پسر من از تنهایی فقط پناه به گوشی و تی وی میاره کاملا بی حوصله س تا زمانی که باهاش بازی نکنم یا بیرون نبرمش هیچ اسباب بازی براش جذاب نیس چون کسی دورش نیس که باهاش سر اسباب بازی بجنگه انقدر حس تنهایی کرد که یک سال تمام مغز منو خورده چرا همه خواهر دارن من ندارم چرا همه دوتان من یه دونه آخه بچه ۴ ساله چه وقت این حرفاشه ولی چون خودمم دوست نداشتم تنها بمونه اقدام کردم

عزیزم اگه سالمن شکرکن روزی هزاربارلباس واسباب بازی جم کن ولی،شکرکن دوروببیمارستان نیستی بزاردعواکنن بزنن بشکنن فقط سالم باشن

اره واقعا منم دوتا دارم میفهمم یدونه بچه خیلی راحته

بببن واقعا بعضی اوقات میگم عجب غلطی کردم دومی اوردم. واقعا. اعصابم تعطیل شده. چاره ایم نیس

ولی‌باز خداروشکر

منم گاهی وقتا خندم میگیره بعضی دوستا واطرافیانم میگن وای حسته شدیم وازاین حرفا ..بهشونم گفتم دوتا بشن چکارمیکنید پس ...حتی اگه همون یه دونه شیطون ترین بچه باشه

فرق میکنن بچه ها شاید پسر شما آنقدر ساکته پسر برادر شوهرم آنقدر شر بود بدونم بود

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
من دیگه رد دادم
دیشب اینقدر گریه کردم اینقدر گریه کردم که حد نداره
نمیدونم به کدامین گناه پسرم اینقدر اذیتم میکنه
میگن برای بچه وقت بذار والا من روزی یک تا چهارساعت براش وقت میذارم روز به روز بدتر میشه
جونمو به لب رسونده
کاش خودکشی گناه نبود خودمو از دستش خلاص میکردم
انگار روانی بچه
میگه تشنمه آب بده آب بش میدم نمیخوره جلو روم خالیش میکنه تو سینک
میگه سیب میخوام براش درست میکنم تو بشقاب میذارم نمیخوره نگام میکنه میریزه تو سطل بعد میگه ببین خوردم .گوشی دستم میگیرم میگه ببین گوشی بذار کنار تا برم وگرنه اذیتت میکنم واقعا هم اذیت میکنه
رد دادم رد دیگه از دستش عصبی شدم واقعا این بچه بیماره مشکل داره
یا من مشکل دارم باید برم بستری بشم
خونه به این بزرگی میاد رو کمر من ماشین بازی اگر تی وی نگاه کنم میپره روم میگه نگاه نکن
براش هر شب کتاب داستان میخونم هر روز باش بازی میکنم قایم موشک سایه بازی بازی فکری نقاشی بدو بدو رقصیدن دوچرخه سواری گاهی پارک بی نتیجه اس بگید چه خاکی از دستش تو سر بریزم دیگه خیلی پرخاشگر شدم از دستش عصبی شدم