پارت ششم زایمان اول سزارین اختیاری🩵

شوهرم همراه خدمه اونجا منو کشوندن و گذاشتن تخت بخش و زیرم و روم که کلا خون بود مشمبارو برداشت و انداخت اشغال و مامانمم زیرم ۴ یا ۵تا پوشاک بزرگ گذاشته بود تا خون اونجا جذب شه بعد دیدم سرم اینا هیچی بهم وصل نیست منم داشت دردام شدیدتر میشد هی به مامانم و شوهرم میگفتم برو پرستار صدا کن بیاد سرم مسکن وصل کنه اوناهم نمیدونم چرا نمیومدن خیلی دیر اومدن وصل کردن اینم بگم که من اولش پمپ درد میخاستم مامانم و دکتر گفت ولش کن لازم نیست دکترم همش قبلش میگفت سه تا پتدین مینویسم دردش اروم میشه مامانمم که کلا من هرچی میگم میگه نه نه و ضد من حرف میزنه به دکترم گفته بود وصل نکن وصل نکن و بخاطر همون من نتونستم پمپ درد بگیرم اینجا هم پرسیده بودم خانمای اینجا گفته بودن ولش کن
با شیاف اروم میشی و اینا اینجور شد من پمپ درد نگرفتم و اومدن یدونه سرم وصل کردن که اون سرمه یعنی برام بدترین سرم‌ عمرم بود هر قطره که اون سرمه میریخت و میرفت تو رگام درد های من شدید تر و شدید تر میشد وسطاش هی دستام جمع میکردم قطع میشد و بعد باز میکردم اینقدر دردش شدید بود که گریه میکردم و کل بخش صدای من بود بعد اینکه اون سرمه تموم شد و پرستارا دیگه دیدن خیلی جیغ و داد میزنم اومدن با حرص بهم مسکن و مخدر وصل کردن و گفتن دیگه شب بهت مسکن نمیزنیما...

۹ پاسخ

خودت کلا تحملت کمه چون سر هر چی جیغ و داد کردی و از اول سخت گرفتی کنار نیومدی باهاش

قدم نو رسیدتم مبارک گلم 😍🩷

من اولشم از سزارین میترسیدم ولی الان که داستان شما هم شنیدم کلا دیگه اصلا سزارین میخوابم اولش میترسیدم ولی دو سه روزی بود پشیمون شده بودم میگفتم میخوام سزارین بشم ولی الان دیگه طبیعی انتخاب میکنم 😢😢😢😢😢

اولا که قدم نو رسیده مبارکت باشه عزیزم
و اینکه چقدر زیر میزی گرفت
نیلای کوچولو چند کیلو بود

انگار یبار زاییدم با زایمانت 😅خیلی سخت بوده...ولی تبریک مامان جان❤

وای چقد سخت گرفتی دختر,,😂😂😂

قبل عمل کمخونی نداشتی؟

چقد سخت بوده🥲

خداروشکر بسلامتی زایمان کردی قدم نو رسیدتم مبارک باشه😘😘راستی چقد به دکترت زیرمیزی دادی؟

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت سوم

سوزن رو بهم زدن و ان اس تی بهم وصل کردن و از ساعت ۵ بعد از ظهر بهم زدن درد داشتم میگرفت ول میداد و انقباض های شدید میگرفت همینجوری هر ده دقیقه ۴ بار انقباض داشتم تا شب همینجوری درد داشتم هر ده دقیقه ۴ بار درد داشتم اومدن معاینه کردن گفتن همون ۲ سانتی گفن اگه تا صبح باز نشد سزارین میکنن دیگه دردام همون بود و میشد تحمل کنی چجچوری بود اروم بودی بچه خودشو سفت میکرد مثل سنگ دلدرد و کمردرد همین که ول میکرد دلدرد و کمردرد خوب میشد بعدش هرباری که درد میومد سراغم ورزش میکرد حرکت لگنی پیاده روی وسط سالن با درد، اسکات میزدم لبه تخت، رقص کمر حالت سجده لگنمو چرخش میدادم . دیگه تا ساعت ۱۲ شب سرم داشتم و دیگع قطع کردن و گفتن دیگه استراحت کن بخواب همین که سرم قطع کردن دردهای منم رفت خوابیدم ساعت ۶ صبح اومدن دوباره بهم وصل کردن اینبار دردام طولانی در شد همینجوری ورزش مردم دیگه درداش قابل تحمل نبود و یکم اخ ناله بعدش ان اس تی بهم وصل کردن و گفتن چه انقباض های خوبی اگه اینجوری ادامه بدی ساعت تا ۵ عصر زایمان میکنی
ادامه پارت چهارم
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان شاه پسرم🩵💙 مامان شاه پسرم🩵💙 ۱ ماهگی
مامان دوقلوها💙💙 مامان دوقلوها💙💙 ۵ ماهگی
کار عملم تموم شد داشتن منو منتقل میکرد تو ریکاوری که تو راه رو اول پرستاری که باید پرونده کن تحویل میگرفت کارامو میکرد دیدم اومد بالا سرم چند سوال ازم پرسید دست کرد رو شکمم گفت خودتو شل کن شکمتو یواش فشار بدم وای وای وای چه دردی داشت فکر میکردم بخیه هام میخواد باز بشن پرستار محجبه بود چادر پوشیده بود چون چند مرد اونجا بودن من محکم چادرشو گرفتم التماسش میکردم بسه توروخدا بسه با ۳بار فشار دادن حس میکردم لای پاهام خیس میشد لخته بزرگی ازم میومد گفت دخترم اگه شکمت فشار ندم این خون نیاد بیرون میمیری بعد منو منتقل کردن بخش یکم یکم دردم بیشتر میشد درد شدید پریودی تو کمرم یکم شکمم نمیذاشتن اب بخورم ساعت 8شب شد دیدم مادر شوهرم بالا سرمه گفتم مامان بچه هام گفت حاشون خوبه تو دستگاه هستن نیاز به اکسیژن دارن خلاصه باز اون پرستاره اومد بازم شکمو فشار داد بازم اون درد هی سرم وصل میکرد عوض میکرد گفتم پمپ درد بذارین گفت نمیشه چون اختلال پیش میاد با داروی که تزریق میکنیم اما سرم بزرگ و کوچیک نیم ساعت عوض میکرد دردم اروم میکرد که انگار دردی نداشتم
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی
مامان 🩷دوقلوها🩷 مامان 🩷دوقلوها🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان من
نیم ساعت بعد از وصل کردن سوند ویلچر اوردن ک سوارشم ببرن اتاق عمل اخ سوار ویلچر شدن چ عداب اور بود بااون سوند خلاصه ک منو بردن اتاق عمل  پمپ دردمو بغل گرفتم همراه شوهرم رفتیم تو اتاق عمل دکتر بیهوشی همونجا نشسته بود بهش گفتیم میخوایم پمپ درد وصل کنین برام بعد عمل دکتره گفت چرا و نیازنیستو.... ما اصرار کردیم و برگشت گفت اگه بخواید پمپ درد وصل شه برات بعد عمل 24ساعت باید تو ای سیو بستری شی چون داروهای تو پمپ مخدر وقوی هس باید تحت نظر باشی یهو زیاد وارد خونت نشه حالت بد شه. اخ ک چقدر من از بابت پمپ خیالم راحت بود و بااین حرف دکتر سقف انگار ریخت رو سرم هرچی اصرار کردیم ک مسعولیتش باخودمون شما وصل کنین بعد عمل هم ببرین بخش گوش نکرد دیگه من بیخیال شدم ب شوهرم گفتم اگه قراره ب خاطر این ببرن منو ای سیو نمیخوام اصلا پمپ دردو چون دوس ندازم بعد عمل تنها باشم تو ای سیو (همراه نمیزارن توای سیو ملاقات هم ممنوعه) هیچی دیگه منو بردن داخل اتاق انتظار نیم ساعت اونجا ب هر بدبختی بود سر کردم تا دکترم اومد دنبالم گفت مریض منو ببرین اتاق 3بردنم باولیچر اتاق سه گفتن برو تو تخت حالا من بااین سوند لامصب تخت هم بلند هرکار میکنم نمیتونم برم روش😂ب یه بدبختی رفتم روش چهار پنج نفر دورم جنع شدن یکی دستگاه ضربان قلب وفشارو وصل کرد بهم یکی انزوکد زد برا دستم و سرم وصل کردن له هر دوتا دستم یکی نمیدونم چی چی بود ب پاهام وصل کرد خلاصه ک امادم کردن بعد رزیدنت بیهوشی اومد بیحسم کنه 😢اشهدمو خوندم اخه نه این که اینا وارد نیستن دانشجو هستن ممکنه چندین بار این سوزنو بکنن تو کمرت و درست بیحس نشی
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت پنجم
بعد از این که به هوش اومدم و تونستم خیلی ناواضح حرف بزنم سراغ پمپ درد را گرفتم که متوجه شدم شوهرم یادش رفته بگه پمپ درد میخام. کلی گریه و التماس کردم. گفتم درد دارم و توروخدا پمپ درد واسم بزارید ولی گفتن پزشک بیهوشی رفته و دیگه نمیتونیم.😑

با درد زیاد منتقل شدم بخش. چون قبل از سزارین هپارین میزدم خونریزیم زیاد بود. و مرتب ماساژ رحم انجام میدادند. دوبار داخل ریکاوری- یکبار حین تحویل از اتاق عمل به بخش - چهار بار مامای بخش - فردای عمل هم یکبار دکترم.
بدون پمپ درد واقعاً دردش غیر قابل تحمل بود. از چیزی که تصور میکردم طولانی تر و شدیدتر بود. و برای مسکن فقط شیاف و 1cc آپوتل بهم زدند.😑 درصورتی که بیمارستان دولتی شهرمون همون اول که بیمار از اتاق عمل وارد بخش میشه پتدین به بیمار میزنند. ولی خصوصی فقط پمپ درد داشت که شوهرم یادش رفته بود به پذیرش اتاق عمل بگه و رضایت بده. با هر بار ماساژ رحم من داد و بیداد میکردم و التماس میکردم که بسه دیگه.برای این که دست ماما را نگیرم مادر شوهرم دوتا دستام را محکم می‌گرفت و ماما ماساژ رحمی انجام میداد و من جیغ میزدم😭... برای من مثل شکنجه بود.
مامان لنا💓👧🏻 مامان لنا💓👧🏻 ۳ ماهگی
تا اینکه یهو به خودم اومدم دیدم دارن منو انتقال میدن به یه تخت دیگه اونجا خیلی درد داشتم کامل اون جاهای بخیه رو حس میکردم همش به همسرم میگفتم دارم میمیرم تورو خدا برام مسکن بزنید تا اینکه به هوش اومدم به پرستارا التماس میکردم درد دارم برام مسکن بزنید خدا خیرشون بده اونام چنتا چنتا اومدن مسکن ریختن تو سرم بعد شیاف اوردن بزور مامانم برام شیاف گذاشت یکم بهتر شدم اینم بگم نوع زایمان بستگی به بدن داره چند نفر پیش من سزارین بودن بدتر از اونا من بودم درد بدی داشتم اونا بی حس بودن نسبت به من درد کمتری کشیدن ،برا من چون بچه اولم بود سوند نزاشته بودم ولی میگفتن ظرف بیارید ادرار کنن من اینقد ترسیده بودم دسشوییم نمیومد اومدن گفتن اگه ادرار نکنی سوند بهت وصل میکنیم منم از ترسم الکی گفتم ادرار کردم تا ساعت ده شب که از تخت اومدم پایین بعدش رفتم ادرار کردم همش استرس اینو داشتم بهم سوند وصل کنن ،ساعت ده شبم چند لیوان مایعات خوردم اروم اروم از تخت اومدم پایین اینکه میگن میمیریو زنده میشی نبود سعی کنید اروم اروم بیاید پایین برا من قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین رفتم لباسامو عوض کردم یکم تو سالن گشتم راه رفتن حالمو خیلی بهتر کرد خلاصه یه شب موندم فرداشم باید تا موقع مرخص شدنت مدفوع کنی هم خودتون هم نینی
مامان نيلای 🩷 مامان نيلای 🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم زایمان اول سزارین اختیاری🩵

خلاصه شلوارم دراوردم رفتم تخت چون قبلش خانمایی اینجا بهم گفته بودن خودتو شل بگیر منم خودمو شل گرفتم و یک ثانیه هم طول نکشید که وصل کرد و تموم شد اصلا درد نداشت و فقط یکم سوزش داشت اصلا نترسید چون اندازه من کسی ترسو نیس من میگم اصلا ترس نداره و دردشم اصلا زیاد یا غیر قابل تحمل نیس فقط سوزش داره وقتیم تکون میخوردم هی فک میکردم الان ادرارم میریزه اما نمیریزه و میره تو کیسه خودش

خلاصه وصل کرد و سوار ویلچر شدم و رفتم اتاق عمل دیدم دکترم داره خودشو اماده میکنه منو عمل کنن و بدتر استرس گرفتم و داشتم میلرزیدم رفتم و گفت برو تو تخت دراز بکش تختشونم خیلی بلند و دراز بود منم دراز کشیدم اولش بهم نوار قلب و فشار سنج وصل کردن و گفتن بشین تا برات امپول بزنیم یعنی من دیگه بدتر ترسیدم اونجا دستیارای دکتر بودن اونم مرد بودن پیراهنمو بالا زد تا امپول بزنه منم همش نگاه میکردم به پشتم و میگفتن هی رو بروت نگاه کن و پاهاتو دراز کن من پاهامو رو تخت نمیتونستم دراز کنم چون استرس داشتم دکترمم از اونور میگفت با مهربونی میگفت عه اذیت نکن پاهاتو دراز کن الان تموم میشه روبروتو نگاه کن منم روبرو نگاه کردم
و وقتی سوزنو فرو کرد جیغ زدم و دیدم بازم دکترم یه لحظه وایسا الان تمومه منم هی میگفتم پس تموم نشد و هی اه و جیغ میزدم و بعد ۱۰ ثانیه گفت تموم شد دراز بکش ولی خیلی دردناک‌ بود
بعد دراز کشیدن پاهام کامل گرم گرم شد حالت سنگینی داشت و بیحس شدم
اومد سرم وصل کردن سریع و جلوم پرده سبز کشیدن دکتر عملو شروع کرد...