* 4 *

کم کم بردنم بیرون مامانم و شوهرم بیرون منتظر بودن
دیدمشون بغضم گرفته بود هممون باهم رفتیم تو اتاق و من و جا به جا کردن
پرستا را اومدن رسیدگی کردن و ترو تمیز خیلی خجالت میکشیدم
به پهلو میچرخوندن من و تا خون ها تخلیه بشه بیحسیم تموم شده بود و از درد داشتم به خودم میپیچیدم
مسکن و انتی بیوتیک میزدن تو سرم

گذشت و من نباید تا هشت شب سرم و بیارم بالا تکون بدم یا چیزی بخورم
بد ترین لحظش همینجا بود و لحظاتی که مسکن از بدنم میرفت بیرون

اومدن رحمم رو یکم فشار بدن که نزاشتم دردم میومد
سخت ترین لحظاتشم اولین قدمی بود که میخواستی برداری اصلا نمیشد کامل صاف بشی من تا چند روز اول نمی تونستم حین وایستادن کامل صاف بشم

در کل من درد نداشتم رفتم برای عمل، خود عمل هم که چیزی احساس نمیکنی بعدش هم که با مسکن و رسیدگی های بیمارستان نمیزارن زیاد درد بکشی
  بعدشم که اومدم خونه تا دو روز از شیاف دیکلوفناک استفاده کردم مسکن بود اونم و ارومم میکرد؛ عمل سزارین درد رو اونطور که تصور میکردم نبود اصلا 😌

ظهر روز بعدش هم که ترخیص شدم و با یه نی نی برگشتیم خونه 🌹

۳ پاسخ

قدمش مبارک باشه عزیزم.❤️
اره منم سزارین شدم، دردش اونقدر نیست که میگن و وحشت میسازن

