# پارت سیزدهم. هر روز دردم بیشتر میشد و من د واقعا داشتم کم مب اوردم خدایا این چه دردی بود اخه از طرفیم بچه هام زردی کرده بودن و شوهرم برده بودتشون با خواارام دکتر و دکتر گفته بود بستری کنین و من گفتم دیتگاه لگیره بیاره خونه و بچه ها باید توی دستگاه میموندن و من روحیه ام صفر بود گریه های بچه ها زردیسون و درد پای من و دیونه ام کرده بود خلاصه با قطره و دستگاه بچه هارو نگه داشتیم و رسید روز کشیدن بخیه من و نوبت دکتر بچه ها و صبح رفتیم شنوایی سنجی و پرونده سازی مرکز بهداشت و ظهر استراحت کردیم بعدظهر دکتر بچه ها و گفت که زردی رفع شده و همه چیز خوبه فقط شیرخشک پری نان باید بخورن و قطره آ د و اسید فولیک و از اونجا رفتیم مطب دکتر خودم و بخیه هام کشیدم و دکترم گفت که غده لنحافیه ونمیدون یه چیزی شبیه همین😂🤧ورم کرده دردت برا اونه و دارو داد و برگشتیم خونه مادرم ولی دردم انگار قرار نبود خوب شه فرداس بچه هارو حموم ده روزگی دادم و از اونجا که فرداش ۱۳ بدر بود به شوهرم گفتم بریم خونه خودمون و وسیله هامونو بعد ۱۵ روز جمع کردیم و برگشتیم خونه و من موندمو دوتا بچه دست تنها با پسرم و سوهرم که انگار بزور نگهس داشته بودن خونه .خلاثه کارام شروع شد و درد پام بیشتر بیشتر و من هربار مینشستم پا میشدم و یا نفس عمیق می کشیدم جیق میزدم و حتی وقت دکتر رفتن نداشتم

