خلاصه منو فرستادن زایشگاه و ی کیف دادن بهم لباس بود و به همسرم ی لیستی دادن برای خرید
منو فرستادن تو ی اتاق که اتاق درد بود دراز کشیدم ک ی خانومی اومد گفتن من مامایی شما هستم معاینه کرد گفت لگنت عالیه دکتر متخصص شیفت اومد گفت ک این بچه بزرگه طبیعی نمیتونه زایمان کنه ماماها گفتن نه همین ی ذره هست سونو هم زده ۲۴۰۰
ساعت ۱۰ بود به من گفتن تو نهایت تا ۴ زامیان میکنی خلاصه ی شلنگ آوردن برای شستشو مقعد انجام دادن و رفتن امپول درد زدن و هر سری ی نفر میومد منو معاینه می‌کرد کلی پرستار ماما متخصص زنان منو معاینه کردن تا رسید به درد ساعت ۲ بود که دردای من شدید میشد در حدی که ۵ دقیقه آروم بودم ۱۰ دقیقه شدید تا ک شدید تر شد ماماها میگفتن باید درد بکشی د و ی گازی اوردن گفتن اینو استفاده کنی دردات کم تر میشه گفتم من اینو میذارم حالم بد میشه گفتن هرجور شده به زود استفاده کن
خلاصه دردا زیاد تر شد ساعت ۴ بهم اپیدورال زدن

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان نیک مامان نیک ۴ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مامان دلوین خانوم ☺️ مامان دلوین خانوم ☺️ ۲ ماهگی
بودن دونفر از بالا داشتن شونه هامو فشار میدادن ۴ نفر پایین از پاهام گرفته بودن بدون بی حسی واژنمو بریدن ا
تا مقعدم وقتی بچرو آوردن بیرون بچه ۳۸۸۰ کیلو بود و این پروسه طول کشیده بود و بچه رنگش سیاه شده بود
متخصص زنان به ماماها گفت من به شما بارها گفتم بچه درشت هست شما گفتید نه گفتن تو سنو هفته ی پیش ۲۳۰۰ نشون داده
بگذریم بچمو بردن گذاشتن داخل گرم کن تا گرم بشه منم تا بدوزن ببرن همه این ها و من بی حسی نداشتم بردنم پیش بچه
دکتر به من گفت تو تنها کسی بودی که این چند روزه دیدم انقد اذیت شدی
خلاصه دکتر اومد ی نگاه به بچه کنه دید بچه یه دستش بالا نمیره اومد انداخت بالا دید با ی دست اومد پایین بچمو دستشو موقع زایمان کشیده بودن عصب دستش کش اومده بود و ی دستش کار نمیکرد
دکتر دستپاچه شد و منی که داشتم همه اینارو میدیدم و از نگرانی با اون همه درد کاری نمیتونستم بکنم
خلاصه دکتر nicu اطفال بود گفت بفرستین عکس بگیرن از دستش
منو از اتاق آوردن بیرون فکر نمیکردن دارم میبینم دست بچمو فکر کردن من متوجه نشدم از زایشگاه ک اومدم بیرون به همسرم گفتم برو دنبال بچم دستشو کشیدن
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
پارت سوم
رفتم دم ایستگاه پرستاری و گفتم توروخدا بیایید منو معاینه کنید ببینید من چند سانتم میخواستم اگه ۴ شدم زنگ بزنم ماما همراهم بیاد که زنگ زدن به دکتر و گفتن بیا معاینه کن و اونم خندید گفت این کیه که خودش داره درخواست معاینه می‌کنه و خداییش هم برخلاف بقیه که میگفتن معاینه خیلی درد داره من اصلا اذیت نمی‌شدم کلا چند ثانیه هم نمیشد.
