از روز اول حاملگیم با درد شروع شد طوری که شب تا صبح خواب نداشتم و بعضی اوقات گریه میکردم دکتر احتمال میداد خارج از رحمی باشه شکرخدا نبود بعدم خونریزیم شروع شد سه ماه اول ده بار سنو گرفتم هی منو میفرستادن قلب بچه چک کنن ببینن خدایی نکرده چیزی نشده باشه و من هربار از استرس تا سنو از حال میرفتم ۲۶ هفته و ۶ روزم بود شب تا صبح از درد پهلو تا زیر شکم اشک ریختم رفتم بیمارستان معاینه کردن تازه خونریزیم بند شده بود دوباره تا یک هفته به خونریزی افتادم و دکتر نفهم گفت دهانه رحمت کاملا بازه و از اینجا برو که ما دستگاه نداریم و من با خونریزی مرخص کردن امضا دروغین هم ازم گرفتن که با رضایت خودم بوده و اونا اصرار به موندن کردن 🥴 بیمارستان دیگه ای که رفتم هم گفتن دستگاه فقط واسه بالای ۳۲ هفته داریم و باید بری شیراز که تقریبا ۴ ۵ ساعت فاصله داریم و همش دعا میکردم میگفتم یعنی میشه روزی ۳۲ هفته رو ببینم و قربون بزرگی خدا برم فردا ۳۵ هفته کامل میشم میرم تو ۳۶ فقط خواستم بگم امیدتون فقط به خدا باشه به کسایی که مثل من درد کشیدن سختی کشیدن سخته منم هشت ماه و خوردیه الان خوابیدم پهلوهام درد می‌کنه تفریح نرفتم عروسی نرفتم خودم تنها تو ی اتاقم ولی داره میگذره چون پایانش قشنگه به امید روزی که از زایمانم بنویسم امیدوارم همه به سلامت فارغ بشیم الهی آمین ❤️

۵ پاسخ

انشالا از اینجا به بعدش راحت میگذره و بچت رو بسلامتی بغل میگیری

پزشکای زنان فرشته هیتن نمیفهمم چطور اینقد راحت توهین میکنی بنده خداها امکانات نداشتن نخواستن با جونت بازی بشه ما کلا تو ایران قدرنشناسیم متاسفانه

الهی عزیز دلم امسال سال خوبی سرشار از شادی باشه برات وبابغل کردن فسقلی قشنگت همه سختی هات یادت بره💞

ان شاالله سالم میگیری بغلت همه چه رو ب اون بالایی بسپار بقیه رو ولش اصل کاری اون بالایی ک صدهزارمرتبه شکر حواسش بهمون هست قوربونت خدا❤❤❤

الهی چقدر سختی کشیدی عزیزم 🌻
ان شاءالله ک زایمان راحتی داشته باشی و کوچولوتو ب سلامتی بغل کنی خستگی از تنت بره😘😘

سوال های مرتبط

مامان آدریانا مامان آدریانا ۱ ماهگی