۳ پاسخ

چقدر سختی کشیدی عزیزم

🥲🥲🥲🥲

چقد سختی کشیدی قلبم درد گرفت 😭😭

سوال های مرتبط

مامان دو قلو ها مامان دو قلو ها ۱ ماهگی
# پارت پنجم .خلاصه رسیدیم و من این خبرو به خانواده خودم دادم ولی نخاستم خانواده همسرم چیزی فعلا بدونن تا شنیدن صدای قلب بچه .همه خوشحال بودن و ذوق می کردن شوهرمم بیشتر از همه ولی من همچنان دپرس و ترسیده بودم روزا می گذشت و من حالم هر روز بدتر از قبل هر روز زیر سرم و دکتر تهوع بیچارم کرده بود و حتی میلم به ابم هم نمی کشید و هی وزنم می امد پایین هر نوع داروی هم می خوردم تاثیر نداشت دوماه گذشت و صدای قلب بچه هامو شنیدم و کم کم دلبسته شدم و دیگه نمی ترسیدم ولی استراحت مطلق بودم یعنی رسمن زندونی خونه .دکتر می گفت حتی حق حموم طولانی رفتن ندارم ولی من دست تنهاا بودم و محبور بودم نهار شام و تمیز کردن خونه و همه کارارو انجام بدم خلاصه ماهای سخت و سختر می گذشت و من حالم بدو بدتر میشد و از اونجا که خانواده شوهرم خیلی اذیتم می کردن و فشار خونم هی بالا میرفت بشکرانه اون همه استرس قند اعصبی گرفتمو مجبور به انسولین زدن و رسید روزی که قرار بود انتی بریم و با استرسای مختلف رفتیم و خدهروشکر همه چیز خوب بود و این روند حال بدی ادامهداشت و هرماه می گفتم خب د تموم میشه این تهوع ولی ن قرار نبود ولم کنه و رسید انومالی که اونم بخوبی انجام شد و فهمیدیم جنسیتشون پسر و دختره
مامان دو قلو ها مامان دو قلو ها ۱ ماهگی
# پارت دوهزدهم . بله دردسر جدبد دلپیچه های سدید که بهم حس مردن میداد درد رحم و جای عمل و دلپیچه باهم فاطی شده بود و هر دقیقه با اون همه بخیه باید می رفتم دستسویی و خواهر بچاره ام با من اسیر و اونیکی با بچه ها و خلاصه با هر بدبختی گذشت و صبح شد خواعرم وقتی حال بدمو دید رفت و با پرستار بحث کرد و کل صبح رو من درد کشیدم و نی تمدن بهم یر بزنن شوهرم امد و بحثو دعوا کرد بهم مورفین زدن و حالم بهتر شد و دکترم ساعت ۴ امد و ترخیصم کردو من خوشحال از ترخیصم و خواارام وسایملمو جمع کردن و بچه هلروورداشتن و منم با کمک سوهرم و خدماتی با ولیچر رفتم توی ماشین و رفتم خونه پدرم.درد داشتم و من هی شیاف استفاده می کردم پسرم واقعا اذیت می کرد و شبا نمیذاشت بخوابیم و کل خانواده من درگیر ما بودن🤧😂بلخره با هر بدبختی بود درد عملم کم شد و من شیاف شد رفیقم تا دردامو تحمل کنم بعد ۶ روز یهو حس کردم کشاله رون سمت چپم درد می کنه و بله انگهر یکی پامو کشیده بود و پام در رفته بود و هر لحظه دردش بیشتر میشد
مامان ویهان کوچولو💙 مامان ویهان کوچولو💙 ۱ ماهگی
خانما یه لحظه بیاید به حرفای من گوش بدین. ببینید من حق دارم یا نه.
من از روزی که زایمان کردن شرایط خوبی نداشتم یعنی از همون بیمارستان فهمیدم که خودم تنها باید بچه داری کنم ‌مامانم و دوتا آبجیم نزدیکمن ولی هرکسی دنیال کارای خودشه بخصوص که عیدم هس .۱۰ روز طول کشید تا بچمو پذیرفتم .هرروز گریه میکنم بخاطر دست تنها بودن. حتی غربالگری و دکتر هم خودم بردم با وضعیت بعد از عمل. روزای اول گفتم چرا بچه آوردم من که هیچی بلد نیستم .بچه دوشب گریه میکرد سینه نمیگرفت از اون طرف زردی داشت من ساعت ها برای شیر دادن بهش تلاش کردم ولی چون نوک نداره سینه هام بچه پس میزد‌خلاصه دکتر گفت برای زردیش شیرخشک بده وقتی دادم بچه خورد راحت خوابید منم از فرط خستگی دیگه سینمو ندوشیدم که راه بیفته بدم بچه گفتم همینو بخوره . ولی شوهرم هرروز داره اذیتم میکنه با حرفاش دنبال بهونه هس که بگه تو تنبلی شیر نمیدی .ولی من از صبح با کمبود خواب بلند میشم کارای خونه و بچه داری و آشپزی میکنم .فقط انگار شیر نمیدم .من واقعا از دست تنها بودن نتونستم شیر بدم چون همزمان باید همه کار می‌کردم. الان من مادر بدی هستم؟شوهرم بخاطر اینکه بچه جیش کرده تو تشک گهواره امروز کلی دعوا کرد منم تو روش وایسادم گفتم از این به بعد حق نداره دخالت کنه تو کارای بچه داری . اکثرا مامان اولی ها حتی دومی ها .تا ۴۰ روز یا خونه مامانشون هستن یا گسی کنارشون هس ولی من همش تنها بودم چه توقعی ازم داره آخه .کلی دلم شکسته از همه 😭 من نیاز به حمایت روحی و عاطفی دارم نه اینکه مدام غر بشنوم یا بگن حیف شیر خودت .من الان باید استراحت باشم نه اینکه فکر شکم شوهرم باشم گشنه نمونه یا ده تا کار دیگه.الان وقت دعوای من نیست 😭
مامان حسین مامان حسین ۳ ماهگی
📍تجربه ی من از زردی پسرم
گروه خونی من o+ بود و حسین شد b+, دکترا گفتن گروه خونی o+ از اون دسته هست که اگه فرزند گروه خونیش مثل مادرش نشه زردیش میره بالا و به سختی میاد پایین.
خلاصه ۱روزگی حسین تو بیمارستان آزمایش گرفتن و زردی ۱۵ بود از من جداش کردن بردن بخش نوزادان گفتن ۲شب بمونه. یک شب موند زردیش اومد روی ۱۲ و ما  فردا با رضایت خودمون مرخص کردیم آوردیم تو خونه زیر دستگاه گذاشتیم و با عرقیجات دست و پاهاشو شستیم، حتی در حد ۳،۴ قطره هم دادیم بخوره! فردا عصر رفتیم ازمایش گرفتیم دوباره شده بود ۱۵ و کامل چهره ی حسین زرد شده بود🥲 دکتر گفت فورا ببرین بیمارستان. خلاصه تو بیمارستانم ۴شب بستری شد.هر روز آزمایش می گرفتن یه روز بالا بود یه روز پایین دوباره روز بعد می رفت بالا😐 اصلا یه چیز عجیبی... منم با بخیه های سزارینم واقعا اذیت بودم. خلاصه روز پنجم اومد روی ۸ و گفتن ببرین خونه. ۳ روز بعد که بردیم مطب چک کرد دوباره رفته بود روی ۱۱ و کمی هم چهرش زرد بود🥲 همون روز ختنش کردیم دکتر گفت نگران نباشین با ختنه چند درجه میاد پایین و رفع میشه .کنارش قطره نئوناستر داد و گفت با عرق شاتره و سرخ‌مغز دست و پاهاشو بشورین و مادرم خنکی جات بخوره. (گل ختمی، کاستی، عرق بید و...) منم مثل آب می خوردم. ۳ روز بعد که رفتیم مطب چک کرد و زردیش اومده بود روی ۶. خداروشکر از اون روزم دیگه چهرش زرد نیست. واقعا ختنه معجزه کرد براش...
دکترش میگفت بچه هایی مثل حسین که همون روز اول زردیشون میزنه بالا، اگه فورا ختنه بشن زردیشون خیلی زودتر خوب میشه. الهی که هیچ بچه ای درگیر بیمارستان نشه 🌱🌸