پارت4
کیسه آبمو زد ،دردام بیشتر شد یعنی هیچوقت تو زندگیم اینقدر درد نکشدیم، زور زدم گفت موهای بچه معلومع زور بزن دیگ واقعا نمیشد بعد ده دقیقه دید نمیتونم سر بچه کمی اومده بود بیرون به پرستار کنارش گفت زود باش باید پارش کنیم بچه خفه میشه ،نمیتونه زور بزنه، وقتی تیغو میکشد حس میکردم ،خیلی وحشت ناک بود وقتی پارش کرد گفت دوتا زور بزن الان دنیا میاد ،زور زدم بچه رو کشید بیرون ،انگار تمام دردام قطع شد ،راحت شدم
تمیزش کرد ،بعد وزنش کرد و گذاشت رو شکمم گفت مبارک باشه عزیزم اینم دختر قشنگت اونقدر ذوق زده شدم ک همچی یادم رفت ،ماما گفت سرفه کن جفتت بیاد بیوفته سرفه کردم تا افتاد اما انگار یکم بقایا مونده بود بچه رو داد دست پرستار گفت لباس تنش کن بعد محکم روی نافمو فشار میداد و دستش تا مچ کرد داخلم خیلی وحشت ناک بود ،گفت ی چیزایی ته رحمت چسبیده ،رقت مامای دیگه رو صدا کرد اونم ،اومد کار اونو تکرار کرد و ی ویزای مثل لخته ازم کشید بیرون ،گفت تحت نظر باشه

۷ پاسخ

مبارکت باشه انشالله به خوبی خوشی 🧿🧿🧿🧿🩵💚💙🧡

خدایا خودت بهم رحم کن
من که بارداری اولمه
🥹

میشه بگید کدوم بیمارستان بودید و ماماتون کی بود؟

جفت منم چسبیده بود.دکتربادست کشیدبیرون خیلی درد داره

کدام بیمارستان زایمان کردین

یا خدا چقد درد تحمل کردی

سخت بود خیلی بنظرت من میتونم خیلی استرس دارم 🥺

سوال های مرتبط

مامان اسنا مامان اسنا ۴ ماهگی
پارت ۲

ععی میومدن معاینه میکردن میگفتن رحمت آماده نیس و رفتند سه چهار ساعت من درد میکشیدم ولی نمیومدن معاینه کنن ععی دردام شدید تر میشد یهو جیغ کشیدم گفتم یکی ب دادم برسه چون یک چیز دایره شکل از رحم اومد بیرون منم فک کردم بچس و زدم زیر گریه فک کردم سر بچه اومده بیرون و بچه خفه شده یک پرستار اومد نگاه کرد و با صدا بلند گفت کیسه آبش اومده بیرون ولی دکتر نیومد خودش کیسه آب رو ترکوند در اون لحظه دردم ی خورده کم شد ی احساس خنکی بهم دس داد ولی دوباره دردام شدید و شدید تر شد دکتر اومد گفت چرا کیسه ابشو ترکوندی هنوز وقت زایمان نیس موقعی ک کیسه آب رو ترکوند بچه بریچ شد و دکتر کلی با پرستار دعوا کرد دکتر با دس کرد رحمم و سر بچه رو چرخوند و گفت باید رحمشو اما اماده کنیم برا زایمان و و دو تایی دس کردن رحم وععی می‌کشیدن و در اون لحظه احساس پارگی کردم ولی درد زیاد نداشت چون وقتی دس می‌کرد تو رحم انگار ن انگار ک درد دارم کاملا بی درد میشدم ععی دکتر میگفت زور بزن دستمو بازار بیرون کن ولی هرچی زور میزدم تاثیر نداشت چون نای زور زدن دیگ نداشتم کلا بیشتر بجای درد صداهاشون رو میشنیدم انگاری اون دنیا بودم بدنم سست شده بود گلوم خشک شده بود بس درد کشیدم و زور زدم یهو دکتر گفت ک بچه موقعی ک چرخوندن پشت پرینه گیر کرده و دیگ زور نزن باید پرینه رو برش بزنم و برش زدن گفت چن تا زور بزن تا بچه بیاد بیرون زور زدم ولی بی فایده بود دکتر ب
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۴ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۵ ماهگی
#زایمان طبیعی ۳
از ۴ سانت به بعد ماما همراهم بهم گفت سجده برو و چون دیگه دردام خیلی شده بود برام گاز انتونکس آوردن... البته گاز تاثیری روی دردای من نداشت اما توی باز شدن رحمم خیلی تاثیر داشت که دوساعت بعد حس دسشویی شدید داشتم دوبار رفتم اما هیچی نیومد ... به ماما که گفتم گفت سر بچه است و دوباره معاینه شدم
... تا دکتر و آمد ومعاینه کرد بهم گفتن از الان باید فقط زور بزنی ، فرض کن توی مهمونی  و یبوست شدی میخوای هم زور بزنی و هم صدات نمیخوای بقیه بشنون ...پروسه سختی بود اولش درست زور نمیزدم... بعد فهمیدم باید وقتی درد برگشت زور بزنم ... سرش از همه سخت تر بود تا در اومد یعنی دوتا ماما افتاده بودن رو شکمم و پزشک از پایین تشویق می‌کرد و هی میگفت زور بزن داره خوب میاد بیرون ... بعد از سرش با دوتا زور سرشون های بچه هم اومد بیرون از بعدش یه زور کم میخواست و دکتر هم کامل بچه کشید بیرون و گذاشتنش روی سینه ام( بعدش فهمیدم برای اینکه عصب دست بچه آسیب نبینه تا سر شونه بچه بیاد بیرون باید مادر زور بزنه) ...و در همین حین بند نافشو بریدن
مامان نازگل مامان نازگل ۱ ماهگی
دیگه بلاخره بستریم کردن یه امپول فشار زدن تو سرم ولی خیلی کندش کرده بودن ولی زود درش اوردن بعدش پرستار اومد گفت بگیر بخاب تا صب


