۱۸ پاسخ

آخی چقدر قشنگ باهم وقت میگذرونین
الهی همیشه کنار هم سلامت باشین و بهتون خوش بگذره❤

چقد قشنگ
ایشالا ی روزی میرسه بهش افتخار کنی

وای ک چقد خوب می‌رسد بیرون اما ما از این ب بعد بچه های طفلی باید تو خونه باشن بخاطر گرما ک خدایی نکرده گرما زده نشه سخته تو گرما زندگی کردن همش خونه باید باشیم مگه کار ضروری اونم با ماشین

تو فوق‌العاده ای عزیزم 👌

اخی سحر‌ چقد قشنگ گفتی .
عین واقعیت 😭

ما هم تقریبا هفته ای ۲,۳ بار میریم بیرون،حالا به بهانه خرید یا پارک

چقدر حس خوبی داد حرفات
منی ک تاچند روز پیش حس میکنم بخاطر بچم از همه ارزوهام کارایی ک میخواستم بکنمم عقب افتادم دنبال کارو درامد و زن مستقل بودنو و و و و هزار جیز دیگه ....ولی گفتم ولش کن الان بچم مهم تره اینجوری خودمو اروم تر کردم
چقدر حرفت از دیدگاه قشنگی بود روحیم بهتر شد

وای واقعا چقدر چقشنگ گفتی دلم واقعا گرفت اشک تو چشام جمع شد دوس ندارم اصلا دخترم بزرگ شه 🥲

دقیقا ماهم هرروز بیرونیم یا تو کوچه یا پارک و کلی باهم بازی میکنیم

عکسه خودتونین

دلت خوش و لبت خندون

خیلی کار خوبی میکنی.
من یک ماهه اومدم شمال خونه پدرم خیلی ب دخترم خوش میگذره میریم حیاط بازی میکنیم تو کوچه قدم میزنیم. کلی حیون میبینه ذوق میکنه. حالا یکی دوروزه میخوام بیام تهران خونه خودمون از الان غصم گرفته اپارتمان جایی هم ندارم برم چیزی زیاد نزدیکمون نیس. میخواد کلی اذیت بشه

خوش بحالت من خیلییی عصابم ضعیف شده همش دعوا میکنم دست خودم نیست همه اینایی ک میگی درسته واقعا

اره واقعا منم هروز میبرمش یا گاهی میگم برو بابا غذا چیه غذا پارمینو میزارم فقط براخودمون درست نمیکنم🤣🤣🤣میرم بازی اب بازی تو استخر توپ نی نی بازی خاله بازی خیلیم کیف میکنم😜🤣

گریم گرفت

عزیزم
الهی همیشه لباتون خندون و دلتون شاد باشه❤️

هر روز میبری

منم هرروزپناه رو‌میبرم‌بیرون

سوال های مرتبط

مامان رُزا🦋 مامان رُزا🦋 ۱ سالگی
سللم خانوما ازتون یه مشورت میخواستم یه بچه هست در اقوام شوهرم که نزدیکه زیاد رفت آمد داریم مثلا هفته چهار پنج روز می‌بینیم هم دیگ رو منم با مامان این آقا پسر صمیمی هستم رزا هم خیلی دوسش داره اونم خیلی رزا رو دوست داره مامانش میگه هی میگه منو ببر پیش رزا دو ماهی هم از رزا بزرگتره هر وقت میاد خونمون یا میریم خونشون نمیزاره رزا به اسباب بازیا دست بزنه یا سریع ازش میگیره رزا رو هل میده بهش لگد میزنه من این موقع ها میرم دخترم میارم این ور تا حالا هیچی هم به اون نگفتم مامانم خیلی دعواش میکنه باهاش حرف میزنه ولی بازم کارشو تکرار میکنه با این که اقوام خیلی نزدیک همسرم هستش همسرم میگه بریم خونه بنظرتون اینکه چیزی به اون نمیگم (نکه دعواش کنم)دخترم ضربه ببینه که ازش حمایت نمیکنم کلا نمیدونم چطوری رفتار کنم تو این موقع ها(نگید قطع رابطه که چون نمیشه)دختر من خیلی آرومه مثلا اسباب بازی رو ازش میگیره سعی نمیکنه ازش پس بگیره میره یه چیز دیگه ور میداره که باز آقا پسر میاد ازش میگیره شما براتون پیش بیاد چطوری رفتار میکنید؟؟؟
مامان آنیسا خانوم🍩👶 مامان آنیسا خانوم🍩👶 ۱ سالگی
جملاتی که کودک با شنیدن آن احساس خوشبختی می کند :

