خاطرات شمال محاله یادم بره🫰🏻😂
برسم گهواره
تجربه زایمان پارت ۱
خب داشای گلم
ساعت۷اومدن بیدارم کردن ورپریده ها
رفتم لباسمو عوض کردم
سوندزدن ( برا من واقعا دردناک بود)
اومدن یه چیزی تزیق کردن تو انژوم بعدش یهو حالت تهوع و استفراغ داشتم چون معدم خالی بود گلاب به روتون فقط کف بالا می اوردم😂
بردنم اتاق
نامردا دوتا مرد اورده بودن تو اتاق زایمان
یکیشون رفت پشت سرم‌ تا بیحسی بزنه تا کمرمو دید گفت جوووون چه کمری🤣
شوخی کردم جبهه نگیرید
من به تخ…..مشم نبودم
بیحسی زدنم ولی بیحس نمیشدم
دیه نفهمیدم چی شد
چشامو واکردم تو ریکاوری بودم چنیگیز بغل دستم
ریکاوری رو گذاشته بودم رو سرم با چرت پرتام بقول پرستارا😂
بعد اوردنم تو بخش
خوشحالم که پمپ درد رو انتخاب کردم
انقدرم شیاف زدم ک…ونم لوس شده ۱ساعتی یه بار میگه شیاف من کو👀😂
شیرخوش‌نگرفتم
یه پیرزن مستخدم بیمارستان بود
۵۰۰بهش دادم ا صبح موند بالا سرم سینمو اماده کرد چنگیز سینمو گرفت و شیر خودمو خورد
خداروشکر اغوزم شبیه شیره تریاک بود میخورد نئشه میشد چنگیز🫰🏻😂

تصویر
۱۰۰ پاسخ

دهنت سرویس😂😂😂

وای خدا اااآا
آخه چراانقد خاستنیه این نی نی♥️

چن کیلو بود؟

ای خدا چه نازه🥹🥹🥹🥰

خب چنگیز چند کیلو بسلامتی

عاشقتم 😅😅🤣🤣🤣🤣🤣خیلی خوب تعریف میگنی🤣🤣🤣🤣❤️❤️❤️❤️

دمت گرم با متنت😅😅😅تبریک میگم .ان شاالله خوش قدم باشه

مبارک مبارک به جمع ما خوش آمدی با بخاب،خدافظی کن

وای خدا چه قدر این نی نی مون نانازه

واییی منم بیحس نشدم یهو دیدم تو ریکاوری ام نامردا قبلش بگین بیهوش میشین😂من چقد خوشحال بودم ک بچمو میبینم همونجا مث فیلما😫😂

🤣🤣🤣🤣🤣🤣یعنی من خودمو خندیدم مبارکت باشه عسلم

😂😂😂. آخ چق این نینی جیگرر دلم خاست زودتر بزام

من چنگیز میخوام 🥺😂

وایی چ خوشگله پسرت ماشاالله دعا کن برای منم هاااا

خودا خودا صورت مثل ماهشو ماشاءالله نمکو😂
دهنت سرویس دختر شکمم جر خورد از بس خندیدم ..الان خوبی😘 مبارکت باشه چنگیز خان خاله ❤❤

عرررررررر این اولین تجربه بارداری خفن و کیوتی بود
عرررررر من تا حالا چنگیز ب این کیوتی ندیده بودم قربون شکلش
قدمش خیر مبارکه

خدایی دمت گرم با تعریف کردنت😂😍مبارکه

ماشاالله خدا واست نگهداره عزیزم ❤️❤️

🥺🥺اوخخخخ ننههههه چ نازهه
ماشالله بهش♥🥺

واییی قلبم چه نی نی تمیز و خوشکلیییی ماشاللع🥺🥺😍😍

😍😍😍🤣

مبارکه عزیزم 🥰

هزینه بیمارستان چقدر شد سزارین؟

😂😂😂
چنگیز قشنگم خوش اومدی😍

و‌ادامه خواستم بنویسم همیشه لبخند رولبات باشه عزیزم

قدمش مبارک باشه براتون انشاالله لبخند رو لبامون اوردی اینوقت شب ،بیدار و‌ناراحت بودم ،یه خو خندیدم