دیگه من خابمم نبرد صب پرستار های دیگه اومدن یه امپول فشار ریختن تو سرمم ولی بازم دردم نبومد تا شب ک شد دوباره امپول فشار زدن پشرفت نکردم فقط دوسانت بودم


باز یه پرستار دیگه اومد بش گفتم خون ریزی کردم برام معاینه تحریکی انجام داد شدم دوسانت نیمی بعدش رفت یه پرستار دیگه اومد شیاف گذاشت برام


بعدش گفت ک بیاد پایین یه کمی قر بده تا بچه بیاد پایین

خلاصه یه کمی ورزش کردم نتونستم بیشتر ادامه بدم رفتم دراز کشیدم ولی خیلی فشار دسشویی اومده بود بم

دوباره دکترو صدا زدم گفتم خون ریزی شدید دارم اومد معاینه تحرکی کرد کیسع ابمو پاره کرد گفت امشب زایمان میکنی


بعدش دردام داشت شروع میشد اینقدر درد کشیدم تنها چیزی ک ارومم میکرد ذکر گفتن بود سوره انشقاق زیاد خوندم ولی دردام غیر قابل تحمل بود هی خدمو دلداری میدادم میگفتم چیزی نیس صبور باش بعدش هی بچه خودشو سفت میکرد فشار از کمرم به باسنم شروع میشد اینقدر شدید بود ک حس مدفوع داشتم


خلاصه دوباره اومدن معاینه ام کردن گفتن هشت سانتی وقت زاییدنته اینقدر خوشحال شدم ولی همش حس مدفوع داشتم زور میمومد اونجا خیلی شدید دکترا رفتن من ک درد داشتم حس مدفوع داشتم اونجا نتوستم کنترل کنم پرستار گفت مدفوع کن این نشانه زایمان ک بچه فشار میاره بعدش دکترو صدا زدم گفتم بیایید من دارم میمیرم اومدم بم گفت چن تا زور محکم بزن از پشت هی میگفت از پشت بزن میزدم ولی میگفت این کافی نیست باید زیاد بزنی وگرنه بچه خفه میشه اینجوری گفت زور هام بیشتر شد ک پایین وازنم برش زد همین این طرف هم اون طرف بعدش بچه رو بیرون کردن
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۵ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 روزهای ابتدایی تولد
انقدر گفتم میخام برم فقط و دردام جوری بود که نعره میزدم فقطمیگفتم خدایا منو بکش فقط راحتم کن تمومش کن فقط باز التماس التماس برای بیحسی ماما گفت بخدا رفتم خودم دنبال دکتر بیهوشی نیستش میگفتم ذروغ میگی بگو اسمش چیه تا شوهرم بره پیداش کنه....
فقط تو بغل مامانم داشتم جون میدادم اونم گریه دیگه کاری نمیتونست بکنه ساعت شد ۲ونیم دوسه نفر اومدن برای امپول زدن نشستم رو تخت و تو‌کمرم زد گفت تکون نخور گفتم پس دردم که ول کرد سریع بزن چون وقتی میگیرم نمیتونم خودمو نگه دارم امپولو زد و چند دیقه بعدش انگار همه دردا. تموم شد حس کردم مردم که اینجوری بی درد شدم همونجوری رو تخت افتادم اومد چشام رفت گفتم بزار بخابم چند دقیقه گفت باشه از دیشب بیدار بودمم و کلی درد... خابم برد ۳وربع اومد بیدارم کرد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت پاشو ورزش کن تا بیحسی از بین نرفته زایمان کنی...
روی توپ ورزش کردم انقباضام کامل بیدرد نبود یکم درد بود ولی اون دیگه قابل تحمل بود تا حدودی... ساعت یک ربح به ۴ اومد معاینه کرد گفت فول شدی مامانمو بیرون کرد دیگع بمن گفت زور بزن جوری که میخای مدفوع کنی اشکال نداره مدفوعم کنی باید بکنی که بچه بیاد منم هربار که دردم میگرفت پاهامو تو شکمم جم میکردم و زور میزدم و اونم دهانهرحممو باز میکرد بادست. هی درد میگرفت زور و فشار میگفت سر بچه رو میبینم
مامان فراز قشنگم🥹🧸 مامان فراز قشنگم🥹🧸 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳

