۶ پاسخ

منم همین مدلم
جایی میرم انگار فلجم نمتونم به بچم رسیدگی کنم

وجود مرد ها مضره واسمون🤣

شوهر من انقدر غر و نق میزنه بدتر انرزی منفیه

این منم

چقد منی

منم همینم

سوال های مرتبط

مامان آرمان مامان آرمان ۲ سالگی
سلام مامانا یه سوال
من و پسرم همیشه تو خونه تنهاییم چون تو این شهر کسی از فامیلای خودم و شوهرم نیس ،کسی به خونه مون رفت آمد زیاد نداره خودم گاهی اوقات پسرمو میبرم بیرون به قول خودش در در ، تا دلش میگیره اما خب نهایت تا کوچه و اینا باش پارک و مهد یا خانه بازی هم نزدیکم نیس که با بچه های دیگه آشنا بشه و معاشرت داشته باشه و خودش تو خونه با اسباب بازیاش بازی می‌کنه و عادت کرده به تنها بازی کردن
راستش چند وقت پیش خونه دوستم مهمون بودیم که اونم بچه کوچیک داره که همسن پسرمه هر چقدر طفلی بچه میخواست با پسرم بازی کنه ،این محلش نمی‌داد یا هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت می‌رفت همونو از دستش می‌گرفت طفلک بچه هم گریه میکرد یا یه عادت جدید پیدا کرده آدمو میزنه
بنظرتون این رفتارش عادیه؟
هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت گیر میداد همونو از دستش میکشید
مامانایی که این تجربه دارین تو رو خدا راهنمایی کنید چیکار کنم این کارشو ترک کنه ،دیگه هیچ جا مهمونی تو رپستامون نمیتونم برم
مامان 🧸 شاهان 🧸 مامان 🧸 شاهان 🧸 ۲ سالگی
مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
چند روز یکی از اقوام جوان مون فوت کرد خیلی روحی بهم ریختم الانم چند روزه دخترم تب داره تو 24 ساعت شاید 3 ساعت هم نخوابیدم، از اون طرف نتونستم برم سر کار به خاطر دخترم مجبورم تایم که تو روز دخترم خواب دورکاری کنم، خانواده ام هم ازم دورن، خانواده شوهرم هم که اصلا باهاشون ارتباط ندارم بر فرض که رابطه داشتیم برام بچه نگه نمی‌داشتن دخترم هم همش چسبیده بهم اینا رو گفتم که بدونین چقدر تحت فشار روحی و جسمی هستم
شام خورده بودیم دخترم هم که لب به غذا نمیزنه وسایل سفره رو یکم جمع کرده بودم یه شیشه شور درش باز بود خودم و شوهرم داشتیم ازش می‌خوردیم دختر کوچیکم هی چسبید بهم نمیفهمیدم چی میخواد کاری که هرگز نکرده بود یهو سر شونه ام رو گاز گرفت اصلا دلم از حال رفت جیغ زدم یهو خواست پام رو گاز بگیره داد زدم رو به شوهرم که چرا بلند نمیشی بچه رو بگیری اونم هم زمان که بلند شد داد زد یه بچه دوساله است دیگه و پاش و زد به ظرف شور همه رو ریخت تازه طلبکار هم هست به خدا جای دندن دخترم کبود شده و خون میاد منم یه پتو و بالشت برداشتم رفتم یه اتاق دیگه خوابیدم دخترم با شوهرم تنها باشن
هی این یک هفته تحمل کردم گفتم شوهرم کارش سنگین شب بخوابه گناه داره، حالا امشب بالاسر بچه مریض بشینه
فردا هم تولدش میخواستم فردا صبح برم براش کیک بخرم، ناهار بریم بیرون، عصر هم بریم براش به سلیقه خودش، کفش و شلوار و پالتو بخرم، اصلا دلم نمیخواد حتی دیگه بهش تبریک بگم چه برسه خرید کادو و کیک و....
