۷ پاسخ

منم توبارداری توقعم ازشوهرم زیادشده بود اینجورشدم

مگه میخای کجا بری. میری زایمان میکنی و برمیگردی دیگه ی رو یا نهایتا دو روزه. دخترتو بزار پیش مادری خواهری. مادرشوهری خواهرشوهری.....
ب این چیزام سعی کن فکر نکنی. چون همه چی میگذره میره. ی روز میشینی فکر میکنی ب این روزا و این افکارت. خنده ات میگیره و میگی چ چیزایی برام مهم بود و اعصابمو ریخته بود بهم.
الان سعی کن فقط ب چیزای خوب فکر کنی گلم

منم حوصله کسی ندارم با هم ارتباطم قطع کردم

طبیعیه گلم منم تو هفته شما بودم دقیقا همین حس ها اومد برام منم مثل شما عاشق بیرون رفتنم و اصلا یه روز هم نمیتونم بشینم خونه ولی از هفته ۲۶تا هفته ۳۲ افسردگی گرفتم و حتی یه قدم بیرون نمی‌رفتم در حدی که به شوهرم میگفتم برو بیرون و دخترمونو با خودت ببر چند ساعت من استراحت کنم می‌خوام تنها بمونم ولی کم کم به خودم اومدم و کنار اومدم با بارداریم تا الان که با کلی ذوق منتظر نی نیم هستم

منم یه روزایی اینقدر می‌شینم گریه میکنم ، همش حس میکنم نمیتونم از پس این مسوولیت بر بیام. هزارتا فکر دیگه
شما ناخواسته باردار شدید؟؟

الهی که حال دلت هر چه زودتر خوب بشه عزیزمم❤️

افسردگی متاسفانه کاملا عادیه 🤦🏻‍♀️

سوال های مرتبط