تقریبا یه نیم ساعتی منتظر بودم تا بیان برای معاینه ولی هیچکس نیومد منم دردام شدید شده بودن و می‌گرفت کمرم چند ثانیه شدید و ول میکرد
آها اینو یادم رفت بگم وقتی دکتر اومد بالا سرم سری قبل ازم پرسید درد داری گفتم نه اصلا گفت ولی تو دستگاه انقباضای شدیدی دارن ثبت میشن
برا همین بود که من تو ۱سانت و نیم انقد دردام شدید شده بود.
خلاصه که از صدای آه و ناله هام اومدن و گفتن که برم یه اتاق دیگه که اتاق زایمان بود و کلا فرقانی فک کنم ۳تا اتاق زایمان داره که ۲تاش تک نفره ان و یکیش دو تخته اس که منو بردن تو اون اتاق ۲ تخته که یه دیوار بینمون بود
و یه ماما همراهم گذاشتن برام که ضربان و اینا رو چک میکرد
خانوادم و شوهرمم فرستاده بودن خونه و بهشون گفته بودن برید که امشب خبری از زایمان نیست و اگه چیزی بود خبرتون میکنیم
خلاصه که من و بردن داخل اتاق زایمان و ماما گفت اول چند لحظه بخواب تا ی ضربات قلب بگیرم بعد پاشو ورزش کن لامصب وقتی می‌خوابیدم دردش دیگه تحت کنترلم نبود و دوست داشتم فقط جیغ بزنم از درررررررررد😱😱
نوار رو که گرفت خوب بود دستگاه ها رو ازم جدا کرد و گفت پاشو
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
پارت پنجم
از ساعت ۲ظهر تا ۸شب درد کشیدم
از ۸تا ۱۲ شبم با گاز انتوکس گذشت تا اینکه ماما اومد و مانیتور رو نگاه کرد و گفت اینکه دوباره افت کرده و بهم آبمیوه داد و گفت دراز بکش و هیچ حرکتی نکن ۲۰دقیقه به هر سختی بود گذشت برگشت ی نگاه کرد و رفت با چندتا پرستار دیگه برگشت و به توضیحاتی بهشون داد یکیشون گفت دکتر گفته تا صبح کیسه آبشو نزنیم بزاریم با دردای خودش پیش بره و ماما هی بهشون گفت اوضاع خوب نیست و راضیشون کرد کیسه آبمو بزنن که ایشالله از جوونیش خیر ببینه خلاصه با یه وسیله ای مث سیخ بلند اومدن و کیسه آبمو زدن هیچ دردی نداشت فقط یه حجم زیادی آب داغ ریخت بیرون
نگاه کردن همون ماما بازم گفت فک کنم مدفوع کرده بچه و ی بار گفتن آره ی بار گفتن نه تا اینکه گفتن بله مدفوعه آماده اش کنید برای اتاق عمل
یکی سوند آورد وصل کرد بهم و وسیله هامو زود زود جمع کردن و گفتن پاشو بریم
یعنی اون لحظه بگم بال در آوردم دروغ نگفتم همچین پریدم رو ولیچر که انگار نه انگار تا چند لحظه پیش داشتم میمردم
آها اینو یادم رفت بگم قبل این سوند و اینا ی آمپول زدن بهم که حالت تهوع گرفتم و یکم آوردم بالا که خدماتی که اونجا بود و داشت کمکم میکرد یواش گفت خودتو کنترل کن اگه استفراغ کنی نمی‌برنت اتاق عمل
خلاصه ساعت ۱شب بود بردنم اتاق عمل
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۳ ماهگی