دکترت کی بود؟
چقدر گرفت برای نامه سزارین؟
از بیمارستان آرام راضی بودی درکل؟

کجا زایمان کردی عزیزم؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
ساعت تقریبا ۱۲شب بود که دیگه گفتن میریم سراغ آمپول فشار 😖
یه ساعت که تقریبا گذشت اصلا دردی نیومد سراغم حالا منم داشتم می‌خندیدم میگفتم آمپول فشار که میگن اینه
با خودم گفتم این که اصلا درد نداره😅 واقعیتش من فکر میکردم زودی آدم با آمپول فشار درد شدید میگیره ولی خبر نداشتم که قراره کم‌کم دردام شروع بشه😑همین که یه ساعت دیگه گذشت درد ها شروع شدن
حالا درد ها از اون اول کم ولی قابل تحمل بود 🥺
یه چیزی اینکه من چون کلاس آمادگی زایمان رفتم نامه بهم دادن که تا وقتی که فول شدم یعنی به ده سانت رسیدم میتونم همراه داشته باشم واسه همین ساعت۱۲شب دیگه مامانم اومد پیشم 😌
رفتم یکم پیاده رویی کردم دیگه دردها داشتن زیاد میشدن حالا این به کنار که هر نیم ساعت یکبار ماما معاینه میکرد که خودش مث یه عذاب بود 😭
ساعت نزدیک ۵صبح بود که دو سه تا ماما اومدن بالا سرم از این چراغ ها هس که تو اتاق عمل روشن میکنن و نور زیادی هم داری حالا اسمش رو نمی‌دونم از اون رو آوردن بالا سرم روشن کردم یکی از ماما ها رفت دستگاه آورد یعنی جوری اومدن بالا سرم فک کردم میخوان عمل جراحی چیزی انجام بدن 😣
کیسه آبم رو مثل وحشی ها پاره کردن همین که تکون هم می‌خوردم ماما سرم داد میزد می‌گفت مگه نمی‌گم تکون نخور اصلا جوری داد میزد که تموم بدنم می‌لرزید
تموم بدنم شروع کردن به لرزیدن اصلا نمی‌تونستم خودم کنترل کنم مادرم رو فرستادن بیرون کارشون که تموم شد با صدای بلند مادرم رو صدا زدم 😞
مادرم که اومد تو اتاق هم بدنم می‌لرزید هم داشتم مثل ابر گریه میکردم خیلی سخت بود تموم تخت خیس شده بود
بعد پاره شدن کیسه آب دردهایم بیشتر شد معاینه که کردن گفتن یه دوسانتی باز شدی 😶
مامان اِلارا🎀 مامان اِلارا🎀 ۴ ماهگی
مامان ماهورا🩷 مامان ماهورا🩷 ۲ ماهگی
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۲ ماهگی
(پارت ۳)
از اتاق عمل خوش و خرم بردنم ریکاوری و حالم عالی بود دکترم میپرسید حالت چطوره هی میگفتم عالی ام،بردنم تو اتاق و اومدن چند تا سرم برام وصل کردن و چشمتون روز بد نبینه یه آمپولایی میزدن تو سرم ها که رحم رو جمع کنه،هر سرم ۷‌.۸ ساعت طول میکشبد تا تموم شه و تا اون سرم ها تموم شن من مرگو جلوی چشمام میدیدم,چون اون روز تعدادمون زیاد بود اتاق تک تخته نداشتن و اتاقم ۴ تخته بود🤕و تا صبح هر چهار تامون از درد به خودمون میپیچیدیم فقط...من ک چند باری خودم سرمم رو قطع کردم ولی باز اومدن بازش کردن🤦🏻‍♀️دکتر میگفت تحمل کنید این سرم ها باعث میشه رحمتون جمع شه و بعدا دیگه درد نداشته باشین.همون روزم دکتر اومد دیدمون کفت تا فردا ساعت ۷ صبح ناشتا بمونید یعنی ما ۳۴ساعت ناشتا بودیم حتی آب هم اجازه نداشتیم بخوریم،گفت فردا من نمیتونم بیام بیمارستان تا ظهر همتون مرخصین به همه هم کفت آمپول زیرپوستی دور نافی دارین به جز من(ولی داروهای بعد از عمل رو که کرفتم از همون آمپولا ۸ تا نوشته بود که روزی یکی باید میزدم)جورابای واریس هم از روز اول پوشیدم برای جلوگیری از آمبولی
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ ماهگی
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۴ ماهگی
تجربه سزارین ۱
دکترم گفته بود صبح قبل از ساعت ۶ بیمارستان باش
من ساعت پنج از خونه زدم بیرون پنج و بیست دقیقه رسیدم بیمارستان و ۵ و چهل دقیقه هم نامه ام رو دادم به مسئول زایشگاه و پذیرش شدم یه نامه داد به شوهرم رفت پایین برگه گرفت بعد لباسامو عوض کردم و تحویل مامانم دادم دراز کشیدم قسمت تحت نظر ماما اومد انژیوکت وصل کنه خیلی بد رگ دادم آخرم به بدبختی دوسه نفر رفتن اومدن تاتونستن وصل کنن یعنی سخت ترین بخش زایمان من همون انژیوکت لامصب بود تا لحظه ترخیص عذاب کشیدم انقدر بد رگم بعد سوند وصل کردن که من خودمو شل شل کردم هیچی درد نداشت یکم سوخت و تموم شد از بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشدم که ادرار دارم ولی کیسه پر میشد😂
بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گرفتن دونفر دیگه هم اومدن برای سزارین اونجا باهم حرف میزدیم و دونفر هم داشتن تو اتاق زایمان طبیعی زایمان می‌کردن جیغ و داد یه وضعی اصلا ساعت ۷ و بیست دقیقه دکترم زنگ زد که بفرستید اتاق عمل مریض منو با ویلچر بردنم اتاق عمل
آیلار آیلار قصد بارداری
ادامه تجربه سزارین
از ریکاوری که اومدم‌ بخش تو مسیر همراه هام و دیدم
من بیمارستان بهمن سزارین شدم اصلا از بیمارستان راضی نبود به هیچ عنوان
ولی دکترهاش خیلی خوبن دکتر بیهوشی عالی بود
وقتی رسیدم توی بخش دیگه ساعت ملاقات رسیده بود
بعد که ملاقات تموم شد اومدن گفتن باید راه برم
از تخت که اومدم پایین درد زیادی نداشتم ولی ولی ولی یک سطل ماست خونریزی کردم دلیلش شاید فیبورم هام بود بهم‌ گفته بود بعد عمل نباید چیزی بخورم تا ۸ساعت که دیگه وقتش که‌ رسید چایی با عسل بهم دادن چندین لیوان بعدش هم بیسکوییت ساقه طلایی و کمپوت گلابی و انجیر
بعد خونریزیم اومدن ماساژ دادن شکمم و درد داشت اندازه قابل توجهی ولی در حد مرگ نبود
وقتی ماساژ دادن مجدد همون اندازه خونریزی کردم
چند ساعت بعد باز گفتن‌ راه برو که دوباره خونریزی کردم
هر بار هم‌ خدماتی ها خودشون اومدن زیرم و تمیز کردن البته ما یه شیتیلی بهشون داده بودیم
اخرین ماساژ رحمی دیگه خونریزی نداشتم زیاد
تا ساعت ۱ شب درد نداشتم که سرم داشتم
سرم رو قطع کردن یکم درد داشتم ولی نه زیاد
فرداش هم صبحانه آوردن و اومدن اموزش شیردهی معاینه بچه ها
ولی من شکمم کار نکرده بود بهم گفتن مرخص نمیشم تا شکمم کار نکنه
دکترم بهم زنگ‌ زد گفت یه چیزی بخور تا شکمت کار کنه ولی پرستار نذاشت
خانمی که شما باشید ساعت شد ۲ظهر
مامان نلای مامان🎀🧸 مامان نلای مامان🎀🧸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قسمت شیشم:

