۶ پاسخ

تو بارداری شیافم میزاشتی؟

دقیقا انکاری دردت منو بوده

مثلا چند هفته؟

پروژسترون

ادامه….

خوب بعدش 😁

سوال های مرتبط

مامان روژان☺️ مامان روژان☺️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
اومدن رو تختی رو عوض کردن و کیسه ابو هم پاره کردن و رفتن ی ماما دیگه اومد و سروم فشار رو یکم بیشتر کرد درد هام داشت شروع میشد دردی که هیچوقت فکر نمی‌کردم بهش حس میکردم میخام بمیرم و نمیمیرم خیلی وحشتناک بود خیلی اصلا بهش فکر میکنم حالم بد میشه
اون همه درد تازه برا 3سانت بود فقط ماما اومد گفتش 4سانت شدی زنگ بزن ماما همراهت بیاد الکی گفته بود 3سانت بیشتر نبودم زنگ زدم ماما سریع خودشو رسوند خدا براش خوش بخاد واقعا خیلی کمکم کرد خیلی من اصلا باهاش همکاری نمی‌کردم داد میزدم میگفتم بهشون بگو منو ببرن سزارین من نمیخام طبیعی پاشدم رفتم دستشویی اب گرمو گرفتم کمرم اما فایده نداشت اصلا
گفتم بی حسی بهم بزنید قبول نکردن اکسیژن وصل کردن که اصلا. تاثیری نداشت
دیگه اصلا جونی ب بدنم نمونده بود ک ی دفعه ی خانم اومد خدا براش خوش بخاد گفت این خیلی درد داره ی آمپول براش بزن یکم دردش کم بشه نمی‌دونم آپول چی بود اصلا بعد زدن اون امپول دردم یکم کم شد خوابم گرفته بود ک اومد معاینه کرد صدا ماما کرد گفت فول شده ماما باورش نمیشد گفتش چطور آخه با ی آمپول ضد درد آخه همون روز هم تولد امام رضا بود واقعا امام رضا بهم کمک کرد ماما خیلی دلداری میداد می‌گفت مو ها بچه معلومه فقط چند تا زور بزن بیاد راحت بشی ی پرستار شکممو فشار میداد منم زور میزدم تا بالاخره روژان خانم به دنیا اومد 😂بعدش هم که بخیه ها بود که داخلی هارو متوجه نشدم اما بیرونی ها خیلی خیلی اذیت شدم
انقد پرستار هارو اذیت کرده بودم که رفته بودن بیرون به مامانم گفته بودن دخترتون همکاری نمیکنه بهش بگین برا خودش سخت میشه آخه چرا این جوری میکنه خانم 😂😂
اینم عکس روژان لحظه ای که به دنیا اومد ساعت 4و50دقیقه عصر
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان تودلیم🥺👼🩷 مامان تودلیم🥺👼🩷 روزهای ابتدایی تولد
بد معاینه کرد و رفتم دستشویی از دستشویی نیومده بیرون انگار باز ادرار داشتم همش میسوخت رحمم اینا انگاری
بد اومدم یکم ورزش کردم تو همون اتاق یکم پیاده روری البته اتاق کوچیک بود همش بالا پایین میرفتم بد دیگ بار دراز کشیدم از درد کمر فقط میخاستم سرپا بمونم از یطرف گرمم بود یطرفم این چسبا تو کمرم کل گوشت تنم انگار کشیده بودن

غروب شد و نزدیک اذان دیدم ی دکتر دیگ اومد گفت بزار معایتت کنم ببینم پیشرفت کردی یان معاینه کرد و گفت ۴ سانتی و بابد کیسه آبت پاره کنم ی چیز عین نازک بود دیدم فقط همراه با دستش برد داخل و کیسه آبم پاره کرد و ی آب خیلی داغ ازم ریخت و بعدش کم کم دل درد انگاری داشتم ولی شدید نبود تند تند باز دستشوییم میگرفت دیگ دستشویی رفتنی زود چسب هارو باز میکردم و تند تند میرفتم اصلا نمیتونستم بمونم نیومده بیرون باز داشتم کم‌کم دیدم زیر دلم یجوری میشه اذنم داشت میداد گفتم خدایا یعنی میشه امشب زایمان کنم دیگ خسته شدم از این اتاق و معاینه...همه چی دل دردم شدید شد جودی ک میگرفت ول می‌کرد اومدن معاینه کرون یهو از ۴ساتت شده بودم ۸ سانت🥰خداروشکر ماما گفت امشب باید بزای دیگ از رو تخت نیا پایین خوشحال شدم از یطرف کمرم داشت میکشت منو از یطرفم دل درد گرفته بودم گفت دستشویی هم داشتی همینجا بکن چون منم بیشتر معایعات خورده بودم واسه زور زدن جون نداشتم ساعت شد ۸/۳۰دقیقه و دردام زیاد شد جوری ک میگرفت میتشستم و ول می‌کرد دراز میکشیدم
ماما گفت بابد زور بزنی نگا کرد گفت سزش دارم میبینم دیدم ک میخان برش بزنن گفتم میشه بیهسی بزنید زدن و از برش زدن چیزی نفهمیدم گفت دردت گرف زور بزن ول کرد نفس عمیق بکش
مامان شازده خانوم🩷 مامان شازده خانوم🩷 ۴ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۳ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی

هرثانیه میومد وضعیتم و چک می‌کرد ان اس تی رو دوباره وصل کرد هی می‌پرسید درد داری؟میگفتم ن
با تعجب پرسید مطمعنی؟ ؟گفتم آره خب دستشو زد ب شکمم گف ببین خودت دست بزن شکمت عین سنگه عدد دردت هم الان تو دستگاه ۹۹ چجوری درد حس نمیکنی اخه؟؟😐انقدر عجیب بود براش ک رف بیرون داشت برا همه تعریف می‌کرد منم صداشو میشنیدم
اومد برام یه سرم وصل کرد اگه اشتباه نکنم اسمش رینگر بود خودشم کلا وایساد پیشم و ب صفحه ان اس تی نگاه می‌کرد گفت که این سرم خیلی حساسه و هر علائمی داشتم بهش خبر بدم
چند دیقه بعد احساس کردم یچیزی تو قفسه سینم گیر کرده هی حس سرفه کردن بهم دست میداد صداش زدیم و گفتم که اینجوری شدم بهم دستگاه اکسیژن وصل کرد یکم بهتر شدم بازم کلی تعجب کرد و میگف عجیبه بجای اینکه دردت بگیره میگی تنگی نفس گرفتی!!
ورزشایی ک که گفت انجام بدم یکیش پیاده روی بود یکیشم اینکه بشینم رو توپ گفت تو ک درد نداری فقط هرموقع دیدی شکمت سفت شده خودتو محکم بکوبون رو توپ هروقت سفتی احساس نکردی باسنتو رو توپ بچرخون
شوهرم پا ب پای من پیاده روی می‌کرد و هی خرما و چیز میز ب خوردم میداد
مامان آهــو👣 مامان آهــو👣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۸
ساعت ۷ بود که شدم ۳سانت بهم گاز بی حسی دادن ولی فقط اسمش بی حسی بود من درد هارو حس میکردم فقط گیج کننده بود باعث می‌شد کمتر اذیت بشم ، ساعت ۷ و نیم شدم۵سانت همینطور هر نیم ساعت دو سانت بیشتر شد که اومد گفت ۸ سانتی آفرین تو همون سه سانت که بودم کیسه آبمو ماما پاره کرد و حس کردم یه آب گرم ریخته شد زیر پام احساس دفع داشتم به ماما میگفتم اگر مدفوع داشتم چیکار کنم گفت هرکس تا الان اومد سر این تخت مدفوع کرده نگران نباش و من خیلی خجالت می‌کشیدم از شب قبلش هم که درد داشتم شام نخورده بودم خلاصه احساس کردم ادرار کردم فقط، بعد ماما گفت آفرین خیلی خوب پیشرفت داشتی عالی بودی یهو دیدم گفت فول شدی ساعت ۹ بودش از ساعت ۹ تا ساعت ده زور محکم و قوی میزدم فقط جوری که میگفتم الان همه جام می‌کنه بیرون 😔😵‍💫هر چی ماما می‌گفت همکاری میکردم و همونم انجام میدادم وقتی می‌گفت درد نداری نفس بکش وقتی درد داری زور بزن یهو دیدم گفت بچت گیر کرده داره هفته میشه زور بزن که نمیدونم چی شد با تمام توانم زور زدم گفت از تخت سریع بیا پایین رفتیم تو یه اتاق دیگه دراز کشیدم و پاهام بالا بود دو سه بار دیگه روزهای خیلی محکم زدم ساعت ۱۰:۱۰ بود پنجم خرداد که یهو دیدم صدای گریه شد اومد 😭💖الهی دردت به جونم مامان همه کسم نشونم دانش مردم براش گریه کردم باورم نمیشد یعنی این منم یعنی این بچه ی منه بردنش لباس تنش کنن و منو که برش زده بودن بخیه کنند ساعت ۱۱ و نیم شد تازه بخیه های من تموم شد ماساژ رحمی حداقل ۵یا ۶ بار انجام دادن شدیداً دردناک بود از خود زایمان بدتر بود گفتم خوشگله به پرستار گفتم
مامان دلژین مامان دلژین ۳ ماهگی
پارت دوم
تجربه زایمان طبیعی
عارضم که دردام شروع شد درد که چه عرض کنم بعد هر درد درد بعدی شروع می‌شد وسط جیغ و دادای من یه خانومی اومد 1800گرفت شد مامان همرای ما حالا چیز زیاد جالبیم نیست اما بدم نیست دائم پوزیشن و ورزش میداد خیلی به سختی دهانه رحمم باز شد تازه سرشب شده بودم پنج چون من فقط یک هفته بود که معاینه تحریکی شده بودم وپیاده روی خالی میکردم و اسکوات زیر دوش از ظهر تا غروب دو بار به زور التماس اجازه توالت بهم دادن هر دوبارم دفع داشتم یعنی فشار سر بچه نبود
جونم براتون بگه ساعت ده تازه شدیم7سانت همشم میگفتن جیغ نزن زور بزن
درد زایمان طبیعی غیرقابل وصفه البته اینم بگم خیلی به سن و بدن و شرایط و آمادگی اتاق کناری من یک دهم من داد و بیداد نکرد
من ورزش نکرده بودم رحمم هم ضخیم بود
خلاصه ساعت 11/30دکتر اومد گفت بلد نیستی زور بزنی و همکاری نمیکنی و این مهلت آخره بعد این9ساعت درد و زجر مجبورم ببرمت اتاق عمل
خلاصه کلی ماما و رزیدنت ریخت سرم با افتادن رو شکمم و برش زدنم دخترم بدنیا اومد خدارو شکر