۲ پاسخ

بسلامتی عزیزم
مبارک باشه

منو هر نیم ساعت یا ۱ ساعت میومدن شکممو فشار میدادن ناله ام در میومد سزارین فقط اینش خیلی سخته.اما اره واقعا شیاف میدادن زود خوب میشدم

سوال های مرتبط

مامان فرهاد مامان فرهاد ۱ ماهگی
پارت۴
ساعت ۱۲ ظهر ک شد ی ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ سانت نیم بازی و بهت دارو تزریق میکنیم ک دردات شروع بشه
ی سروم داخل واژنم گذاشتن و گفتن تا ساعت ۳ طول میکشه ک تموم بشه و وقتی این از داخل بدنت در بیاد یعنی ۴ سانت باز شدی
گذاشتنش داخل بدنم خیلی درد داشتن اما بعدش دیگ دردی حس نکردم
ساعت ۲ ک شد گفتن بلند شو راه برو و کمر تو بچرخون همراهش
و منم تا بلند شدم ازم کلی آب خون ریخت و گفتن طبیعیه بخار سروم داخل واژنت هست
حدود نیم ساعت راه رفتم تو اتاق بعدش خسته شدم دراز کشیدم ساعت ۲ ۵۰ دقیقه سروم از بدنم خارج شد و من انقباض هام در حد ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه بود
از وقتی سروم اومد بیرون ی ماما اومد و گفت هر یکساعت میام معاینه تحریکیت میکنم تا کمک کنه بهت من دردام قابل تحمل بود تا ساعت ۹ شب من همینجوری انقباض داشتم و هی معاینه میشدم و نوار قلب میگرفتن از بچه
تا اینکه ساعت ۱۰ شر اومدم ی آمپول بهم زدن ک بلافاصله بعد اون آمپول دردام ده برار شد و انقاباض ها ب ۲ دقیقه ۵۰ ثانیه رسید ساعت ۱۰ نیم آمدن معاینه یهو شده بودم ۷ سانت و از اون به بعد من فقط داد میزدم و اصلا باهاشون همکاری نمیکردم تا ساعت ۱۱ نیم انقد داد زده بودم ک گلوم زخم شده بود و قلب بچه افت کرده بود
....پارت بعدی
مامان مارال کوچولو مامان مارال کوچولو ۲ ماهگی
:پارت 3زایمان طبیعی
رفتم داخل بخش اومدن معاینه کردن دیدن اصلا دهانه رحمم باز نشده سر بچه ام تو لگن نیومده دیگه من رفتم دسشویی اومدم بیرون یهو یه عالمه آب داغ ازم اومد که کیسه آبم خودش پاره شد بهم قرص فشار داد خوردم توپ آوردن رفتم روش ورزش کردم دردام تازه شروع شد اما باز قابل تحمل بود
روتین دومو دادن دوباره معاینه کردن بسته بودم بعد یهو دردام زیاد شد حالم اصلا دیگه خوب نبود اومدن بهم سوند فشار ب واژنم وصل کردن بعد چند دیقه ترکید خونریزی کردم دراومد بعد دوباره معاینه کردن دیدن دهانه رحمم شده یک سانت بعد از ورزش کردن رو توپ شد ۳سانت دیگه به ۳سانت ک رسید دردای اصلی زایمانم تازه شروع شد و رفتم تو فاز زایمان هیچ موقع فکر نمیکردم درد انقباضات اینقد میتونه زیاد باشه و درد اور دردام اینقد زیاد بود که چسبیده بودم ب میله های تخت داد میزدم گریه میکردم حالم اصلا خوب نبود میگرفت دستامو گاز میزدم از درد بعد یهو ول میکرد خوابم میبرد یک دیقه دوباره ادامه داشت …..
مامان شاهان👶🏼🫀 مامان شاهان👶🏼🫀 ۵ ماهگی
پارت ۲..
بعد از اینکه رفتن خانوادم از پیشم من ساعت ۳ شد دردام بیشتر شد نزدیک ساعت ۳ نیم اینا بود کیسه ابم پار شد دردام بیشتر شد فاصله های دردام کمتر شد صدام کل زایشگاه برداشته بود بعد دوباره اومدن معاینه کردن گفتن کلا ۴ سانت از صبح باز شده فشارم هم ۱۶ روی 8 بودش یعنی تا ساعت ۵ نیم صبح پدر منو در آوردن پرستار اونقدر معاینه میکردن بعد ی پرستار اومد گفت توروخدا یکاری کنید من حالم خیلی بده گفت توکه این همه تحمل کردی یکمم تحمل کن دارم آماده میکنم بری سزارین من موندم خوشحال بشم از بترسم بخاطر اینکه سزارین هم درد دارع دیگه امادم کردن رفتم ساعت ۶ بود شروع کردن ساعت ۶:۵۱ شاهان من به دنیا اومد وقتی پسرمو آوردن دیدم کلا دردهای ک کشیده بودم همشون از یادم رفتن 🥺👶🏼💙
اونقدر میگفتن سزارین سخته درد دارع
من که شکر خدا هیچ دردی نفهمیدم همون ی چند ساعت بعد عملم دردم گرفت ک اونم شیافت گذاشتم ۲ همونجا موند دردش راحت راه رفتم بدون اینکه ازیت داشته باشم من هر دو درد رو کشیدم ولی فدای سر پسرم با آمدنش کلش فراموش شد یعنی هرچقدرم درد داشتم عوضش ارزششو داشت
خدا ی همچین فرشته ای داد ب من 🥺♥️
ولی از من بپرسن بگن طبیعی سخته یا سزارین میگم طبیعی
چون من توی سزارین کم بود پاشم برقصم بخاطر اینکه هیچ ازیتی نداشتم😂
اینم تجربه زایمان من😊❤️