دهنت سرویس بخیه هام درد دارن هی میخندم ب حرفات چقد فیلمی تو

با بیهوشی درد نداشتی عزیزم؟

ای جانم خدا حفظش کنه 😍

ای ننه خوش قدم باشه😍
یعنی عاشق تجربه زایمانت شدم رفت😂

خدا تورو نکشه دختر که با این حالت بازم مارو میخندونی 🤣😂

حقیقت چنگیز ب این قشنگی ندیدم همه چنگیزا سیبیل کلفتن

گلم زیادعکسشونخور خدای نکرده چشم میخوره جیگرررب

یعنی چی توبیهوشی حرف میزدی واای چقدربدههه
سوندزدن چیه؟،
بعدمردابدنیااوردن🥲طبیعیم میارن

خدااااااا نگا این ماه پسرو
رودوممممم🧿😍😍😍🧿🧿

🤣🤣🤣

💞💞💗الهی چه گوگولییی

ای جانم نانازم مبارک گلی توهم راحت شدی نوبت ماست😞😍🥹

مبارکه عزیزم

چقدر ناز تمیزه 😍😍😍😍😍🥰🥰🥰

اوخی چه بانمکه ماشالله خدا حفظش کنه براتون عزیزم ❤️

خوداااااااااااا چه نازه🫡❤️

اخ من مردم واسه این چنگیز
خدا حفظش کنه

ای خدا قلبم
چ چنگیز روح انگیزی

ماشاءالله ماشاءالله
چه جیگره

ت رو خدا اسپند دود کن براش
هزار ماشاالله

🤣چقد باحالی تو خدا حفظش کنه چنگیز رو بامزس

واقعا اسمشو چنگیز گذاشتی😂

وای چقدر باحال تعریف کردی حرف‌های شما زیاد خوشم میاد😘🤱 نام خدا چنگیز خان زیاد خوشگل است🧿❤️🧿

خداییش اسمش چیه نی نی؟؟؟

چقد خوبی تو دختر 🥲🤣

سلام گلم خوبی چشمت روشن مبارکه

قدمش پر خیر و برکت

بوش تا اینجا اومد

برین کناز چنگیز خان اومد 😂😂😂😂ماشاله باشه بهش خیلی هم نازه نزار چش میقوله😘😘😘😘

ماشاالله مبارک باشه عزیزم

خیلی گوگولیه خیلی دوستش دارم عزیزم😘😘😘😘

خوش قدم باشه انشالله

اخ مامان جان🥰

خدا حفظش کنه وانشالله بسلامتی سر پا شی
چنگیز خان چه مامان با حالی داره والا

عزیزمم😂😍😍

ماشالا برچنگیز خان مغوول و ب ننه نمکدونش 😂🤍

خوش اومد بدنیا مبارک باشع
چند کیلپ بود

درخاس بدع بم

خیلی خوبه از قین دردنت به نیکی یاد اِکِنی😂مبارکت 😍

😂😂😂عاشقتم با تعریفاااتت
چ چنگیز خوشگلی ماشاالله بهش چشم بد ازش دور😍🧿

وی خوداااا قدم نو رسیده مبارککک خوووش اومدی چنگیزززز😍🥺

هیچکس مث تو زایمانشو تعریف نکرده بود

چونه رووو🥺🥺

عه ننه چنگیز آخر بچت به دنیا اومد به به انشالله سلامت باشید واقعا اسم بچه رو چنگیز گذاشتی؟

همی خاطرات شمالهههه😂😂

چقد باحال تعریف میکنی😂
فک کنم ازون دسته آدمایی هستی که تو جمع باشی خوش میگذره❤️😂

فاطی ماشاالله چه جیگری زاییدی قربونش بشم 🧿🧿

مادر دور سرت بگردم ماشااللهههه چقدر نازی

ببخشی سوند چیه

قدمش مبارک باشه فسقلی خاله ❤️ ماشاالله 🧿

دهنت سرویس دختر
عزیزم منم سزارینی هستم بگو بیحسی بود یا بیهوشت کردن آخه حالیت نشده تا ریکاوری
اون سوزنه ک تو کمر میزنن دردش چطور بود من خیلی میترسم
بعد ک میگن راه برو دوساعت بعد فک کنم دردش با پمپ درد و شیافت قابل تحمل بود یا نه
خواهر مث سگ میترسم 🥲

