تهوع صبحگاهی که تا روز آخر بارداری باهام بود🤢🤢🤢
درد واریس و دیسک کمرم
آبسه دهان زجر آور بود باکردرد نخاعی شدید
سوزش معده و ریفلاکس از روز اول تا اخر
خلط پشت گلو
کیپ بودن بینی
دیسک کمر بارداری ینی از دردش گریه میکردم
و با همهی اینا کارای سنگین
بیشعوری و بیسوادی خیلی از دکترا ک دخترمو میخاستن هفته 20 بارداریم سقط کنن و از طرفی هم میگفتن مجوز پزشکی قانونی رو دیگه شامل نمیشی و باید بچه معلول نگه داری تا آخر عمر،مارال بالشی کرج ک مثلاً خیر سرش یکم هم اسم و رسم داره
فقط تهوع لعنتی
همه چی بارداریم عالی بود خداروشکر
فقط جیش کلافم کرده بود
سوزش معده بعد خوردن چیزای ک آرد داشت مث شیرینی آش رشته نون ک شیرینی خیلی دوست داشتم میخوردم و بعدش سوزش
من از ۳۳ هفته شکمم خارش گرفت دونه های قرمز خیلی عذاب آور بود
دندون درد گرفتم
سوزش معده و اواخر بارداری دیگه نمی تونستم راه برم مثل پنگوئن شده بودم
و وباسیری ک داشتم و از اویل بارداری یبوست هم گرفتم امانم برید هنوزم دارم
ابن دو تا خیلی اذیتم کرد وگرنه شیش کیلو بار تو شکمم داشتم دردایی ک داشتم سرکلاژی ک کردم و و و ... ب چشمم نمیاد
خارش وحشتناک شکم و تنم
ک انقد سخت بود باعث شد سختی های دوقلویی ب چشم نیاد
خدا اون روز دیگ نیاره برام
تنگی نفس
کمر درد وحشتناک پا درد وای وای
اینکه زایمان طبیعی کردم و تا لب مرض رفتم شوهرم سزارینم نکرد💔😔و همینطور بعد از زایمانم کسی بالا سرم نبود تا 3ماه
بی خوابی و درد پهلوهام
من کل بارداریم از اول تا توی اتاق عمل فقط بالا میاوردم هیچی نمیتونستم بخورم غذام 2تا قاشق میشد 3نابودمیشدم باید 10برابرشو برمیگردوندم.همیشه گشنم بود هیچی نمیتونستم بخورم. مایعات نباید میخوردم میوه نباید میخوردم.فقط غذاهای خشک اونم2تا قاشق.هیچی دیگه اذیتم نکرد سبک پا هم بودم ولی این جبران همرو کرد واسم نابودم کرد13کیلو کم کردم تو دوران بارداری. 2ماه اخر که روزی1دونه سروم میزدم ماه اخر روزی2تا سروم میزدم چون اون2ماه اخر همون 2تا قاسق هم میخوردم بازم برمیگردوندم
تا آخر ۶ماه تهوع شدید دو هفته خوب بودم بعدش تصادف بدی کردم کلا رو تخت بودم نباید جابجا میشدم بخاطر شکستگی های متعدد
الآنم با اینکه همون موقع جراحی شدم ولی محدودیت حرکتی دارم
هییییی نابود شدم کلا
اگه بخوام واقعیتشو بگم همه جاش😂
من بارداری سختی داشتم واقعا خسته شده بودم پر از چالش بود
از اولش تاااااا وقتی که زایمان کردم ببین انقدرررررر دردسراش زیاد بود نمیدونم کدومشو بگم ؟ فقط ۳ ،۴ بار بستری شدم
همش ازمایشام مشکل داشت باید تند تند میرفتم سونو و ان اس تی هر روز خدا پرونده بارداریم تو دستم بود و ساعت ها تو نوبت سونو و نوار قلب بودم ،ویار شدید داشتم ،سنگ کلیه خیلی زیاد گرفتم یهو و مدام دردای وحشتناک مثل زایمان ،و خیلییییی چیزای دیگه که باورت میشه حال تعریف کردنشم ندارم😂از بس که مشکل پشت مشکل بود افسردگی شدید گرفتم و بدترین قسمتش اینه که بارداری به این سختی رو تنهایی گذروندم🥲🥲🥲شوهرم یه شهر دیگه سرکاره فقط ماهی چند روز خونه
و در آخرم زایمان وحشتناک تر از بارداری تیر خلاصی بود که یهو افسردگی خیلی شدیدی اومد سراغم دیگه مردم الان فقط جسمم داره تایپ میکنه😂😂
سنگینی گرفتن رگ پا تو خواب
تهوع و معده درد
تهوع ک هیچی ،هیچی نمیتونستم بخورم،و شده بودم جنازه روزمین افتاده بودم،ومدام زیر سرم بودمو بستری میشدمو....
برای پسراولم تهوع وحشتناک که تا اخر بارداری باهام بود،،برا دومی خداروشکر خیلی راحت بودم فقط اینکه نمیتونستم زیاد اولی رو بغل کنم ناراحتم میکرد
یبوست اخراش 😑
من ۴ماه اول بارداریم سینه ام گلاب به روتون پر عفونت ناخواسته بود هر کاری میکردم نمیرفت تا خودش خود به خود خوب شد
منم همینطور.
من معده درد تا اخر باهام بود که نمی تونستم چیزی بخورم بعد اخر هاش کمر درد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.