۱۳ پاسخ

من از جانب خودم بگم،برا دخترم افسردگی بعداز زایمان گرفتم زندگیم پرازچالش بود از طرف همسرم و ازهمه بدتر دخترم بشدت گریه میکرد کولیک داشت از جمع بدور بودم هنوزم که هنوزه ۷ سالشه و از عمو و دایی فراریه با هیشکی راحت نیست
برعکسش ماشالله بگم چشم نزنم بچمو،پسرم با اینکه رفلاکس پنهان داشت و هم‌ خودش عذاب کشید هم منو عذاب داد باهربار سخت نفس کشیدناش،بشدت آروم و دوست داشتنیه حتی نوع نگاه کردنشم فرق میکنه یجور دیگه س
سردخترم ۲۱ سالم بود الان ۲۷ سالمه یجوری به بلوغ فکری رسیدم تا حدودی و واقعا دارم لذت میبرم از دومی و نوع بزرگ کردنش

منم قبل اینکه دومی بیادهمین فکرو میکردم ولی الان ک ۸ ماهشه میبینم باهم فرقی نداره ولی بااولی حس های خاص وبرای اولین بارتجربه کردم

من بچه ی آخرم و مامان و بابام منو از همه بیشتر دوست دارن 😁

من عاشق دخترممم ولی با هم دیگه سازگاری نداریم عین دو تا هوووو هستیم عاشق پسرررم هستم حالا نمیدونم به این سومی حسی دارم یا نه😐

گلم بارداری؟؟؟

من بچه اولمو خیلی بیشتر دوست دارم البته چون من بچه دومم ناخواسته ست اولی رو با دل و جون بزرگ کردم ولی دومی رو زورکی دارم بزرگ میکنم

من دوتا دارم برام فرقی نداره اماعشقم‌به پسربزرگم فرق داره اون برام باکل دنیاا وادم هاش فرق داره نه فقط باداداش کوچیکش من برادرنداشتم وهمش توارزوی داشتنش بودم ودلم میخواست بچه اولم پسرباشه وهزاربار تورویاهام داشتمش وباپسربزرگم رویاموزندگی کردم البته تاحالاهیچکس قد پسرم منودوست نداشت۶سالشه اماقشنگ توغم وشادی کنارمه ❤️❤️

مادری پر از حس های مختلف و عجیب غریب وناب
اصلا نمیتونی بفهمی کدوم و بیشتر دوس داری اصلا چرا باید یکی رو بیشتر دوس بداریم هر دو پاره تنمون هستن‌.هم اولی و هم دومی ی حس خاص داره برا خودش

عزیزم هیچ فرقی نداره

حامله ای مگه؟

از اکثر مادر ک بپرسی میگن بچهاشون اندازه هم دوسدارن ولی خود منم نظر اینکه اولین ها یچیز دیگن ...

عزیزم منم اینطوریم حالا امیدوارم بعدا درست بشه

منم همش فک میکنم اگ روزی بچه دوم بیارم هیچوقت اندازه دخترم دوسش ندارم

سوال های مرتبط

مامان 🫀Maneli🧿 مامان 🫀Maneli🧿 ۱۲ ماهگی
اَندکی درد و دل….
من بعد از ۶سال بچه دار شدم
دوست داشتم زمانی تجربه کنم حس مادری رو که با تمام سختی هاش کنار بیام و برام قابل تحمل باشه

همیشه با بچه های فامیل انقدر بازی میکردم
که بچه ها همه وقتی میفهمیدن من دارم میرم پیششون خیلی خوشحال میشدن(به گفته ی مادراشون)
توی عید دیدنی ها من همیشه با بچه ها توی اتاق در حال بازی بودم
همیشه با خودم میگفتم مگه میشه برای بازی با بچه وقت نداشت؟؟!!
مگه میشه آدم حوصله ی بازی با بچه رو نداشته باشه؟؟!!

از روزای اول تولد دخترم تا همین الان هم انواع بازی هایی که بلد بودم و مناسب سنش بود رو باهاش بازی میکنم

ولی خیلی مواقع اصلا باهام همکاری نمیکنه
فقط میگه بغلم کن
حتی کنارش نشستم هم میگه بغلم کن
اصلا به بازی توجه نمیکنه زیاد

بعضی روزها انقدر خسته میشم از کارا و مسؤلیت های زیادی که گردنمه
که حوصله ی بازی باهاش رو ندارم واقعا
و شبها عذاب وجدان میگیرم 🥺🥺

از یه طرفم ناراحتم که خودمو کاملاً فراموش کردم و هیچکاری برای خودم نمیکنم
نه ورزش میکنم
نه به پوستم میرسم
نه قرصامو میخورم…..🥴🥴

میدونم به گفته ی کوثر یاوری داریم کار بزرگی میکنیم و مادری کردن رسالت بزرگیه که به عهده گرفتیم
ولی بیایید انگیزه بدید 🙏🏻به مادری که کم آورده و خسته اس و PMS عجیب داره براش سخت میگذره🤒🤒