الهیییی عزیزم مبارک باشه 😍😍

ویییییی خودا میشه خوردش🤤🥹
عجب تجربی خوبی داشتی من تو‌کل‌ روند زایمانم دکترا میگفتن عین زامبیاست صدات🤣🧟

ای خدا قربون قیافیه شیرینت خوش آمدی عزیزم 😘❤️

وای ننه ، ماشاءالله چه نازه😍😍

عزیییییزم😍😍😍
خدا حفظش کنه برات😘😘
قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون❤❤

جون مبارکا باشه عسلم
تجربه ات شبیه منه تقریبا

ماشاالله قدمش پراز خیر و برکت باشه واستون

اع خودااا چ چنگیز نازززی❤️😍

ای خدا چه بامزس .
مثل من منم سر نشدم خواب نیمه بیهوشی کردن

عزییزممم قدمش مبارک وپرخیروبرکت...
ماشالا نمکههههه چننگیزخاااانه واسه خودش😃😃😍😍😍
ایشالا همیشه شاهد موفقیت وشادیش باشید وزیرسایه پدرومادر بزرگ بشه🙏
حالا بالاخره وزن تولد چقدر بود؟؟؟

انشاالله زیر سایه پدر مادر
ماشاءالله خوشگله عکسشو نزار خدایی نکرده چشم میخوره حالا هر کی یه نظری داره گلم خودت بیشتر میدونی من دلسوزانه میگم

به سلامتی عزیزم نینی خودته ؟

ای جااانم چه چنگیزی زاییدی مامان چنگیز🤣❤️

قربون پسرم بشم مبارکت باشه عشقم انشالله قدمش برات خیر باشه
الحق که چنگیز بهش میاد خخخ شوخی می کنم نامدار باشه کارن جان

🤣🤣🤣 دارم فکر میکنم چه چرت و پرتااییی گفتییی تو ریکاوری

😂😂😂😂

الهی عزیزم الان حالت خوبه بهتری

مبارک باشه خدا حفظش کنه😍😍😍😍❤️

وای جانا چ یاحال تعریف کردی

ننه جان 🥹کی بشه به سلامتی من زایمان کنم😍بعلش کنم بوش کنم ماااالللللل خودمه🥹🥹باورم نمیشه😍🥹

