۲ پاسخ

منم سربچه دومم کیسه ابم فقط نشتی داشت کامل پاره نشده بود باهمین شلنگی که میگی پارش کردن اصلاهم دردنداشت

چطور کیسه ابت رو پاره کرد یعنی برد تو و فشارش داد ؟؟ 😅😅

سوال های مرتبط

مامان روژان☺️ مامان روژان☺️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
اومدن رو تختی رو عوض کردن و کیسه ابو هم پاره کردن و رفتن ی ماما دیگه اومد و سروم فشار رو یکم بیشتر کرد درد هام داشت شروع میشد دردی که هیچوقت فکر نمی‌کردم بهش حس میکردم میخام بمیرم و نمیمیرم خیلی وحشتناک بود خیلی اصلا بهش فکر میکنم حالم بد میشه
اون همه درد تازه برا 3سانت بود فقط ماما اومد گفتش 4سانت شدی زنگ بزن ماما همراهت بیاد الکی گفته بود 3سانت بیشتر نبودم زنگ زدم ماما سریع خودشو رسوند خدا براش خوش بخاد واقعا خیلی کمکم کرد خیلی من اصلا باهاش همکاری نمی‌کردم داد میزدم میگفتم بهشون بگو منو ببرن سزارین من نمیخام طبیعی پاشدم رفتم دستشویی اب گرمو گرفتم کمرم اما فایده نداشت اصلا
گفتم بی حسی بهم بزنید قبول نکردن اکسیژن وصل کردن که اصلا. تاثیری نداشت
دیگه اصلا جونی ب بدنم نمونده بود ک ی دفعه ی خانم اومد خدا براش خوش بخاد گفت این خیلی درد داره ی آمپول براش بزن یکم دردش کم بشه نمی‌دونم آپول چی بود اصلا بعد زدن اون امپول دردم یکم کم شد خوابم گرفته بود ک اومد معاینه کرد صدا ماما کرد گفت فول شده ماما باورش نمیشد گفتش چطور آخه با ی آمپول ضد درد آخه همون روز هم تولد امام رضا بود واقعا امام رضا بهم کمک کرد ماما خیلی دلداری میداد می‌گفت مو ها بچه معلومه فقط چند تا زور بزن بیاد راحت بشی ی پرستار شکممو فشار میداد منم زور میزدم تا بالاخره روژان خانم به دنیا اومد 😂بعدش هم که بخیه ها بود که داخلی هارو متوجه نشدم اما بیرونی ها خیلی خیلی اذیت شدم
انقد پرستار هارو اذیت کرده بودم که رفته بودن بیرون به مامانم گفته بودن دخترتون همکاری نمیکنه بهش بگین برا خودش سخت میشه آخه چرا این جوری میکنه خانم 😂😂
اینم عکس روژان لحظه ای که به دنیا اومد ساعت 4و50دقیقه عصر
مامان کیارش مامان کیارش ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت۴
با عوض شدن شیفتا ماما جدید اومد و منو تحویل گرفت اول معاینه کرد گفت خوبه بزار دکتر بیاد نظر بده بعدم زد کیسه ابمو پاره کرد دکترم ‌که اومد منو معاینه کرد گفت روندش خوبه نیاز به امپول فشار نداره التماس میکردم یه چیزی بزنن که دردام کمتر بشه به ماما اسم یه امپول و گفت که بهم تزریق کردن تاثیر انچنانی نداشت ولی به خودم تلقین کردم که مسکن زدن دردات کمتر شده 😅دستگاه ان اس تی بهم وصل بود یه جایی ماما اومد گفت فقط توی انقباضاتت زور بزن ولی بیصدا منم که همکاری کردم و واقعا بیصدا پیش رفتم خود ماما تعجب کرده بود و کلی ازم تعریف کرد کلاسای قبل زایمان خیلی کمکم کرده بود میدونستم چجوری و کجا زور بزنم خلاصه که همش زور میزدم تا وقتی که ماما اومدو گفت وقتشه با ویلچر رفتیم توی اتاق زایمان روی صندلی زایمان جاگیر شدم و همچنان به زور زدنام ادامه دادم نمیدونم چرا و چه شکلی بخاطر دعاهای پشت در مامانم بود بخاطر التماسای خودم بود انگار هیچ دردی نداشتم فقط زور میزدم دردام تموم شده بودن چشمام بسته بودمو هرجا ماما میگفت اینکارو بکن همکاری میکردم که یهو صدای گریه شنیدم چشمامو باز کردم گفتم به دنیا اومد ماما گفت اره اینم گل پسرت🥰🥰😍😍
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۵ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️
مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۴ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان آهــو👣 مامان آهــو👣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۸
ساعت ۷ بود که شدم ۳سانت بهم گاز بی حسی دادن ولی فقط اسمش بی حسی بود من درد هارو حس میکردم فقط گیج کننده بود باعث می‌شد کمتر اذیت بشم ، ساعت ۷ و نیم شدم۵سانت همینطور هر نیم ساعت دو سانت بیشتر شد که اومد گفت ۸ سانتی آفرین تو همون سه سانت که بودم کیسه آبمو ماما پاره کرد و حس کردم یه آب گرم ریخته شد زیر پام احساس دفع داشتم به ماما میگفتم اگر مدفوع داشتم چیکار کنم گفت هرکس تا الان اومد سر این تخت مدفوع کرده نگران نباش و من خیلی خجالت می‌کشیدم از شب قبلش هم که درد داشتم شام نخورده بودم خلاصه احساس کردم ادرار کردم فقط، بعد ماما گفت آفرین خیلی خوب پیشرفت داشتی عالی بودی یهو دیدم گفت فول شدی ساعت ۹ بودش از ساعت ۹ تا ساعت ده زور محکم و قوی میزدم فقط جوری که میگفتم الان همه جام می‌کنه بیرون 😔😵‍💫هر چی ماما می‌گفت همکاری میکردم و همونم انجام میدادم وقتی می‌گفت درد نداری نفس بکش وقتی درد داری زور بزن یهو دیدم گفت بچت گیر کرده داره هفته میشه زور بزن که نمیدونم چی شد با تمام توانم زور زدم گفت از تخت سریع بیا پایین رفتیم تو یه اتاق دیگه دراز کشیدم و پاهام بالا بود دو سه بار دیگه روزهای خیلی محکم زدم ساعت ۱۰:۱۰ بود پنجم خرداد که یهو دیدم صدای گریه شد اومد 😭💖الهی دردت به جونم مامان همه کسم نشونم دانش مردم براش گریه کردم باورم نمیشد یعنی این منم یعنی این بچه ی منه بردنش لباس تنش کنن و منو که برش زده بودن بخیه کنند ساعت ۱۱ و نیم شد تازه بخیه های من تموم شد ماساژ رحمی حداقل ۵یا ۶ بار انجام دادن شدیداً دردناک بود از خود زایمان بدتر بود گفتم خوشگله به پرستار گفتم
مامان هلو🍑(سامیارم) مامان هلو🍑(سامیارم) ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت سه