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
پارت ششم
کل پرسنل اتاق عمل همشون خواب بودن 😂 با قیافه های ژولیده اومدن امادم کردن برا سزارین بعدم دکتر بیهوشی اومد ی آمپول تزریق کرد تو کمرم که هیچ دردی نداشت بعدم گفتن دراز بکش تا اومدن شروع کنن گفتم من هنوز بیحس نشدما گفتن پاتو بیار بالا ببینم ولی هر چی زور میزدم نمیشد
گفتم نه مثل اینکه بی حسه دیگه پرده رو‌کشیدم جلو چشام و شروع کردن
تا اینکه ساعت ۱و۳۶ دقیقه شب در تاریخ ۶ بهمن مانلی خانوم به دنیا اومد
وقتی هم درش آوردن داشت مدفوع میکردن دکتر و پرستارا چنان جیغ کشیدن خخخخخ
صدای گریشو که شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن ولی نیاوردن ببینمش چون مدفوع کرده بود خیلی
دیگه بخیه هامو زدن و بعد یهو بدنم شروع کرد به لرزیدن
بردنم داخل اتاق ریکاوری و ی چراغ بالا سرم روشن کردن و ی پتو هم انداختن روم ولی لرزشش خیلی شدید بود
الان خشک‌خشک بودن که ی پرستار یکم آب ریخت رو بیام بعد نیم ساعت که تو اتاق ریکاوری بودم بردنم داخل بخش سزارینیا
بچه ها بخوام کلی بگم درد سزارین یک‌ هزارم درد طبیعی هم نبود
سزارین هیچکدوم از قسمتاش برای من سخت نبود باورتون نمیشه در کل سزارین تا موقع خوب شدنم من فقط ی شیاف استفاده کردم
حتی اولین راه رفتنم که ازش غول ساخته بودن نمیگم خیلی راحت بود ولی من حاضرم هزار بار این موضوع رو تحمل کنم ولی درد طبیعی رو نه
سوند هم درد نداشت فقط سوزش داشت در حد چند ثانیه
همین
اینم داستان زایمان من شرمنده طولانی شد
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
پارت ۲
خلاصه که وقتی بهداشت نامه ارجاع داد هم ترسیده بودم هم انگار امادگیشو نداشتم اون روز نرفتم اومدم خونه و کارامو کردم و همه چیو آماده کردم تا روز جمعه که ۴۰ هفته و ۲ روزم شده بود ساعت ۹ صبح‌با مامانم رفتیم سمت فرقانی (چند ماه بخاطر شغل همسرم که ی شهر دیگه بود اومده بودم خونه پدر مادرم ) خلاصه که رفتیم تشکیل پرونده دادن برام و اول یه نوار قلب گرفتن از بچه و بعدم که دیدن اوکیه لباس دادن بهم تا عوض کنم و بعدم رفتیم سمت بخش زایمان طبیعی .
بردنم تو یه اتاق که ۲ نفر دیگه ام بودن و یه ماما مراقب داشتیم که چکمون میکرد . خلاصه از ساعت ۹ که رفتیم تا ۲ ظهر هیچ دردی نداشتم و همه چی خیلی نرمال پیش می‌رفت و من چقد خوشحال بودم و فکر میکردم همه چی همینجور آروم پیش میره نمی‌دونستم دردا تازه می‌خوان شروع بشن حتی تو اون چند ساعت چند نفر اومدن زایمان کردن و رفتن صدای جیغاشون هنوز تو گوشمه ولی اونموقع برام مهم نبود نمی‌دونستم چی در انتظارمه.