شوهرم کارارو انجام داد و اومد شد ۱۰و ۴۰ دیقه من رو فرستادن بخش زایشگاه یعنی جوری درد بهم فشار آورده بود من پرونده رو بردم بدم وسط سالن افتادم زمین از درد مامانم اومد بلندم کرد لباسام رو عوض کرد و فرستادنم اتاق زایمان تقریبا ساعت ۱۰ و ۵۰ دقیقه بود یسری سوالا پرسید و نوشت و من فرستاد یه اتاقی ته راهرو بود اسمش نمیدونم پرو کلامپسی بود چی بود خدمه داشت اتاق رو تمیز میکرد گفت صبر کن تمیز کنم بعد دراز بکش وایسادم تمیز کرد و دراز کشیدم زنای دیگه هم جیغ می‌کشیدن و ناله و یا ابولفضل و یا حسین و این حرفا منم ترسیده بودم اومدن ان اس تی وصل کردن همین که دراز کشیدم دوتا درد بدی مثل مار می‌پیچید تو دل و کمرم اومد سومین درد که اومد حس کردم دستشویی دارم جیغ زدم آی دستشویی دارم بیاید منو ببرید دستشویی پرستاره گفت کیه دستشویی داره خدمه همچنان تو اتاق داشت تمیزکاری میکرد گفت این اتاقه اومدن بالا سرم گفتن دستشویی نیست سر بچه اس زور بزن بعد ویلچر آوردن سوار شدم بردن رو تخت زایمان دکتره گفت زور بزن بعد زور زدم گفت بسه نزن مقعدت پاره میشه یوقت منم با تنفس های کوتاه و پشت سر هم زورم رو متوقف کردم و بعد باز گفت زود بزن بیاد ایندفعه با یه زور بچه با کیسه آب اومد بیرون و کیسه آب هم ترکید رو صورت دکتر و لباسای من😂قشنگ پاچیدن‌ آب داخل کیسه ی آب رو دیدم،بچه رو گذاشتن رو شکمم وای انگار دنیارو بهم دادن🥹😍
مامان نور مامان نور ۵ ماهگی
ماجرای زایمان خودم
طبیعی
پارت ۴
دکتر اومد و دید رو زمین خوابم با پاهاش زد بهم و گف تن لشت رو بلند کن اومدم معاینت کنم
بهش گفنم مگ حیونی اینقدر بد میزنی گفت اگه حیون تو نبودی نمی اومدی طبیعی زایمان کنی
فقط نفرینش میکردم
بخاطر جون بچم هم شده چیزی نگفتم و بلند شدم رو تخت
ساعت ۱۰ بود معاینه کرد ۸ سانت بودم
رفت و گفت براش آمپول بزنید آمپول زدن و گفتن هعی باید فشار بدی
و باز تنهام گذاشتن
هعی فشار میدادم و جیغ میزدم اونا هعی میگفتن جیغ نزن آروم باش خودتو خفه کن و....
هر ده دقیقه می اومدن معاینه میکردن و من درد میکشیدم تا ساعت ۱۱ و نیم
ی پرستار اومد بالا سرم و نشست گقت زور بده منم زور میدادم گفت سر بچه رو داره میبینه و رفت و گفت فقط زور بدم احساس کردم ی چی ازم در اومد
و داد زدم اومد بعد دکتر گند اخلاق وحشی اومد
با قیچی شنیدم ی چی رو برید نگو واژانم رو پاره پوره کرد
و دید سر بچه بیروت فقط بچه رو کشید بیرون و ناف رو برید
و شروع کرد ب بخیه زدن و هعی غر میزد خیلی پاره شدی هر چی میگفتن خودت اینکار کردی گردن نمیگرفت
با قیچی میزد تو رون پام پاهام رد سوراخ کرد
ادامه داستان پارت بعد