۲۰ پاسخ

من الانم باورم نمیشه باردارم

من یک ماه بعد عروسیم باردار شدم تا فهمیدم خنثی بودم هیچ حسی نداشتم بعد یک ماه انگار بچم میخواست ذات واقعی شوهرم بهم نشون بده ک خدا نجاتم داد از دستش وقتی دوماه بودم شوهرم نصف شب قهر کرد رفت روستا خونه مامانش و تا الان مشکلش اینه بچه دختر بود و من ب خاطر استراحت مطلق و سرکلاژم نمیتونم جوابگوش باشم الان از خدا می‌خوام بسلامت فارغ شم و خداروشکر میکنم از دستش راحت شدم

من ۱۷سال که کلا ناامید بودم برا بچه ۳سال باشگاه میرفتم که اخرش ۲ماه و۱ روز بود جفت باشگاه که من میرفتم نانوایی سنگک بود همونجا حالم بهم خورد باز شک نکردم خانمای باشگاه بهم میگفتن که صورتت یجوریه چند بار سرم گیج میرفت من بیخیال بودم تا که مربیم فرداش اومد بهم گفت تو حامله ی گفتم نه خیر هیچ دیگه منم وسوسه شدم همسرم گفتم بی بی چک بگیره منم از بی بی چک سر در نمیارم زدم خرابش کردم🤣هیچ فرداش باز یکی دیگه برام خرید صبح ناشتا ۶صبح انجام دادم در جا دوتا خط قرمز پررنگ زد منم جیق و گریه میکردم از شدت خوشحالی به همسرم زنگ زدم گفتم که مثبت باز بندخدا همسرم باور نمیکرد نوبت آزمایش خون دادم که خداروشکر مثبت زد همسرم از ذوق فقط گریه میکرد

من منتظر پریود بودم که برم‌برا ای وی اف
هنوزم باورم نمیشه 🥹 خودمم دلم میگف کارت به ای وی اف نمیکشه ولی باز باورم نمیشد😂

من اولین بارداریمو بعد از ۱ و نیم سال ک بچه میخاستیم و جلوگیری نراشتیم باردار شدم.و خب خیلی حس خوبی بود.
ولی این بارداریمو ناخواسته و البتع خداروشکر میکنم ک خدا خودش این بچه رو بهم داده.اینو بیشتر از اولیهم خوشحالم.چون تا سال پیش زندگیم خیلی مشکل داشت.عاطفی مالی و ....امسال ک خداروشکر مشکلاتمو طی کردم و رد شدن این بچه برام مثل معجزس.بخاطر همین استرسی ک روی این بچه دارم رو اولی نداشتم.باتمام وجود دوس دارم زودتر زمانش برسه و بغلش کنم.و طوریش نشه.من عاشق بچه هامم.خداروصد هزار مرتبه اولی ک سالم و سلامت و خوشگل هست.پسره البته و ۹ونیم سالشه.این دومی هم دختره و خدارو شکر ک تااینجا همه چی خوب بوده و مشکلی نداشتم.خدارو بخاطر این هدیش واقعا هرروز شکر میکنم.

منم بعد ۱۸ سال روز تولدم ازمایشم مثبت شد

من چون سقط کرده بودم دوتا اینم همون ماه بعد سقط گرفته بود حسم میگفت حاملم ولی نمی‌خواستم باور کنم وقتی تست مثبت شد عصبی شدم گریه کردم گفتم من چیکار کنم الان تا قلبش تشکیل نشه من هیج حسی بهش نداشتم ولی الان یه روز هم بدون پسریم نمیتونم واقعا ‌کاش زود تر بیاد🥲🥹

هشت ماه اقدام بودم همون ماه دقیقا موعدم شد روز تولد شوهرم صبح بیدار شدم گفتم بزار تست بزنم باورم نمیشد سریع دوتا خط پررنگ شد نتونستم صبر کنم زنگ زدم شوهرم گفتم خدا بهت هدیه تولدت داده تستم مثبت شده