چقد خوجله نی نیت😍
اسمش چیه؟

اخ خدا قربونت چنگیز جان بشم😍😍توروخدا برام دعا کن شیر می‌دی😍🥲

عاشقتم چنگیزززز🤣
ماشالله بهش😍🩷

🤣🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۳
رفتم تو اتاق عمل واسم آمپول بیحسی زدن اصلا نفهمیدم ۵ دقیقه ای هم پاهام بی حس شدن و پرده کشیدن و عمل رو شروع کردن من تازه داشتم در و دیوارارو نگاه میکردم که شکمم رو به تکون هایی دادن و صدای گریه بچه شنیدم دیگه اوردنش چسبوندنش به صورتم حتی تو اتاق عمل گذاشتنش رو سینم شیر بخوره من با نینی درگیر بودم که پردرو برداشتن و گفتن تموم شد رفتیم ریکاوری
تو ریکاوری گفته بودن میلرزیدو اینا لرزش در حد وقتی که تب و لرز میگیری و چیز خاصی نبود
باد ۱ ساعت اوردنم تو بخش
شوهرمو مامانمو دیدم بهم گفته بودن سرتو بالا نگیر که سردرد نگیری منم سرمو بالا نگرفتم اما خیلی حرف زدم سردرد نگرفتم چون پمپ درد و اینا گرفته بودم درد خاصی مداشتم موقع راه رفتن هم بخاطر پمپ درد بازم درد نکشیدم خلاصه که همه چی راحت بود من خودمو واسه بیشتر از این ها آماده کرده بودم اما همه چیز قابل تحمل بود و من الکی گندش کرده بودم به نظرم حتما پمپ درد بگیرید
مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 ۱ ماهگی
#پارت_چهار_تجربه_زایمان_سزارین
وقتی بخیه زدن پرده رو برداشتن و دوتا سه تا پرستار مرد و زن اومدن و بلندم کردن و گذاشتنم رو تخت و بردن بخش ریکاوری
همین که بردن من من اینقدر سردم بود که کل بدنم می‌لرزید و دندونام میخورد به هم
به پرستار گفتم و روم پتو کشید 🥶
بازم سردم بود
یه پرستار دیک اومد یکم شکمم رو ماساژ داد هیچی نفهمیدم گفتم تا میتونی ماساژ بده که تو بخش نمی‌ذارم دست بهم بزنید 🤣
گفت زیاد هم لازم نیست
رفت بچمو آورد سینمو ماساژ داد یکم شیر اومد گذاشت دهن پسرم
وایییییییی نگم از اولین باری که سینمو گرفت
چقدر حس خوبی بود 😭
اینقدر گشنش بود که سینمو ول نمی‌کرد ولی پرستار گفت کافیه
بازم لرز تو بدنم بود که این بار گفتم برام دستگاه آورد گذاشت بالا سرم ولی واقعا اینقدر سردم بود که هیچ جوره گرم نمیشدم 😩گفتم بخاطر اثر داروهاس
پسرمو بردن گفتن بعدا میایم دنبال توام
ولی دلم میخواست بگم نبرینش 😅
بعد بیست دقیقه نیم ساعت هم اومدن دنبال خودم
وقتی بردنم بخش یهو شوهرم اومد بالا سرم باخنده گفت پسرمونو دیدی😍پرستار ترسید بیچاره 🤣
گفتم آره شبیه خودت بود 😐🤣
خلاصه بردنم تو اتاق خودمم همه دورم بودن همش میگفتم پس چرا هامین رو نمیارن نکنه چیزی شده
که یهو پرستار اومد تو گفت بفرمایید اینم گل پسرت 😍
واییییی من همش در تلاش بودم ببینمش
نوبت به شیر دادن رسید
خیلی مرحله سختی بود چون اطرافیانت بلد نیستن خوب بگیرنش که سینتو بخوره توام دراز کش افتادی رو تخت
پرستار گفت یکم بدوش بریز تو قاشق بده بهش
خلاصه اونقدر شیر نداشتم مجبور شدم بعد چند ساعت بهش شیر خشک بدم 😢
مامان ₘₐₘₐₙₑ, DₐYₐₙ مامان ₘₐₘₐₙₑ, DₐYₐₙ روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱

صب ساعت ۶ رفتم بیمارستان و nst گرفتن،خون ازم گرفتنو سرم وصل کردن و سوند وصل کردن ،ک برعکس چیزی ک بقیه انقد ازش غول ساخته بودن،فقط لازم بود یه نفس عمیق بکشی و تمام ، کمی سوزش داشت همین....دیگ دکترم ۸ اومدو یسری سوالا کردن درمورد حساسیت ب دارو و این حرفا و رفتم اتاق عمل
بیحسی انقد خوبو راحت بود ک از امپول عادی هم بیدرد تر بود، خییییییییییییلی خوب بود اصن بیحسی 🤦🏻‍♀️🤣
دیگ بچه رو بدنیا آوردن گفتم ماساژ رحمی رو توو اتاق عمل انجام بدن،وحشتناک بعدش درده دنده و قلب داشتم ولی با یه چرت زدن خوب شدم،بچه رو گذاشتن رو سینمو بهترین حس دنیا بود امیدوارم خدا این لحظه رو از هیچکس دریغ نکنه....
رفتم توو اتاقو دیگ سینمو فشار دادم شیر اومد و بچم شیر خورد و یکی درمیون شیرخشکم دادم
و امروزم ب امید خدا مرخص شدم
روز اول درد داشتم چون پمپ درد برام نذاشتن ولی امروز خیلی بهتر بودم و کلی هم پیاده روی کردم