۱- تو قهرمان منی
وقتی تکلیفشو انجام داد دستتونو بگیرید زیر بغلش بلندش کنید و بگید تو قهرمان منی.(اینطوری اعتماد به نفسش به عرش الهی می رسه)

۲-بیا بغلم
اگه ترسید سفت بغلش کنید و همینطور که دارین نوازشش می کنید بهش بگید من و خدا همیشه کنارتیم و ازت مواظبت می کنیم.
(بذارید کودک با احساس امنیت زندگی کنه نه با ترس تنهایی)

۳-تو بهترین هدیه خدایی
گاهی روبروی فرزندت بشین و بلند بگو خدایا شکرت به خاطر این که عزیزی مثل تورو به ما داد ما کنار تو خیلی خوشبختیم.
(اینطوری فرزندتون حس خوب دوست داشته شدن را با همه وجودش حس میکنه)

۴-مرسی که بهم کمک کردی
از فرزندتون کمک بگیرید مثلاً موقع درست کردن شام بهش بگید میتونی سفره رو پهن کنی یا چیزای دیگه و ازش تشکر کنید و بگید ممنونم که کمکم کردی.
(اینطوری فرزندتون احساس مفید بودن می کنه)
خوشبختی زمانی است که چیزی که فکر می کنید چیزی که می گویید چیزی که انجام می دهید با هم هماهنگ باشد.
تکرار این جملات اعتماد به نفس فرزندتون رو چندین برابر می‌کنه
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
سال ۱۴۰۱ وقتی تازه کرونا تمام شده بود و مدارس حضوری شد من اولین سال تدریسم رو تو یکی از روستاهای اطراف اهوازم پایه پنجم شروع کردم. اسم روستا رو بذارید نگم. ولی اون بچه ها تو سه سال کرونا هیچی بلد نبودن و الکی الکی فقط نمره قابل قبول گرفتن. کتابهای سالهای قبل رو حتی نگاه نکرده بودم و همه بی سواد
اون سال یه شاگردی داشتم که خیلی اذیتم می کرد. به جز اینکه هیچی بلد نبود سر کلاس مدام کتک کاری می کرد و همه رو اذیت می کرد. من فارس بودم و اون روستا همه عرب زبان بودن.
اون بچه فکر می کرد من عربی بلد نیستم و جلوی من فحش پدر مادر به بچه ها می داد مثلا می گفت ک... امک . تا کی رفتم پای تابلو درس بدم یکی از بچه ها گریه می کرد که خانم اسرا به مادرم یا پدرم فحش می ده.
خانواده ی این بچه ضایعات جمع کن بودن و غالبا نظارتی روی بچه نداشتن. وقتی پدرش اومد مدرسه با ۶ متر زبون برگشت گفت دختر من مثل برگ گل می مونه بهش اینجوری نگید، دعواش نکنید.
درحالی که هر روز اولیای دیگه میومدن شکایت که خانم این دختر بچه ی ما رو اذیت می کنه، مدام فحش های کوچه خیابونی می گه.
خلاصه این بچه همه جوره وقت و انرژی من رو سر کلاس گرفته بود.
ادامه...
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
من الآن یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم. و اون این که از همه ی مادرایی که تو تاپیک قبلی منو متهم و قضاوت کردن، توی این شرایط خیلی آروم تر و صبور تر بودم.
شما ها تحمل ضربه ی یواش برای بچه ای که خودش با اون هیکل چاق خیلی ها رو کتک زده نداشتین. ضربه ای که اصلا نه درد داشت نه کبودی و من فقط برای چند دقیقه ساکت نشوندنش سر نیمکت بکار می بردم.
حالا اگر یه نفر بچه ی آروم و مودب خودتون رو کتک بزنه، گریه اش رو بیاره، فحشای بد بهش بده و وقتی تو داری سعی می کنی دخترت رو خوب تربیت کنی اون حرفای بی تربیتی یادش بده، پدر مادر بچه هم عین خیالشون نباشه چی کار می کردین؟
به والله زمین و زمان رو بهم می ریختید. تا هفت جد و آباد اون بچه و ننه باباشو جلوی چشمش میارید ول کن نیستین.
یه نکته ی جالب هم که به ذهنم رسید اینه که چرا همه خودشون رو جای پدر مادر اون بچه ی بی ادب گذاشتن؟
چرا یه لحظه خودتون رو جای اون پدر مادری که بچه اش کلی از این دانش آموز آسیب دیده نذاشتین؟
شاید اگر جاتون رو عوض کنید و حال اون پدر مادرایی که بچه شون آسیب می دید و هر روز میومدن مدرسه برای دعوا شکایت درک کنید کمتر قضاوت کنید