♥️♥️♥️♥️♥️عکس دخترم تو کامنت ها هست ♥️♥️♥️♥️♥️طبق تاپیک قبلیم شاید علت زایمان سختم این بود که از 31هفته تا 37 پنج تا آمپول پروژسترون زده بودم .شاید علت دیگش این بود که وزن بچم نسبت ب دختر اولم‌ زیادتر بود .دختر اولم‌ 2300بود.دختر دومم 2900
سر دختر اولم‌ فقط استراحت کردم واس همین فکر میکردم ب خاطر اون زایمانم سخت شد .اما سر دختر دومم تحرک و حرکت داشتم پر انرژی بودم اما زایمانم سخت تر شد .
زایمان اولم با درد خودم زایمان کردم آمپول فشار نزدن
اما زایمان دومم از اول سرم فشار وصل بود بهم و وقتی سرم به ته رسید من زایمان کردم.خلاصه ک هرچی بود سخت بود خیلی سخت .من خودم برای زایمان راحت آماده کرده بودم .اما اونجوری نبود 🥺
سر این زایمانم احساس افسردگی میکنم یعنی اتفاقاتی پیش اومد که خیلی حالم بد کرد و اثرش اصلا از بین نمیره .
شوهرم تصادف کرده بود و ب خاطر خواب آلودگی ماشین زده بود ب دیوار و ماشینمون داغون شده کلا.سگ های نر و ماده مون رو دزدیدن و توله هاشون موندن که یکیش مرد و پلاک موتورمون افتاده بود و پیدا شد بعدا و دخترم ب خاطر زردی بستری بود و کلی گریه کردم و‌ احساس تنهایی و بی ارزشی و ....الآنم استرس دارم که فردا دوباره وقت چکاپ داره و دوباره بستری نکنه چون یکم حس میکنم زرد شده خلاصه که دارم بدترین دوران رو سپری میکنم

۷ پاسخ

اره گلم این پروژسترون باعث میشه جای بچه محکم بشه و سخت تر بشه زایمان

تبریک عرض میکنم. حق دارید روزهای سختی رو گذروندید ولی بدونید این روزها هم میگذره. من خودمم خیلی حس افسردگی و گریه داشتم. خصوصا که مامانم سر کرونا فوت کرده بود.همش یاد مامانم میفتادم خود به خود میزدم زیر گریه. حتی لالایی می‌خوندم وسطش گریه ام می‌گرفت. به صورت بچم نگاه میکردم گریه ام می گرفت. ولی الان بهترم. خصوصا که به سر رفتم شهرستان پیش خانوادم. بدونید که خیلی قوی تر ازین اتفاقات هستید. دعا می کنم خداوند بهتون توان و آرامش بده و ازین به بعد اتفاقات خوب واستون بیفته و حالتون رو خوب کنه.

تبریک میگم خدا حفظش کنه برات

با اجازه عکسش اسکرین میگیرم

عزیزم ماشاءالله نمک نمک لباشو😍 الهی شکر عزیزم که نی نی بغلت سالمی دردا میگذره😘

قدمش پرخیروبرکت باشه وخداحفظش کنه
میگذره..منم اوایل خیلی حالم بد بود وهمش داشتم گریه میکردم بیخودی..کم کم خوب شده

اینم گل دختر من 😍😁

تصویر

سوال های مرتبط

مامان لنا و اِلا مامان لنا و اِلا ۳ ماهگی
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.