سوال های مرتبط

مامان آرتا مامان آرتا ۴ سالگی
سلام مامانها
همسایه پایینیم یه دختر داره که سه سال از پسرم بزرگتره حدودا یک ساله که باهاش رفت آمد دارم بخاطر اینکه بچه هامون بازی کنن باهم یه مدته که پسرم تنها پایین میره یا دخترش تنها میاد با پسرم بازی میکنه . چند وقته اون دختره زورگویی میکنه یا همش با پسرم سر بازی قهر میکنه پسرم چون بازی دوست داره حرفشو گوش میده اکثرا یک ماه پیش پسرمو هل داد صورت پسرم قشنگ چاک خورد علامتش هنوز هست که مامانش عذزخواهی کرد بعد گفت چون پسر من به لحظه اومد روی پاهاش دردش گرفت هلش داد منم گفتم آره چون بچه هستن پیش میاد اشکال نداره تو بازی
بعد دوباره هرروز همو میدین یا پسرم میرفت پایین یا دخترش میومد بالا البته دیگه حواسم قشنگ روشون بود که دوباره حل ندن همو بعد چند روز پیش پسرم رفت خونشون ایندفعه منم رفتم دیدم دختره عصبانی شده بخاطر اینکه چشماشو تو بازی خوب نبست پسرم میخواست پسرمو هل بده بزنه که مامانش سریع اومد جلوشو گرفت
الان من دیگه نمیخوام پسرمو بفرستم دیگه باهاش بازی کنه بنظرتون چی بگم که مامانش ناراحت نشه چون مامانش دوستم شده خیلی مهربونه اما بچه ش خیلی اذیت میکنه
مامان دخترا مامان دخترا ۴ سالگی
سلام خانما
عصری دخترام بردم پارک.تو سر سره ی پسره جلو سر سره وایساده بود نمی‌داشت کسی بازی کنه.دختر بزرگم گفت آقا پسر میشه بری کنار ما بازی کنیم اونم خیلی با قلدری گفت نه مال خودمه.دخترم گفت کارت اشتباهه این واسه همه هست نه فقط واسه تو.اونم گفت دلم میخواد نمی‌رم کنار.ی دفه کوچیکه یه اخم بهش کرد و ی هول کوچیک بهش داد گفت برو کنااار می‌خوام بازی کنم اونم رفت کنار

خیلی نگران دختر بزرگم هستم.
به نظرتون چکار کنم یکم دل و جرآت پیدا کنه؟
تو خونه همیشه تو بازی تو داستان یا حتی وقتایی با هم دوتایی حرف می‌زنیم غیر مستقیم بهش میگم ولی فایده نداره.
بعد پارک رفتیم خونه مامانم خوراکی داشتن مامانم گفت دخترا خوراکی هاتون بدین ب من بعد شام بخورید.دختر بزرگم با اینکه دلش تو خوراکی بود گفت چشم مامان بزرگ ولی کوچیکه قبول نکرد و هر جور بود گرفت خوراکیش‌.
این جور مسائل خیلی زیاده در طول روز که من همیشه نگران میکنه.
شیوه تربیتی من یکی بوده پس چرا باید ایقد تو این زمینه متفاوت باشن.خیلی دلم میخواد برم مشاور کودک صحبت کنم ولی این چند وقت ایقد سرم شلوغه فرصت نمیکنم😞