من سر کار بودم و از صبح هیچی نخوردم بودم بی‌حال بودم به شدت همش گرمم میشد آخرای شهریور ماه بود نگو یه ماهه حاملم و نمیدونم،روز قبلشم رفته بودیم باغ خواهر شوهرم هرچی میخوردم یه طعم مسخره میداد آب طعم ماهی میداد🥴یه جورایی شک کرده بودم از سر کار دراوندم عصر با شوهرم درست رفتم آزمایش بتا بیبی چک هم نگرفتم گفت یه ساعت بعد بیا جوابشو بگیر ،جوابش گرفتم تعداد بتا نوشته بود فرستادم به دوستام گفتن حامله ای تو شک بودم شوهرم هم باورش نمیشد ،شوهرم شیفت شب بود منو رسوند خونه مامانم به کسی نگفتم شب فقط گریه میکردم نمیدونستم میخام یا نمیخام خیلی عجیب بود اون حس

من تو شوک بودم نمیدونستم باید چیکار کنم، هنوزم باورم نمیشه😁🥺🥹

دقیقا بعد تولدم بیبیم مثبت شد

من خواستم برم لیزر بعد همیشه بیبی چک دارم تو کشابم
هنوز ۳ روز به موعد پریودم مونده بود گفتم برم بزنم یخورده بخندم چون میدونم چیزی نیست😂🥲زدم دیدم دو خط پر رنگ شد قلبم داشت از جاش درمیومد از شدت خوشحالی شوهرم اومد از سرکار بی مقدمه بهش نشون دادم دوتامون با اشک شوق همو بغل کردیم
اینم بگم پول لیزرمو خرج سونو کردم😂😂😂

عزیزم طعم درسته یعنی مزه... طمع اشتباهه یعنی حرص و آز..

من پریودیام خیلی منظم بود ۶ روز عقب افتاده بود بی بی چک زدم مثبت شد.فورا رفتم بهداشت بعدش اومدم خونه کلی گریه کردم ی حس خوشحالی واسترس ونگرانی داشتم خداخواسته بود ان شاءالله قسمت خانومای درحال اقدام

من ۱۸سال منتظر چنین لحظه ای بودم از طریق ای وی اف باردار شدم بعد از ۵بار ای وی اف بالاخره ایندفعه مثبت شدم البته دفعه دوم هم شدم ولی قلب تشکیل نشده بود.. وقتی شوهرم رفت جواب ازمایش رو گرفت از مسؤل ازمایشگاه جوابش رو پرسید بعد زنگ زد بهم خیلی خوشحال بود نتونست تحمل کنه تا برسه خونه بهم بگه جوابش مثبته از همون ازمایشگاه زنگ زد و گفت خیلی خوشحال شدیم که خدا نظری به ما هم کرده دعا کن تا آخر بارداریم بخیر بگذره عزیزم خیلی حس خوبیه ان شالله قسمت همه چشم انتظارها بشه..

من فقط چشمامو بستم و از خدا خواستم سالم باشه همین 😊

من بعد چهار سال ناامیدی و سابقه یه سقط امیدی به مادر شدن نداشتم
الانم باورم نمیشه ولی خدا مهربونتر از این حرفاس

من چند ماه بود دکتر رفته بودم ازمایشاتمو کامل داده بودم و تو اقدام بودم که یه شب که اصلا فکرشو نمیکردم بیبی چک گرفتم بیرونم بودیم الکی زدم مطمعن هم بودم که منفی میشه ولی مثبت شد انگار دنیا مال من بود خدارو شکر . ایشالا هر کی آرزوشو داره تجربه کنه

من داشتم میومدم خونه مادرم سرراه دوتا بیبی چک گرفتم الکی گفتم همینجوری بزار بخرم چون دوماه قبلش سقط داشتم به دلیل ناهنجاری
بعد آوردم خونه مادرم گفت برو بزن
گفتم این ماه ما یبار کلا نزدیکی داشتیم
رفتم زدم اومدم دیدم مثبته

عه مبارکه

سوال های مرتبط

مامان ملیکا مامان ملیکا روزهای ابتدایی تولد