ساعت ۲ظهر بود که ماما ی نصف قرص فشار زیرزبونی گذاشت برام
یه ۲۰ دقیقه بعد یه دکتر با چندتا دانشجو اومدن بالا سرم که دکتر گفت این که افت ضربان قلب داشته یه لحظه و ماما رو صدا کرد که چرا حواسش نبوده و از اینجور صحبتا بعد گفت آبمیوه بهم بدن خوردم و ی سونو سرپایی ازم گرفتن و معاینم کردن دوباره گفتن ۱ونیم سانتم و گفتن همه چی نرماله و رفتن و دردای من تازه شروع شد
کم کم کمر درد اومد سراغم اول حالت پریودی بود ولی رفته رفته شدیدتر شد
تو کلاسهای آمادگی زایمان بهداشت که رفته بودم میگفتن که معاینه آدمو یه قدم به زایمان نزدیکتر می‌کنه پس حتی خودتون بخواید ازشون که معاینتون کنن منم دردام تقریبا شدید شده بود و هی به خودم میپیچیدم
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
پارت2
دیگه رفتم دراز کشیدم گفتم نمیشه معاینه نکنید من نرفتم زایمان طبیعی که این چیزارو نکشم گفتن نه باید ببینیم دهانه رحمت چقدر باز شده میتونیم صبرکنیم دکترت بیاد یا نه اورژانسی عملت کنیم که معاینه کرد منم باوجود اون دردایی که مثل پریودی بود میگرفت و ول میکرد معاینش برام دردناک بود که معاینه کرد و گفت یک سانتی میتونیم صبر کنیم ولی کیسه ابت نشتی داره دیگه ان استی وصل کردن بهم که ضربان قلب بچه و چک کنن دیگه زنگ زدن به دکترم و دکترمم گفت من تا ساعت ۴ میتونم بیام منم ساعت یک و نیم ظهر بود که رسیده بودم بیمارستان مجبور بودم یه دو سه ساعتی اون درد و تحمل کنم مثلا سزارین انتخاب کردم ک درد نکشم ک اخرم درد طبیعی کشیدم منم هی خوابم میبرد باز یهو درد میگرفت میپریدم دستامو مشت میکردم فشار میدادم تا اون درد کوفتی تموم بشه دردش بیشتر از درد پریودی ولی دقیقا همون نوع درد ولی خیلی بیشتر بعد در حد سه دقیقه میگرفت ول میکرد انگار نه انگار تا یک ربع بعد دیگه داشت فاصله دردام کوتاه میشد و تایمش طولانی تر منم تو یه اناق تنها نه گوشی همراهم بود نه چیزی مادرم و همسرمم پشت دره اتاق زایمان بودن...
مامان هدیه ی امام رضا مامان هدیه ی امام رضا ۵ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت سوم
دکتر گفت چون زایمان تو طولانی شده ، نمیتونیم برات بی حسی بزنیم ، طولانی تر میشه و خطرناک تر میشه
انگار تمام درای امیدو روم بستن
بدترین لحظه ی زایمانم اونجا بود
ساعت شد ۶ صبح و من ۱۹ ساعت بود که درد میکشیدم
دردایی ک هرلحظه فکر میکردم الانه که بمیرم
دیگه هیچ حونی برام نمونده بود ، هیچ جونی
همه کادر شیفت قیافه هاشون ترسیده بود ، اصلا منو تنها نمیذاشتن ، هرکی بعد از منم بستری شده بود ، زاییده بود و رفته بود
منو دیگه همه میشناختن و دلشون برام میسوخت
التماس میکردم که ببریدم اتاق عمل
میدونی آدم ۲۰ ساعت نخوابه ، دیوونه میشه ، فک کن ۲۰ ساعت درد زایمان بکشی ، چه حالی داری
هی ماماها دلداریم میدادن و امید میخواستن بدن
ولی من امیدم به ته کشیده شده بود
فقط داد میزدم و ناله میکردم که بسمههههه، بخدا بسمهههههه، نمیکشم دیگه ، جونی نمونده برام.....هنوزم یادم میوفته ، دیوانه میشم
ساعت شد ۷ ، دیگه دردا وحشتناک شده بود ، حال منم خیلی بد شده بود دیگه
دکتر و ماماها ریخته بودن تو اتاقم
یهو حس کردم دستم خیس شده ، نگاه کردم دیدم تمام دستم خون شده ، رگم پاره شده بود ولی هیچ دردی از سوزن و اینا نمیفهمیدم
دوتا ماما ی سمتم بودن ، دوتا ماما اون سمتم ، با تمام زورشون شکممو فشار میدادن ، ی ماماهم بالا سرم بود اکسیژنو گذاشته بود رو دهنم
دوتا دکترم پایین پام بودن و کانال زایمان چک میکردن
بچه اومده بود پایین ولی تو کانال زایمان گیر کرده بود