ولی فلن میگم برگردم عقب سزارین رو انتخاب نمیکنم 😂
مامان محمدحسن💙زینب🩷 مامان محمدحسن💙زینب🩷 ۱ ماهگی
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین
روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان اول رفتم زایشگاه ازم nstگرفتن گفتن خیلی انقباض داری درد نداری ک نداشتم بعد بردنم بهم انژیوکت وصل کردن و کلی شرح حال گرفتن و بعد سوند وصل کردن من از سوند خیلی میترسیدم و خودمو سفت میکردم ولی اصلا اونجوری ک‌فکر میکردم نبود ساعت ۸ گفتن آماده ای بریم اتاق عمل رفتم رو‌ولیچر بردنم اتاق عمل یکم محیطش برام ترسناک بود چون اولین بارم بود ولی زیاد استرس نداشتم کلی آدم اونجا بود هرکسی مشغول ی کار بود دکترمم اومد کمک کردن رو تخت نشستم گفتن کمر و گردنت رو خم کن آمپول بی حسی بزنیم من ترسی نداشتم از اون ولی چون دریچه نخاعی من تنگ بود یکم اذیت شدم و چند بار سوزن زد تا تونستن جای درستی پیدا کنه وقتی تزریق تموم شد پام شروع ب داغ کردن کرد درازم کردن و جلوم پرده کشیدن سرم وصل کردن حس میکردم چیزی روی شکمم میکشن گفتم من بی حس نیستم هنوز شکمم رو پاره نکنید گفتن نه نترس هنوز داریم بتادین می‌زنیم بعدش دیگه نفهمیدم کی شکمم رو پاره کردن صدای گریه بچم پیچید و دنیا مال من شد تمیزش کردن آوردن کنار صورتم بوسش کردم بعد بردنش لباس تنش کنن..بعد حس کردم حالت تهوع دارم گفتم بهشون ی آمپول تو سرم زدن اما خوب نشدم و بالا آوردم بعدش باز گفتم سردردم بهم آرامبخش زدن دیگه چیزی نفهمیدم یهو چشامو باز کردم دیدم چنتا مرد می‌خوان بزارنم رو تخت دیگه ببرن ریکاوری تقریبا یک ساعتی تو ریکاوری بودم دوبار اومدم شکمم رو فشار دادن ک چون بی حس بودم زیاد درد نداشت بعدش هم بردن بخش و پسرم رو آوردن برای شیر خوردن ..در کل از انتخابم راضی ام بازم برگردم عقب سزارین انتخابمه الآنم درد ندارم ۸ ساعتی شیاف میزارم تو بیمارستان هم پمپ درد داشتم که اصلا دردی حس نکردم
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمانم‌☺️
من ۱۱ ام بدون هیچ دردی بستری شدم،چون طبق سونو حرکات بچم کم شده بود،به دکترم هم گفتم و گفتش که باید بستری شم تا قرص بزارن و این کارا
خلاصه من صبح پنجشنبه ساعت ۱۱٫۳۰ بستری شدم
اومدن و برام سرم اینا وصل کردن،قرص زیر زبونی دوبار گذاشتن
همزمان ان اس تی هم مرتب می‌گرفتن
همه تعجب کرده بودن که چرا دردم نمیگیره،یه دارو هم تو سرم زدن که تزریق میشد بهم اما تاثیری نداشت
خلاصه اومدن کیسه ابم پاره کردن که من یکم تازه انقباض حس میکردم
دیگه یه دفعه دکترم گفت که اتاق عمل کنین و سزارین میکنم
منی که تو عمرم اولین بار بود سِرم میزدن،یهویی رفتم اتاق عمل🥲
دیگه سزارین شدم و از عملمم تا اینجا خیلی راضی ام
تو بیمارستان پمپ درد داشتم و خونه از شیاف استفاده میکنم
سوند و آمپول کمر واقعا اصلا درد نداشت
شکمم تو بی حسی کامل تو ریکاوری دوبار فشار دادن
خلاصه اینکه پسر کوچولوی ما ۱۱ اردیبهشت دقیقا ساعت ۸ شب بدنیا اومد🥹با وزن ۳٫۴۰۰
این روزها و لحظات قشنگ رو برای تموم کسایی که چشم انتظارن،ارزومندم
انشالله که به زودی زود خدا دامنشون رو سبز کنه💚
مامان حبه قند🫀 مامان حبه قند🫀 ۱ ماهگی
اومدم اینجا تا تجربه مو از زایمان سزارین بگم واقعااااا خیلی خوشحالم که سزارین کردم برگردم عقب بازم انتخابم همینه
