۳ پاسخ

بچه تو شکم تو آب شوره عادیه ک بینیش باد داشته باشه کلاچهراش تغییر میکنه

ولی برا من دقیقا همونیه که تو سونو بود

عکسشومیزاری

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ ماهگی
مامان آیهان مامان آیهان ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2
بستری شدم دکتر زنان زایمان اومد گفت خانم ختم بارداری میخوام بهت بدم به این علت گفتم باشه دیگ تو 40هفتم موردی نداره.خلاصه چندروز پیش بستری شدم و همون لحظه سرم فشار برام وصل کردن ک دهانه رحمم استارتش بخوره و بازشه.بعد ده دقیقه قلب خودم و بچه به تعداد قطره های سرم ک میومد تو بدنم واکنش نشون داد و ٱفت میکرد و من همش اکسیژن رودهنم بود که حال خودم و بچه بدترنشه.خلاصه شد 4قطره توی یکساعت که وارد بدن من بشه،سه روز ذره ذره سرم فشار اومد تو تن منو من از انقباض مرگ و جلو چشام داد تواون سه روز.واقعا حین زور زدن واسه به دنیااومدن بچه چشام بسته شد با کلی سوزن هوشیارم کردن جنینم داشت از دست میرفت،بچم 4روز تو خشکی بوده و کیسه آب نشتی داشته و بیمارستان خصوصی نفهمیده بود،سه دور بندناف دورش پیچیده بود و نفهمیده بود خودمم تا مرگ رفتم و برگشتم،تجربه زایمان طبیعی میدونم اونقدرام سخت نیست فقط برای من سخت بود اونم سهل انگاری بیمارستانی ک میگفتم عالیههههه مثلا چون خصوصیه
مامان مریم ومحمد💙💖 مامان مریم ومحمد💙💖 ۳ ماهگی
(پارت چهارم)

فضای اتاق عمل سرد بود با کلی وسیله و دم و دستگاه خیلی هم بزرگ بود دکتر بیهوشی اومد پرستار کمکم کرد بشینم ک آمپول بی‌حسی رو بزنه برام دکتر بیهوشی بهم گفت ک سرمو خم کنم و بچسبونم ب قفسه‌ ی سینم پاهامو  صاف کنم و دستامو بزارم رو زانو منم همیم کارو کردم و خودش آمپول رو تو نخاع زد ک دردش معمولی بود مثل بقیه ی امپولا بعد کمکم کردن دراز کشیدم امپولش خیلی زود تاثیر گذاشت زودی پاهامو بی‌حس کرد دکتر بیهوشی وقتی آمپول رو زد رفت فقط دکترم و پرستارا کنارم موندن
دوتا سرم تو دوتا دستام گذاشتن بعد دوتا چراغ خیلی بزرگ آوردن بالا شکمم ک کن وقتی ب چراغا نگا کردم قشگن دیدم دکتر داره شکممو پتادین میزنه از معدم تارون پام قرمز پتادینی بود من این منظره رو دیدم حالم بد شد حالت تهوع گفتم اوناهم متوجه شدن من از چراغ دید دارم پرده گذاشتن ک نبینم ولی من همچنان حالم بد بود ک دوتا آمپول زدن تو سرم ک حالت تهوعم کم شه ک دکتر شروع کرد ب عمل انجام دادن ک من اصلا متوجه نشدم چون بیحسیش خیلی قوی بود ک یکم دیگه صدای گریه ی پسرمو شنیدم باورم نمی‌شود درش آوردن دیدم پرستاره داره تمیزش میکنه ک ببینمش ولی من بین خواب و بیداری بودم حالم زیاد خوش نبود ک پرستاره اومد صورت پسرمو گذاشت رو صورتم اونجا بود کردم دنیا رو بهم دادن....