جیگر گوشه مامان 🫀
مامان ویـهان🩵 مامان ویـهان🩵 ۴ ماهگی
پارت دوم

به پرستار گفتم دارو بی حسیه رفته میتونم تکون بدم پاهامو تعجب کرد گف چ‌زود بعد زنگ زد ب بخش زنان که بیان دنبالم .اومدن منو ببرن شوهرم دم در منتظر بود وقتی دیدمش انگار دنیارو بهم دادن گفتم پسرمون سالمه گف اره خیلی خوشگله نگران نباش باهم رفتیم بالا بخش زنان پسرمو اوردن دیدمش
مامانم و شوهرم بودن پیشم خیلی قشنگ بود اون لحظه بعد ب پرستار گفتم سوزش داره جای بخیم دوتا شیاف گذاشت برام بعد اون گف باید ب بچه شیر بدی و من شیر نداشتم یعنی نیومده بود تلاش کردیم نشد اومدن سرم دادن ب بچه یکم که قندش نیوفته دیگ تا شب چن بار تلاش یکم شیرخورد
۸ ساعت باید چیزی نمیخوردم بعد ۸ ساعت فقط مایعات ژله شد فردا گفتن تا ظهر مرخصی فقط باید تست زردی بگیریم بعد ک جواب اومد زردی پسرم ۲۴ ساعت اول بین ۷ و ۸ بود ک خیلی بالا بود گفتن رضایت بدین ک میبرین حتما بیمارستان بستری کنن مام دادیم رفتیم یه بیمارستان دیگ فکرشم نمیکردم بخوان نگه دارن دیگ کارارو انجام دادیم دکتر گف شیرخشک بده ب بچه بعد منو بردن قسمت فتوتراپی من برگشتم که به شوهرم بگم فلان چیا میخوام‌که شوهرم زنگ‌زد گف مارو نمیذارن دیگ بیایم دنیا تو سرم خراب شد
اون از اونور بغض میکرد حالش بد بود من اینور
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۲ ماهگی
مامان دیاکو🤱 مامان دیاکو🤱 ۱ ماهگی
وسط راه دو بار از درد خودمو جمع میکردمو ناله میکردم با صدای بلند بعد میدیدم خبری ازم نیست دوباره میرفتم رو تخت دراز میکشیدم از یه جا به بعد دردام شده بود هر ده ثانیه یه بار نمیدونم چون شب قبلشم به کل نخوابیده بودم یا بدنم ضعف آورده بود با صدای بلند داد میزدم ناله میکردم نرده های تختو هی تکون میدادم از درد بعد ک دردم میرفت عین مرده ها یهو چشامو می‌بستم یا نمیدونم میخوابیدم .اینجا من ۷ سانت بودم اون وسطا دو بارم بلند شدم رفتم رو توپ نشستم نمیخواستم برم از درد زیاد گفتن اینجوری برا خودت سختش میکنی ک رفتم.۸ سانت شده بودم و دردا غیر قابل تحمل گریه میکردم میگفتم نمیتونم دیگ نمیتونم توروخدا
