بعدش با سختی جمفتمو کشید بیرون ک حس کردم یه بچه دیگه رو بیرون اورد دردش همونقد شدید بود بعدش گفت ی تیکه از جفت مونده دوباره دستشو داخل کرد گفت اگ نزاری بیرون بیارمش میبرمت اتاق عمل خیلیی محکم شکممو فشار میداد خیلی و میگفت زور بزن تا تیکه بیاد حس میکردم دارم دو نصف میشم از درد و تا اون تیکه رو در اورد و خیلی بعدش شکممو فشار میداد تا ک دست کشید ازم و رفت بچه رو اورد گفت ی ساعت رو شکمم گذاشت تا ی ساعت کفت باید باشه مامانم اینارو صدا کرد و مامانم اومد بعد ی ساعت لباسامو تنم داد و خیلی مثانم اینا درد میکرد و بعد ی دو ساعت رفتیم تو بخش و خیلی دردای بدی داشتم تب کردم و بدن درد شدید و بعدش مامانم ساندویج گرفت برام دهنمم کلا تاول زده بود. و یکم خوردم نتونستم بیشتر بخورم دهنم میسوخت و تب بودم تا ساعت دو ظهر ک ترخیص شدم و اومدم خونه

عزیزم اسم.دخترتو گداشتی نجلا
خیلی دور به دور هستن

خداروشکر که به سلامتی زایمان کردی گل دخترت خوبه

الهی چقدر درد کشیدی

عزیزم خدا قوت بهت مامان گلی روز مادر روز تو روزت مبارک

ماشاالله ۲۰سالته دوتا بچه داری چندسالگی ازدواج کردی

بنظرت طبیعی سخته یا سزارین
من همیشه دوس داشتم طبیعی بیارم ولی سز شدم

کدوم بیمارستان بودی

چطور جفت تیکه میشه میمونه داخل مگه یه تیکه بیرون نمباد؟

الهی بگردمت

چند تا بخیه خوردی

عزیزم چقدر سخت 🥲🥲🥲