۹ پاسخ

همین که شوهرت سالم خدارو شکر کن زردی دخترت خوب میشه جوش نزن
تن شوهرت سالم دارایی برمیگرده امیدوارم حالت بهتر بشه

عزیزم حتما که رفع بلا بوده .
ان شاالله بسلامتی فردا برمیگردی با ناز دخترت.
ضرر مالی جبران میشه

عزیزم 😞😞 خداکنه همه چی خوب پیش بره

عزیزم ضرر جانی نباشه به این فک کن ک خدای نکرده مویی ازهمسرت کم میشدچه میکردی این وقتامردا چشمشون دنبال دهن زنشونه که ببینن چطور حرف میزنه خودتو ببازی اونم بیشترقصه میخوره بگوعیب نداره فدای سرش درست میشه ایشالازردی دخترتم زودپاین میادنگران نباش من تاچله پروا درگیرزردی لعنتی بودم

حق داری
نگران زردی نباش
منم پسرم رو فوتو تراپی تو بیمارستان کردم ،تو۱۲ ساعت اومد زیر ۱۰.
برای تصادف و مشکلتون متاسفم اما باید صبوری کنی،اینا همش مقطعیه،میگذره

وای الهی بگردم ایشالا میاد پایین نگران نباش عزیزم
خداروشکر دخترتم ک پیش مامانت اون تصادفم بذار ب حساب اینکه جونتون سلامت باشه

همین که همسرتون سالمه جای شکرش باقیه
ان شاءالله دختر کوچولوتم به زودی مرخص میشه و توکل برخدا همه چیز درست میشه

الهی بمیرم نگران نباش عزیزم پسر منم رو ۱۷ و نیم بود در عرض سه ساعت اومد رو ۱۵ صبح روز بعد شد ۹/۸ روز دوم شد ۶ ک مرخص شدیم

چ خوشقدم بوده کوچولو😂 انشالله همه چیز درست میشه

سوال های مرتبط

مامان الا مامان الا روزهای ابتدایی تولد
♥️♥️♥️♥️♥️عکس دخترم تو کامنت ها هست ♥️♥️♥️♥️♥️طبق تاپیک قبلیم شاید علت زایمان سختم این بود که از 31هفته تا 37 پنج تا آمپول پروژسترون زده بودم .شاید علت دیگش این بود که وزن بچم نسبت ب دختر اولم‌ زیادتر بود .دختر اولم‌ 2300بود.دختر دومم 2900
سر دختر اولم‌ فقط استراحت کردم واس همین فکر میکردم ب خاطر اون زایمانم سخت شد .اما سر دختر دومم تحرک و حرکت داشتم پر انرژی بودم اما زایمانم سخت تر شد .
زایمان اولم با درد خودم زایمان کردم آمپول فشار نزدن
اما زایمان دومم از اول سرم فشار وصل بود بهم و وقتی سرم به ته رسید من زایمان کردم.خلاصه ک هرچی بود سخت بود خیلی سخت .من خودم برای زایمان راحت آماده کرده بودم .اما اونجوری نبود 🥺
سر این زایمانم احساس افسردگی میکنم یعنی اتفاقاتی پیش اومد که خیلی حالم بد کرد و اثرش اصلا از بین نمیره .
شوهرم تصادف کرده بود و ب خاطر خواب آلودگی ماشین زده بود ب دیوار و ماشینمون داغون شده کلا.سگ های نر و ماده مون رو دزدیدن و توله هاشون موندن که یکیش مرد و پلاک موتورمون افتاده بود و پیدا شد بعدا و دخترم ب خاطر زردی بستری بود و کلی گریه کردم و‌ احساس تنهایی و بی ارزشی و ....الآنم استرس دارم که فردا دوباره وقت چکاپ داره و دوباره بستری نکنه چون یکم حس میکنم زرد شده خلاصه که دارم بدترین دوران رو سپری میکنم