تصورم از زایمان طبیعی خیلی ترسناک بود و فکر میکردم قراره با آمپول فشار زایمان کنم،اما کاش به اون ترسناکی بود که من فکر میکردم و شب و روز نداشتم از نگرانیش،متاسفانه از چیزی که فکر میکردم میلیون ها بار وحشتناک تر بود😐
اول بهم قرص زیرزبونی دادن،تا یه فینگر شدم که اصلا دردی نداشت هرچند معاینه واقعا دردناک و بد بود.
یهو یه دکتر اومد گفت باید برات سوند رحمی بزنیم برسی به ۳ سانت حداقل بعد آمپول فشار میزنیم،منم از همه جا بی خبر،گفت یه خورده درد داره ولی همکاری کنی نه زیاد!
یه توپ کوچولو رو با اسپکولوم که خودش دردش وحشتناکه،وارد رحمم کردن و دفعه اول خوب جا نرفت!دراوردن دوباره با دست تا ته رحمم جا زدن!چقدرم خون اومد و درد داشت،سر اون توپ به چند متر شلنگ و در نهایت به یه سرم خیلی بزرگ وصل بود،گفتن این سرم قطره قطره میره داخل اون توپ بزرگ و بزرگ تر میشه تا برسه به ۳ سانت خودش پرت میشه بیرون!
تقریبا دو سه ساعت جهنمی و دردناک طول کشید تا اون سرم بزرگ وارد توپ شد و توپ منو به سه فینگر رسوند و با درد فراوان پرید بیرون،اندازه یه توپ زرد پشمی بود😭خیلی خیلی دردناک بود و بعدش راند بعدی قرص زیر زبونی رو بهم دادن
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۳ ماهگی
پارت۵
دیگه از اون روز تا همین یک هفته پیش شیر خشک ندادمش و هفته قبل همون شیر خشک گیگوز رو بهش دادم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد.
روز بعد هم که مرخص شدم اومدم خونه، تا روز سوم خیلی اذیت شدم و همیشه شیاف میذاشتم، برای شیردادن واقعا اذیت بودم... اما بهبودم رو کامل حس میکردم... روز ۵ ام دردام کمتر شده بود اما بازم سوزش رو داشتم...
دیگه از روز ۸ و ۹ خب بهتر شده بودم اما خوب خوب نه!
اما تونستم روز دهمم با قطار از تهران تا نیشابور بیام.
تا روز ۱۵ یا۱۶ برای بلند شدن و دراز کشیدن دردی رو حس میکردم که با احتیاط کارامو میکردم.
الان که ۲۱ روزه عمل شدم تقریبا خیلی خیلی بهتر شدم، فقط کمرم کمی درد داره و برای بلند شدن باید به پهلو برگردم و تا بتونم بلند بشم...
✅اینم ی توضیح کامل از پروسه سزارین از روز اول تا امروز✅
من با روسری شکمم رو میبندم و راضی هستم، چون گن که استفاده کردم و خیلی تنگ بود، باعث شد درد بخیه هام بیشتر بشه درصورتی که خوب شده بودم اما به خدی دردم رو زیاد کرد که مجبور شدم از شیاف استفاده کنم.
الانم نمیگم کاااملا خوب و بی درد هستم، اما خداروشکر از پس بیشتر کارای خودم و مهوا برمیام. وقتی در عرض ۲۰ روز بهبودم اینطوری پیش رفته،انشالله تا روز چهل بهتر از الانم میشم.
اگر تاپیکامو ببینید، من به حدی درد داشتم که همیشه کلافه بودم. توی خونه گریه میکردم و میگفتم من دیگه خوب نمیشم... اما خداروشکر گذشت...
مامان آوش💫 مامان آوش💫 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم