۵ پاسخ

اخ که منم دیشب ک بینیشو دیدم تا الان افسردگی گرفتم🤣کاش واقعا ب اون بزرگی نباشه😂قربونش برم انگار نصف صورتش بینی بود

والاه منم رفتم خیلی دماغشو بزرگ نشون داده؟یعنی بعد زایمان فرق میکنه اونطور نیس که تو سونو نشون داده؟

بچه تو شکم تو آب شوره عادیه ک بینیش باد داشته باشه کلاچهراش تغییر میکنه

ولی برا من دقیقا همونیه که تو سونو بود

عکسشومیزاری

سوال های مرتبط

مامان رادمهر🩵 مامان رادمهر🩵 ۱ ماهگی
سلام مامانا بعد بیست روز بالاخره اومدم منم تجربه ی زایمانمو باهاتون قسمت کنم،انتخاب من سزارین بود از این بابت ک سزارین و انتخاب کردم خیلی خوشحال بودم چون پسرم سه دور ونیم بند ناف دور گردنش پیچیده بود تا هفته ۳۶ام اخرین سونوم هیچی نشون نداد ک سه دور بند ناف دور گردن پسرم پیچیده بود🥲 از اینک درد طبیعیو نکشیدم ک بعدش سزارینم بشم این برام لذت بخش بود، اما درکل سزارین واقعا عمل سنگینی ینی تجربه من اینطور بود مخصوصا شبش ک بهت میگن راه برو🥲هیچوقت دردشو فراموش نمیکنم یا فرداش میای خونه تو جاده هرچقدم اروم میرفتیم بازم تکون میخوردم رسیدم خونه چقد درد کشیدم، توی این مدت پدر مادرم همسرم خیلی کمک حالم بودن خیلی قدر دان حضورشون هستم🥲🥲.با همه ی این سختیا چ طبیعی چ سزارین قطعا قطعا بهشت زیر پای تک تک مادراس ما واقعا خیلی قوی هستیم ک تواین شرایط سخت بچه داریم میکنیم، امیدوارم تک تکمون بهترین تجربه هارو داشته باشیم،اما اینم بگمممم ک دردام با شیاف و مسکن کاملا کنترل شده بودن و اینک رادمهرمو میدیدم همش تو دلم میگفتم قطعاااا ک این همه سختی ارززششو داشت ک تو بیای بغلمممم صحیح سالممم، تو این دنیا جز سلامتی پسرم دیگ هیچی نمیخوام😍
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
سلام خانما اومدم تجربمو بگم من ۳۹هفته و ۵روز بودم ک هیچ علائمی نداشتم ن درد ن هیچ ولی سر بچه پاین بود ولی دهانه رحمم باز نبود ی سانت باز بود با کلی پیاده روی ب دکتر گفتم اگر میدونید ک روند زایمان طبیعی سختع برام و اذیت میشم لطفا بگید سز اختیاری کنم و دکتر گفت تا لحظه زایمان این مشخص نیست رفتم زایشگا ی خانومی دو روز درد میکشید و خیلی جیغ میزد و میخاست طبیعی بچشو بیاره اونو ک دیدم خیلللللی ترسیدم و تصمبم گرفتم ک سزارین کنم چون واقعا سخت بود شرایطش با وجود همه بی پولیمون پولو از پدر شوهرم قرض گرفتیم و گفتم میخام سز اختیاری بشم ترسم خیلی کمتر بود براش نسبت ب طبیعی سی و یکم ساعت سه بعدازظهر این اتفاقا افتاد و ساعت۶تصمیم گرفتم سز بشم و دکترم گفت پولو بزن ک سریع بریم اتاق عمل پولو زدم و رفتم اصلا استرس نداشتم واسه طبیعی استرسم بیشتر بود ولی اینو اصلا نترسیدم و اماده شدم برا رفتن ب اتاق عمل تو اتاق عملم امپول بی حسیو برام زدن و سر شدم و بچه رو خیلی زود ب دنیا اوردن صداشو ک شنیدم خیلی حالم دگرگون شد وقتی ب دنیا اومد و کلی اشک شوق ریختم دیگ بچه رو بردن و منم رفتم ریکاوری بعدش پشیمون شدم ک این هزینه رو دادم ولی باز ترسم از طبیعی بیشتر بود الانم بین پشیمونیشم ولی خب