پارت پنجم
از ساعت ۲ظهر تا ۸شب درد کشیدم
از ۸تا ۱۲ شبم با گاز انتوکس گذشت تا اینکه ماما اومد و مانیتور رو نگاه کرد و گفت اینکه دوباره افت کرده و بهم آبمیوه داد و گفت دراز بکش و هیچ حرکتی نکن ۲۰دقیقه به هر سختی بود گذشت برگشت ی نگاه کرد و رفت با چندتا پرستار دیگه برگشت و به توضیحاتی بهشون داد یکیشون گفت دکتر گفته تا صبح کیسه آبشو نزنیم بزاریم با دردای خودش پیش بره و ماما هی بهشون گفت اوضاع خوب نیست و راضیشون کرد کیسه آبمو بزنن که ایشالله از جوونیش خیر ببینه خلاصه با یه وسیله ای مث سیخ بلند اومدن و کیسه آبمو زدن هیچ دردی نداشت فقط یه حجم زیادی آب داغ ریخت بیرون
نگاه کردن همون ماما بازم گفت فک کنم مدفوع کرده بچه و ی بار گفتن آره ی بار گفتن نه تا اینکه گفتن بله مدفوعه آماده اش کنید برای اتاق عمل
یکی سوند آورد وصل کرد بهم و وسیله هامو زود زود جمع کردن و گفتن پاشو بریم
یعنی اون لحظه بگم بال در آوردم دروغ نگفتم همچین پریدم رو ولیچر که انگار نه انگار تا چند لحظه پیش داشتم میمردم
آها اینو یادم رفت بگم قبل این سوند و اینا ی آمپول زدن بهم که حالت تهوع گرفتم و یکم آوردم بالا که خدماتی که اونجا بود و داشت کمکم میکرد یواش گفت خودتو کنترل کن اگه استفراغ کنی نمی‌برنت اتاق عمل
خلاصه ساعت ۱شب بود بردنم اتاق عمل

وااای خدایی خیلی سختی کشیدی
من سر زایمان اولم بدون اینکه یه ثانیه به طبیعی فکر کنم سزارین و انتخاب کردم خیلیم راضی بودم
چون واقعا میترسم از زایمان طبیعی

بیمارستان بدی بوده دولتی بود؟؟ ماما همراه جرا ول من بره اینهمه درد بکشی اخرش سزارین بشی

و من با خوندن این تجربه خدارو هزار بار شکر میکنم که از همون اول رفتم سراغ سزارین

وقتی تو اوج درد طبیعی بهت میگن آماده شو بریم اتاق عمل،انگار دنیا رو بهت میدن،من خودم سر زایمان اولم ۱۰ساعت درد کشیدم بعد سزارین شدم،انگار همه دردات تموم میشه اون لحظه☺

خوش بحالت....