۴ پاسخ

مهراب کلا خوشش نمیاد کسی دست به اسباب بازی هاش بزنه شوهرم دعواش میکنه ولی من نظرم اینه اصلا نباید تو بازی بچه ها دخالت کرد فقط اگر خواستن هم رو بزنن باید مراقب باشیم همین

ی سری چیزا غریزیه

والا چند روز پیش مهمون از راه دور داشتم دخترشون دو ماه از پسرم کوچیک تر بود. تا بچشونو دید چنان هولش داد همش نیشگونش میگرفت دست انداخته بود دور گردنش زور میداد. نمیزاشت به هیچ وسایلیش دست بزنه. خلاصه بچه مهربون من چنان کارهایی میکرد که مهمونا کمتر از 10 ساعت موندن ترجیح دادن برن واسه آرامش بچه خودشونم که شده 😂

همین الانشم پسرم چیزی میخواد همچین داد و بیدادی راه میندازه که نگو😂 بچه های فامیلم البته باهاش کنار میان چیزی بخواد بهش میدن بازی میکنه

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام
در مورد یه مطلبی خیلی وقت بود میخواستم اینجا بگم وقت نمیشد خیلی از اطرافیان خانواده دوست همه هر سری من رو میبینن میگن چرا تو سره کار نمیری ولی یکی فکر نمیکنه اول اینکه من خودم شعور دارم برای این قضیه و فکر کردم در موردش و دیدم من اینجا تنهام و پسرمم نمیتونم به کسی بسپارم و خیلی برام مهمه تربیته مهراب و غذا خوردن و همه چیزش و مهدکودک و پرستار و همه چی هم تحقیق کردم و علاقه ای ندارم بهش اونم الان چون الان سن حساسه مهراب سنی که هر لحظه من رو میخواد کنارش باشم بغلش کنم درد داره من آرومش کنم اینکه من به فکر خودم باشم و بگم خب من وقتم رو بچم نگیره پس من چرا بچه آواردم؟با اینکه تمام همکارام میدونن چه تهران چه یزد من شدیدا عاشق کارم بودم و هستم در حدی که من علاقه ای به ازدواج نداشتم چون گفتم من با کارم ازدواج کردم ولی ازدواجم کردم شوهرم گفت مانع کارت نمیشم و اذیتت نمیکنم .من عاشق کمک کردن به مردم و خوب شدن مریض ها بودم .الانم از نظرم بزرگترین مسئولیت گردن منه بچه داری مسئولیت کمی نیست مسئولیت بچه .اینکه خوب تربیت بشه و درست بزرگ بشه.من برای تک تک کارهای مهراب مطالعه میکنم حرفای روانشناس و دکتر گوش میدم نظر میپرسم که کار اشتباهی انجام ندم چون من کسی نیست چیزی بهم یاد بده خودمم و خدای خودم .کاشکی اطرافیان دست برمی‌داشتند از حرفاشون و دخالت ها و چرت و پرت گفتناشون و یکم فکر میکردن.که آی تو خودت رو حروم میکنی و...من بهم خوش میگذره کتار مهراب با مهراب بازی می‌کنم بیرون میرم و همه جا میرم شهربازی میرم نمیزارم ذره ای مهراب اذیت بشه چون من کنارشم .چون من وقتی فکر مادر شدن کردن وقتی رابطه کامل با همسرم انجام دادم فکر تک تک اینجاها رو کردم دوری از کار دوری از تمام کارایی که قبلا میکردم
مامان دردونه مامان دردونه ۱۴ ماهگی
این سومین باری که بود که یه بچه همسن بچه خودمو میدیدم که مامانش شاکی بود ازش😶
میگفتن همش میخواد خودش غذا بخوره
میگفتن بچه شر و شیطونیه میخواد به همه چی دست بزنه
میگفتن کار بد زیاد میکنه. همه اسباب بازی هاشو داغون کرده...

ببخشید... خیلی عذرمیخوام ... معذرت ایستیرم
ببخشید که از بچه ها انتظار دارید مثه ربات قابل برنامه ریزی حرف گوش کن باشن
ببخشید این اسباب بازی ها رو برای اهداف دیگه ای تهیه کردید و نمیذارن به هدفتون برسید.
ببخشید که بچه یکساله هستند و مثه شما نمیدونن کلید چیه ایفون چیه ملاقه چیه... فلز چیه چوب چیه سفت چیه زبر چیه...
ببخشید واقعا....

اصلا درک نمیکنم اینجور آدمها. کلا مات و مبهوت میمونم. همه این اقتضای سنشونه. باید اینجوری باشن. باید کنجکاوی کنن، لمس کنن، بچشن، بکوبن...
بچگی های خودتون رو یادتون نیست؟ چقدر به هیجان میومدین وقتی به وسیله جدید میدادن بهتون، یه جای جدید میرفتین؟ بچه ها هم همینن. همه چیز رو برای بار اوله دارن میبنین‌‌ حتی قبلا ام دیده باشن بازم براشون جدیده چون حافظه شون کوتاهه. به جای اینکه اون بالا باشین و به این موجود کوجولو نگاه کنین و از دستش کلافه بشین. بشینن، قدتون رو هم قدش کنین و به چشمهاش وقتی داره یه چیزی رو وارسی میکنه زل بزنین. ما هم باید جشمامون برای زندگی اینجوری برق بزنه ولی یادمون رفته. بچه ها متولد میشن که ما رو دوباره متولد کنن. فرصت دوباره زندگی بهمون بدن.
و فراموش نکنین که این ما بودیم که باعث و بانی به وجود اومدنش شدیم‌. ما!