۱۵ پاسخ

دقیقا پسر منم همینجوری شد
تو بخش داشتم شیر میدادم یهو کبود شد
سریع بردنش ساکشن کردن نیم ساعت براش اکسیژن گذاشتن بردنش بخش نوزادان یه روز موند با رضایت خودمون مرخص شد
نگران نباش عزیزم

دختر منم روز اول همین بود چند باری تف بالا آورد تو بیمارستان
همش خفه میشد سرفه میکرد
پرستارا گفتن خوب ساکشن نکردن گلوشو

مبارکه عزیزم طبیعی زایمان کردی یا سزارین

نگران نباش عزیزم

نگران نباش عزیزم بعضی بچه ها خلط گلوشون زیاده مال اونه یکم بگذره خوب میشه

عزیزم زایمان کردی مبارک باشه به سلامتی
قدم نو رسیده مبارک 🧿❤️✨

مبارکه عزیزم عکس دخملتوببینم

ای جانم دنیا اومد جوجت؟؟

وای اگه تو خونه اینطوری بشه ادم چیکار میکنه🥺ترس به ترسام اضافه شد

خواهر زاده منم اینجوری میشد بعد خوب شد خونه ام رفتی دیدی شیر پرید گلوش اصلا هول نکن با انگشتت دوتا بزن کف پاش نفسش باز میشه گریه می‌کنه بچه کوچیک بزرگ کردنش خیلی سخته باید قوی باشی

زایمان کردی ؟ بسلامتی عزیزم خوش قدم باشه مبارکه🥰

چه وحشتناک اگر خونه اینجوری میسد دور از جونش باید چیکار میکردین؟

عزیزم شیرت از اول اومد؟من اصلا شیر ندارم اصلا نمیدونم چیکار کنم

شاید شیر پرید تو گلوش

نترس عزیزم طبیعیه خوب میشه

سوال های مرتبط

مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۴ ماهگی
تجربه سزارین ۲
رفتم داخل اتاق عمل بلند شدم دراز کشیدم روی تخت بعد یه خانومه اومد باهام صحبت کرد و دکتر بیهوشی اومد من گفتم پمپ درد میخوام برام وصل کرد دکتر بیهوشی بعد خانومه منو نشوند یکم سرمو به جلو نگه داشت و آمپول رو زد دکتر و سریع منو خوابوند دستامو باز کرد گفت خودتو تکون نده بعد کم کن پاهام حالت گز گز کرد دکتر اومد پرده رو کشیدن خانومه همینجوری باهام صحبت می‌کرد من گفتم انگار زیر شکمم خیس شده دکتر گفت آره دارم با بتادین پاک میکنم حالت خیلی مونده بیست دقیقه دیگه بدنیا میاد نگو بریده بوده😂یهو دیدم تکون تکون داد بچرو از تو شکمم کشید بیرون یه نفر با ارنجاش افتاد سر شکمم و فشار داد بعد صدای گریه بچه اومد گرفتش بالا یه لحظه دیدمش از بالای پرده دیدم دکتر بچمو برد فکر کردم گذاشته یکی دیگه بخیه بزنه هی میگفتم دکتر داره بخیه میزنه میگفتن آره بابا خود خانم دکتره انقدر فوضولی کردم که پرده رو داد پایین بهم چشمک زد تا خیالم راحت شد یعنی بهتریییین بخش زایمانم اتاق عمل بود خیلی باحال بود بعد دخترم گریه میکرد آوردن گذاشتن رو سینم سرشو چسبوندن به صورتم شروع کرد مکیدن صورت من و آروم شد🥲🥺🥺بعد بردنش شروع کرد گریه من همینجوری اشکام میومد و میگفتم خدایا شکرت یهو احساس خشکی گلو کردم گفتم انگار نفس تنگی دارم بعد اکسیژن گذاشت گفت یچیزی برات میزنم بخواب مقاومت نکن بعد سریع خوابم برد تو ریکاوری اکسیژن وصل بود بهم و خواب بودم ولی می‌شنیدم صداهارو صدای گریه دخترمم میومد ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه دخترم به دنیا اومد ساعت ۹ من تو ریکاوری بیدار شدم آوردن گذاشتن سر سینم شروع کرد مکیدن و شیر خوردن