۱۰ پاسخ

عزیزم همه مادرها همیشه فرق میزارن این الکیه که نه فرق نمیزاریم اطراف خودم مادرشوهر جاری خواهر شوهر عمه خاله هرکسی بگی دیدم همه مادرها چندتا از بچه هاشون عجیب دوس دارن ولی به یک نفر یا دونفر اصلا محل نمیدن‌ .خودمم از این‌ موضوع همیشه رنج میکشم🥲🥲 هرکاری کردم گله کردم گریه کردم باخنده گفتم درست نشد که نشد

مامان من خیلی هوای بچه هاشو داره و من بیشتر از بقیه خدایی چیزی واسه بچه هاش کم نمیزاره عزیزم پدر و مادر تنها کسانی هستن که تنهان و جایگزینی ندارن یه روزی حسرت شنیدن صداش حسرت گرفتن دستاش به دلت میمونه به نظر من حتی اگه اون مقصره تو پیش قدم شو زندگی خیلی کوتاهه

خودمونم اینجوری هستیم دیدین یه سری هارودوست داریم که اخلاقشون باهامون جوره یه سری ام انگاردوست نداریم نمیدونم دلیلش چیه مامانمم منوکمتردوست داره ولی من حق فرزندیموادامیکنم بهش زنگ میزنم پای حرفاش میشینم دستشومیگیرم پدرومادرحتی اگه کافرباشن بایداحترام کنی حدیثه

من 20 روزه مادرم و از دست دادم آرزومه یک بار دیگهصداشو بشنوم حتی اگه یبار اون به من زنگ نزنه من حاضرم ده بار زنگ بزنم ولی حیف که دیگه نمیشه صداشو بشنوم تا وقتی سایش بالا سرته قدرشو بدون...

مامانم تنها کسیه که اگه اینکارو کنه قلبم میشکنه
چون من آدمی ام که از هیچکس توقع و انتظاری ندارم
ولی مامانم کلا فرق میکنه

مادر منم منو خیلی دوس داره خیلی زنگ میزنه باهام همه جا می‌ره ولی با خواهرم راحت نیست بخاطر اینکه خواهرم درکش نمیکنه محبت نمیکنه ولی من جونم در میاد واسه مامانم

ناراحت میشم خیلی هم ناراحت میشم

منم مامانم اول محلم نمی‌داد جدیدا بیشتر بها میده بهم ولی منو مامانم هر روز به هم زنگ میزنیم

بهش زنگ بزن حرف دلتو بگو شاید چیزی شده

بی دلیل زنگ نزده یا دلخوری ازت داشته؟

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
مادرای عزیز من هر وقت سوال میپرسم خیلی کم پاسخ میدین ولی اگه امکانش هست به این سوالم(اگه تجربه ای دارین)جواب بدین، دخترم جدیدا خیلی به من وابسته شده در حدی که اصلا ازم جدا نمیشه اوایل خیلی بهتر بود با باباش میرفت خونه مادر شوهرم و چند ساعتی میموند یا اینکه خیلی وابسته مادرم بود خونه اونا تنهایی میموند و من و مادرم و خواهرم تو یه ساختمونیم صب که از خواب بیدار میشد میرفت خونه خواهرم و با بچه هاش بازی می‌کرد حتی برا شام و ناهار هم صداش میکردیم دوست نداشت بیاد بعضی وقتا شبا با گریه می‌آوردمش خونه الان اصلا بدون من بالا نمیره خونشون نمیمونه حتی دیروز با همسرم بیرون برا خرید میوه هم نرفت گفت اگه مامان بیاد منم میام،یه هفته بردمش مهد ولی اصلا ازم جدا نشد با اینکه خیلی دوست داشت با بچه بازی کنه ولی از کنار من جم نمی‌خورد فقط با حسرت بچه هارد نگا میکرد خیلی خجالتی و اعتماد به نفسش پایینه اگه کسی کنارش با صدای بلند حرف بزنه اگه با اینم نباشه زود گریه میکنه البته این اخلاقا رو از اول داشت ولی وابسته به من نبود الان خیلی وابسته شده نمیدونم چیکار کنم