من همونجا خشک شدم موندم یعنی چی طبیعی🤯😩
بعد اینکه پرستار رف مامانم آرومم کرد گف خاک تو سرت یکم فکر کن ببین چرا دکترت میگه هیچی نخور حتما نمیخواد پرستارا بدونن که قراره سزارین اختیاری شی بعد یه ساعت دکترم اومد بالا سرم تا اونموقع هم من درد داشتم اومد باز ان اس تی وصل کرد قلب بچم نامیزان بود درد داشتم رحمم بسته بود یهو گف اتاق عملو حاضر کنین🫨
خدایا استرس داشت منو جر میداد خیلی میترسیدم یه پرستار اومد لباسمو درآوردن لباس بیمارستان تنم کردن سوند وصل کردن هیچی نفهمیدم ازش اصلا درد نداشت فقط مامانم از بغل میگف نفس فمیق بکش آروم باش بعد دیدم تموم شد یواش یواش سرم هارو وصل کردن یه پرستار خانوم اومد منو یردن اتاق عمل همه این اتفاقا فیلمشو دارم پرستار دوستمون ازم گرفته وقتی دارن میبرنم اتاق عمل تا لحظه خود عمل که دکتر پسرمو از شکمم درمیاره همشو فیلم گرفتن کلیپ درست کردم باهاش یادگاری بمونه رفتم تو دکتر بیهوشی اومد آمپول بیحسی رو زد ازونم هیچی حس نکردم سرمو مشغول کردن حرف زدن باهام بعد یهو دیدم پاهام داغ شد گفتن زود دراز بکش بعد پرده کشیدن جلو چشمم و عمل شروع شد...