درد و دل #
پسرم خیلی گریه کنه تا الان ک نزدیک ۶ ماهشه هنوزم نفخ و دلدردش خوب نشده رفلاکس داره تازه کمکی شروع کردم اونم ک نمیخوره هیچی
اعصابم داغونه
شوهرم باهوم قهره چون مرگه عصبی شدی و بداخلاقی
خودم افسرده
بی خواب
شهر غریبم ن خواهری ن مادری کسی نیس نیم ساعت بچمو نگه داره تا من ی خورده بخوابم
الان ک دارم تایپ میکنم گریم گرفته و اعصابم خورده سردرد وحشتناک
توروخدا ی چیزی بگین اروم شم
کی این روزا میگذره پس
خستم ...

من خونمو عوض کردم اومدم نزدیک مامانم اینا که کمکم کنن که خب کمکمم کردن خدایی ولی از عید مامانم یسری رفتارای بد داشت با من و شوهرم که کلا دیگه زیاد نمیرم اونجا و نمیزارم بچمم ببره گفتم هروقت خودم بیام بچمم میارم دوری و دوستی هرچی دورتر باشی عزیزتری نزدیک که باشیم احتراما از بین میره

من که همسایه خونه پدرمم اما از اول بارداری تا الان بچم شش ماهشه یکبار کمکم نکردن با دوتا بچه همیشه میگم خدایا شکرت منو لایق مادرشدن دونستی به بچه هام نگاه میکنم انرژی میگیرم میدونی خیلی ها آرزوی مادر شدن دارن

کاملا درکت میکنم
من شهر غریب نیستم
اما مادرم از امروز به مدت ۳ روز نیست من امروز گریه‌م گرفته بود... خیلی سخته. فقط امیدوارم خدا صبرت رو زیاد کنه عزیزم