بهم گفتن بشین تو وان آب گرم ته پامو چسبوندم به یه طرف وان فشار میدادم از درد یه نیم ساعت نشستم بعد گفتم میخوام بلند شم دوباره اومدن بالا سرم معاینه کردن کم کم همه دستکش هاشونو پوشیدن منم اصلا استرس نداشتم چون اصلا حالی دیگ نداشتم رسما شبیه مرده ها بودم که هر ده ثانیه یه شوکی بهش وارد می‌شد. اومدن زیرم دوتا نوار گذاشتن تو ۸ و نیم سانت دکتر خودش زد کیسه آبمو ترکوند .می‌گفت خیلی سفت بوده .روند زایمان شروع شدو من فقط درد وحشتناکی رو تجربه میکردم به ۹ سانت رسیدم زور میزدم مدفوع میکردم و هر بار بدون اینکه کسی به روم بیاره یا حرفی بزنه پاکش میکردن .منم ک اصلا تو حال خودم نبودممم.فقط میگفت کمکمون کن زور بزن منم میزدم دقیقا جایی ک سر بچه مشخص شد
مامان فسقلی مامان فسقلی ۴ ماهگی
دیگه هی میخواستن معاینه کنن که من خیلی اونجا ادیت میشدم و گفتم اگه زایمانم یک ساعت دیگه باشه تقریبا الکی نزنم و اینا که گفتن سر بچه تو لگن نیس و باید حتما پاشی ورزش کنی تا بیاد پایین و من نمیتونستم حتی راه برم و میگفتن شاید ۳ ۴ ساعت دیگه طول بکشه که دیگه دیدم دارم یمیرم و گفتم بیاین بزنین دیگه دردام شدید تر شد و فقط میگفتم چرا نمیاد دکتر که برام بزنه اونا هم میخندیدن میگفتن اول که میگفتی نه و حالا هی میگی کی میاد خلاصه آماده شدم و دکتر مرد اومد و شروع کرد اپیدورال بزنه که من اذیتم شدم یکم درد داشت نمیدونستم هم چجوریه و ادیت شدم هی خودمو سفت میکردم و میگفتم کی تموم میشه بسه یک‌پرستار هم منو از جلو گرفته بود و مواظب بود خلاصه تموم شد و من کم کم دردام هم کم شد و واقعا راحت شدم و می‌ارزید تا اینکه دیدم یک دفعه پرستارا ریختن رو سرم و اکسیژن و فشار و این و اونو چک میکردن که فهمیدم ضربان قلب بچه افت داشته و نگران شدم تا یک ساعتی ماما مواظبم بود ک بعد یک‌ساعت همه چی اوکی و شد منم چون پاهام بی‌حس شده بود گفتن بگیر یکم بخواب تا ساعت ۴ اینا من درگیر بودم و خواب که ساعت ۴ دیگه ماما گفت بلند شو کم کم و شروع کن منم بلند شدم و رو توپ شروع کردم اونجا ۶ سانت بودم اومدن گفتن ماما همراه اگه میخوای بگیری بیاد باهات ورزش کنه و من‌که دیگه درد نداشتم و گفتم خودم‌ورزش میکنم
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۵ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم