۱۱ پاسخ

والا من با پسرم حالم خوب میشه
میگم حالا که خدا منو لایق مادر شدن دونسته پس نهایت استفاده رو ببرم
هر وقت پسرم زیاد گریه می‌کنه و عصبی میشم سریع فکر اینکه قبل از بارداریم چقدر از خدا بچه میخواستم میاد تو ذهنم و خدا رو هزار بار شکر میکنم بخاطر وجود این کوچولوی نازی که بهم هدیه داده

چرا باید قضاوت کنن؟منم داغونم،حاله روحیم افتضاحه،خودمو باختم،همش بغض میکنم و میزنم زیر گریه،از بی خوابی خسته شدم دیگه،خیلی لاغر شدم و از صورت افتادم،اصلا حال الانمو دوس ندارم اما فقط امید دارم ک این روزا زود بگذره

منم سر دوتا بچه قبلیم مخصوصا اولی همینطوری بودم. ولی الان که میبینم همچین زود میگذره الان یکیشون ۶ و یکی ۴ ساله هستش بعد میگم اینم خیلی زود میگذره و بزرگ میشه از من بی نیاز میشه پس از ثانیه به ثانیه ش باید استفاده کنم با این تفکر دارم این روزهارو میگذرونم انشالله

من زایمان نکردم هنوز ، ولی هی تو ذهنم میگم بچم بدنیا که اومد از چهلش رد شدم، خودمم سر پا شدم ، میزارمش تو کالسکه هر روز میبرمش تابش میدم ، میریم باهم پارک، بازار و خلاصه کلی برا خودم چیز میبافم،حالا نمیدونم چقدر عملی بشه😂😂

من نیز ...

منم همینم😪

منم احساس میکردم فقط برای بقا دارم تلاش میکنم و همه روز و شبهام شبیه هم شده
ولی یه روز که صداهای نی‌نی داشت از خودش میداد متوجه شدم یه روزی دیگه این صداها رو نمیده و من به شدت دلم براشون تنگ میشه. یهو دیدم سه هفته از تولدش گذشته و من اصلا از این سه هفته لذت نبردم، اینقدر به فکر آینده و زودتر بزرگ شدنش بودم که یادم رفت از زمان حالش و نگاه معصومانه‌اش و دنبال شیر گردنش و دست و پای کوچولوش و تو بغل جا شدنش و... لذت ببرم. این شد که دیگه از ترس اینکه در آینده حسرت اینو بخورم که از نوزادی بچم لذت نبردم، چسبیدم به بچه 😂

چرا این دنیا تموم نمیشه منوخسته ترینم دیگه همه چیو میریزم تو خودم

بهتر میشی طبیعیه

من چند روزه غذا درست و‌حسابی نخوردم دست تنهام کسی نیست کمکم کنه خواب درست نکردم

عزیزم همه مثل هم هستیم

سوال های مرتبط