من روز ۵خرداد زایمانم بود از ساعت ۱۲شب به بعد هیچی نخوردم صب ساعت هفت باید بیمارستان میبودم رفتم اونجا اول پروندم و کامل کردن بعد یه نمونه ازم گرفتن و رفتم توی اتاق برای آماده شدن اومدن دستگاه nst وصل کردن و با یه سروم قندی بعد از نیم ساعت اومدن سوند وصل کردن که‌من مثل سگگگگ ازش میترسیدم ولی واقعا هیچی نداشت خیلی راحت بود بعد دونه دونه میبردنمون اتاق عمل که من و ساعت ده بردن اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد تا بی حسی بزنه برام من استرس گرفتم ولی اونم چیزی نبود یکم کمرم سوخت بعد کم کم پاهام داغ شد حس بدی بود ولی دیگه پاهامو حس نمیکردم 🥲
بعد بی حسی یکم حالمو بد کرد که چون استرس داشتم بالا آوردم بعد که داشتن شکممو بتادین میزدن حس میکردم تا دیگه کلا چیزی نفهمیدم تا اون آقا پسری که بالا سرم وایساده بود تا حواسش به من باشه گف مبارک باشه دیدم سلن گریه کرد🥹😭😍
همون لحظه اشک چشمم ریخت و از خدا خاستم به همه بچه بده تا این حسو تجربه کنن خیلی خیلی حس قشنگیه😍
بعد آوردن چسبوندش به صورتم و اون قیافه ماهش و دیدم😭🧿😍
بعد من کم کم نفسم سنگین شد که خواب مصنوعی دادن بهم و چشم باز کردم دیدم ریکاوری ام هنوزم بی حس ام خلاصه اتاقی ام که من رزرو کرده بودم خالی نشده بود من چهار ساعت موندم تو ریکاوری و بعد چهل ساعت رفتم تو اتاقم و دخترم اومد پیشم چون من تو اتاق عمل بالا آورده بودم دکترم گفته بود چیزی ندین بخوره که بالا نیاره چون فشار میاد بخیه هاش باز میشه من و ۲۴ساعت گشنه نگه داشته بودن و من اصلااااااا درد نداشتم اصلاااااا
مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🫡 پارت ۲
دیگه دردام وحشتناک شده بود نمیتونستم راه برم تند تند درد داشتم و طولانی دیگه مشت میزدم به دیوار تا رسیدم رو تخت چون تو فاز فعال بودم نبردنم تو اتاق جدا بردنم تو اتاق ریکاوری کنار بقیه دیگه منتظر بودم فول بشم دردام شدید شده بود بهم زور میومد منم جیغ میزدم پرستارا میگفتن جیغ نزن لباتو رو هم فشار بده زور بزن بذار بچه هی بیاد پایین و پایین تر منم سعی می‌کردم همینکارو بکنم ولی جیغم میزدم اصلا دست خودم نبود دیگه عرق کرده بودم اومدن بالا سرم گفتن فول شده بردنم اتاق زایمان اونجا که رفتم دکتر اومد بالا سرم یدونه زور زدم دکتر گفت خیلی خوبه بچه پایینه کاملا در حد یه سانت پرینه رو برش داد و با زور دوم بچم به دنیا اومد به محضی که بچه رو گذاشتن بغلم کلا دردام تموم شد چنان آرامشی گرفتم که انگار هیچوقت تو زندگیم نداشتم انقد آروم و سبک شدم که داشت خوابم می‌گرفت خیلی خیلی حال خوبی بود بعد بهم آمپول بی حسی زدن و بخیه زدن کلا ۵ تا بخیه خوردم و تمام دیگه بعد ۲ ساعت آوردنم تو بخش..زایمانم خیلی کوتاه بود یعنی از فاصله ای که دردام شروع شد تا زایمانم کلا یک ساعت و نیم طول کشید چون هم کیسه آبم پاره شده بود هم من یه هفته ای بود ورزشای آمادگی لگن رو انجام می‌دادم و رابطه داشتم و پله بالا پایین میشدم لگنم خداروشکر آماده شده بود و خیلی سریع فول شدم..درکل زایمانم خوب بود درسته دردش وحشتناک بود ولی به راحتی بعدش میارزه نمیدونم اگه برگردم عقب طبیعی رو انتخاب می‌کنم یا سزارین ولی بهرحال گذشت..فقط باید لگن آماده باشه و جیغ نزنی و تحمل کنی و زور بزنی همین..امیدوارم همگی به سلامتی زایمان کنین خوشگلا❤️