۳ پاسخ

دخترم خیلی وابسته خودمه

وای آره اصلا از این رو به اون رو میشه

همینن بچه ها

بعد مامان من تیکه میندازه بس ک بچه رو اذیت میکنین پیش بقیه اینجور میکنه😑😐
میگم مگه ما ظالمیم

همیشه جاریم میگه من ۴ تا بچه دارم
ب اندازه تو ک ی دونه داری ،اذیت نشدم

چون طفلی پسرم رفلاکس پنهان داشت مداااام گریه و جیغ و بهونه و... هیشکی هم تشخیص نمی‌داد خیلی اذیت شدیم
بعد راه ب راه یچی ب من میگه

سوال های مرتبط

مامان رادیـن🧿💙 مامان رادیـن🧿💙 ۵ سالگی
سلام دوستان بنظرتون حق دارم اعصابم خورد باشه یا نعععع😤😏







ما نزدیک 5 ماهی میشه آمدیم خونه جدید بعد دختر همسایه بالایی مون ( همسن رادین هست) بعد دو،سه ماه آمد گفت میشه با رادین بازی کنم یا نهععع بعد رادین گفت نه من نمیخام باهاش بازی کنم حالا چند هفته ای میشه میان باهم بازی میکنن ولی اصلن مراعات نمیکنه دختر همسایه‌ مون از ساعت ۱۲ میاد تا ۲ بعد ساعت ۲بهش میگم برو خونتون دیگه هم همسرم از سرکار میاد هم میخایم غذا بخوریم بحرف نمیکنه باید چند بار بهش بگم مامانش هم اینقدر بیخیال فقط بلده صداش بزنه دلوین نمیکنه بهش بگه دلوین بیا خونه دیگه ساعت ۲ ظهره تو این هفته هر روز داره میاد اول ها که می آمد اینطوری نبود الان پرو شدع دختر همسایه مون
خلاصه بعد کلی که پسرم بهش میگه برو خونتون می‌ره باز بعدازظهر میاد 😩 چند ساعتی هست😤😐 باز همین چند شب میبینم ساعت ۱۰ و نیم میاد با رادین باز می‌کنه تا ساعت ۱۱ موندم ببخشید این مادرش عقل نداره جلو دخترش رو بگیره اصلن به حرف مامانش هم گوش نمی‌ده باید با کتک ببرتش خونه ولی وقتایی باباش هست ( بعدازظهر ها به حرف پدرش گوش میده) حالا میاد اشکالی نداره ولی بهش میگم برو ساعت ۲ بابا رادین میخاد بیاد دیگه گوش نمی‌ده خیلی پروو هست بنظرتون چیکار کنم ؟؟؟؟🫠 مشکلی نداره میاد بازی میکنه ولی نه دیگه ساعت ۲ ظهر نمیره خونشون و ساعت ۱۰ و نیم شب میاد
مامان 👑 نازدونه 👑 مامان 👑 نازدونه 👑 ۵ سالگی
خانما ما خیلی خونواده کم جمعیتی هستیم خود من خاله ندارم داییم فوت کرده از بچگی هم با خونواده پدری قطع رابطه کردیم سالهاست ندیدمشون ادمای خوبی نیستن با پدر مادرمم سر بدی های بی حدواندازه شون قطع رابطه کردم
خونواده شوهرمم همینه شوهرم از ۱ سالگی مادر نداشته پدرش زن گرفته دوتا برادر ناتنی مجرد به درد نخور داره
هیچ دوست و اشنایی نداریم اونایی که داریم یا مجردن یا بچه هاشون خیلی از بچه من بزرگتره
این بچه من اینقدر تنهاست هروقت با کسی بریم بیرون یا کسی میاد خونمون یا جایی بچه ببینه بازی کنه بعد تموم شه بخواییم بریم با زور و دعوا و گریه میبریمش از اول همین بوده
کلاس ژیمناستیک هم میبردم متاسفانه چون سنش کمه هیچ کلاسی ثبت نامش نمیکنن مهد نخواستم ببرم از پاییز میره پیش دبستانی
چیکار کنم این عادتش رو ترک کنه هزار بار باهاش حرف زدم بعد تموم مهمونی یا بازی یا هرچیزی هرکسی باید بره خونه خودش تا دفعه بعد
این میگه باید اون بچه بیاد با ما زندگی کنه همش دم دستم باشه باهام بازی کنه خب این نمیشه که حتی مهمون داشتم دو سه روز مونده سیر سیر بازی کرده بعد که رفتن کلی گریه کرده به زور کنترلش کردیم
مرتب پارک و شهربازی میبرمش هفته ای یکی دو روز هم کوچه میبرمش بازی میکنه شاید تو هفته یکی دو روز اونم کار داشته باشم و مجبور شیم خونه بمونیم بقیه اش بیرونیم و میبرم با بچه ای بازی کنه ولی اینقدر زجه میزنه دلم خون میشه انگار قرنهاست این بچه رو جایی نبردیم
دیگه خسته شدم نمیدونم چه جوری این اخلاقشو ترک کنم