واقعا چقدر من بد بختم اومدم مهونی الان یه بچه از بچم بزرگ تر یکم انقدر قشنگ نشست غذاشو خودش خورد مثل یه ادم بزرگ حرف میزنه بعد من بچم همش در حال گریه درحال قر قر کردن چرا انقدر حرص میخورم تازه بقیه میگن تو قشنگ بچه داری نمیکنه همش بغل مادرته بچه توعه چقدر دلم گرفت دیگه چیکار کنم بخدا اون نشست قشنگ غذا خورد من بدبخت همش در حال بغل کردن بچم تازه جایم نمیریم چقدر خرم که همه باید بهم زبون باز کنن 😔😔😔😔😔😔

دور وریات خیلی بیشعورن که دوتا بچه رو باهم مقایسه میکنن تو چرا؟ تو جرا بچت با بقیه مقایسه میکنی ؟ به خودت میگی بدبخت ؟ هر بچه ای یه مدله

مقایسه کردن و حرص خوردن اشتباه خدا اون‌ بچه هم حفظ کنه ،من ی شب رفتم مهمونی همش پسرم گریه کرد منو کتک میزد چنگ میزد همه چی می‌ریخت افتضاح بازی یسره هم بقیه نظر میدادن منم برام مهم نبود بخاطر آرامش بچه و خودم دیگه تو هیچکدوم از مهمونی هاشون نرفتم راحت،بعضی از کارا بچه ها ژنتیک هست ،مثلا پسر من بدغذا مث خانواده شوهرم،یا از الان مشخص احساساتی مث خودم هست ،نگران نباش خوب میشه تنش سالم باشه

منم ی پسرم هنوزچهارسالش نشده یکی هم دوسالش کامل نشده هرجامیرم همه قورمیزنم ک بچه هان بی ادبن فلان وازاین حرفا چیکارکنم

عین منی پسرمن ک جای برم پدرمو درمیاره ب گوه خوردن میفتم ولی بچه های دیگه انگار نه انگار

ولکن بابا به کسی چه
منم هرجا میرم شوهرم بچه رو بغل میکنه من غذا میدم بهش
اونم نه غذایه سفره غذا جدا میدم بکسی چه اخه

اینجوری نگو عزیزم مادراولیاسخته یکم پسرمنم غدانمیخوره ریزه میزس