دخترم
مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
خانم های خانه دار یا خانم هایی که بچه هاشون تو خونه پرستار دارن
از اواخر آبان و اوایل آذر تا الان چندبار سرما خوردن، دخترم مهد میره چون شاغلم از اوایل آذر تقریبا هر دو هفته 20 روز یک هفته مریض میشه
شوهرم هم یک کلام میگه نرو سر کار بچه گناه داره
من به هزار و یک دلیل نمیتونم نرم، از نظر مالی نیاز نداریم
ولی خوب من و شوهرم پارسال تا پای طلاق رفتیم و به خاطر بچه ها یه فرصت دیگه بهم دادیم، الان هم رابطه ام با شوهرم نه عالی، نه بد
من به خاطر دخترام یه سری رفتارها رو نادیده میگیرم، ولی قلبا به شوهرم نه علاقه دارم نه اعتماد
جایی که کار میکنم آشنا هستن و خیلی باهام مدارا میکنن اگه کارم رو از دست بدم معلوم نیست بتونم جایی با این موقعیت کار پیدا کنم گذشته از اون چند سال اخیر شوهرم خیلی با منت و اعصاب خرابی برای من پول خرج میکنه من نمیتونم تحمل کنم، اونم بابت هرچیزی پول نمیده اگه کاری بخوام انجام بدم باب میلش نباشه بابتش پول نمیده، مثلا بوتاکس کردن، یا موهام خیلی سفید میگه دلم نمیخواد رنگ کنی بزار سفید بمونه ، طبیعی خوبه
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
کاش یه مکان هایی بود مثل مهد کودک که بچه هارو از یک ساعت تا چند روز نگه میداشتن جاهایی که ادم بتونه بهشون اعتماد کنه و خیالش جمع باشه اگه بچشو میزاره پیششون بچش غذاشو میخوره پوشکشو به موقعه عوض میشه به موقعه و به اندازه میخوابه و به بچه اسیب نمیرسونن خلاصه یه چیزی مثل مرکز پرستاری کودکان ادم خیالش از بابت بوه راحت بود من خیلی نیاز دارم اهورا برای چند ساعت هم که شده از من فاصله بگیره و نبینمش مثلا دوتاسه ساعت نیاز دارم به اینکه تجدید قوا کنم کمی اروم بشم کمی به خودم برسم کمی با دوستام باشم بدون بچه کمی برم خرید بدون بچه اهورا خیلی شرو شیطونه اینقدری که هیچکجا بدون خودم نکهش نمیدارن مادرم که وقتی میزارمش پیشش روانی میشه از دستش خواهرمم دوتا پسر داره صد برابر بد تراز اهورا خانواده شوهرمم از پس اهورا بر نمیان دوست داشتم یکی از این مراگز بود تا من بتونم حداقل برای چند ساعت مال خودم باشم ناشکری نمیکنم خدارو شکر پسرم سالمه وکنارمه میدونم خیلی از مادرا به این مراکز نیاز دارن از وقتی اهورا بدنیا اومده یه بازار بدون استرس نرفتم یه غذای بدون اعاصاب خوردی نخوردم یه فیلم درست و حسابی ندیدم حتی یه حموم بدون دنگو فنگ نرفتم شوهرمم نمیتونه اهورارو نگه داره وقتایی که خونه است اینقدر اهورا از سرو کولش بالا میره و تو دستو پاش میپیچه کلافش میکنه اخرشم به دعوای پدر پسری ختم میشه و ناز کشیدن شوهرم از اهورا که گریه نکنه دلم تنگ شده برای اون روزایی که دوتایی با شوهرم میرفتیم بیرون یا وقتایی که میرفتم خونه مادرم اینا بدون هیچ تنش و اشوب و اعصاب خوردی های که اهورا برام درست میکنه اونم بچست درک میکنم نیاز داره انرژیش رو تخلیه کنه فقط کاش همچین مراکزی وجود داشت