سلام مامانها
همسایه پایینیم یه دختر داره که سه سال از پسرم بزرگتره حدودا یک ساله که باهاش رفت آمد دارم بخاطر اینکه بچه هامون بازی کنن باهم یه مدته که پسرم تنها پایین میره یا دخترش تنها میاد با پسرم بازی میکنه . چند وقته اون دختره زورگویی میکنه یا همش با پسرم سر بازی قهر میکنه پسرم چون بازی دوست داره حرفشو گوش میده اکثرا یک ماه پیش پسرمو هل داد صورت پسرم قشنگ چاک خورد علامتش هنوز هست که مامانش عذزخواهی کرد بعد گفت چون پسر من به لحظه اومد روی پاهاش دردش گرفت هلش داد منم گفتم آره چون بچه هستن پیش میاد اشکال نداره تو بازی
بعد دوباره هرروز همو میدین یا پسرم میرفت پایین یا دخترش میومد بالا البته دیگه حواسم قشنگ روشون بود که دوباره حل ندن همو بعد چند روز پیش پسرم رفت خونشون ایندفعه منم رفتم دیدم دختره عصبانی شده بخاطر اینکه چشماشو تو بازی خوب نبست پسرم میخواست پسرمو هل بده بزنه که مامانش سریع اومد جلوشو گرفت
الان من دیگه نمیخوام پسرمو بفرستم دیگه باهاش بازی کنه بنظرتون چی بگم که مامانش ناراحت نشه چون مامانش دوستم شده خیلی مهربونه اما بچه ش خیلی اذیت میکنه

۶ پاسخ

هعی خواهر جان منم دارم از این همسایه ها. توله سگشو یکسال تحمل کردم،بچم یکماهه بود توله ش میومد خونمون هم با پسر بزرگم نمیساخت هم کوچیکرو میزد هم وقتی میومدن دنبالش جیغایی میزد ک منی ک عاشق بچه هاام دلم میخواست بگیرم بکوبمش تو دیوار😅 تازه زایمان کرده بودم زندگیم رو روال نیافتاده بود توله سگ اونم همش خونم بود
خانم شب و نصف شب زنگ میزد ک من شیفت شبم شوهرم جواب گوشیشو نمیده نگرانش شدم برو در خونمون بگو ی زنگ بزنه. میومد میگفت توله سگ من بیاد خونتون من میخوام برم سرکار باباش هنوز نیومده😐
آخرشم اون دعوا راه انداخت اون طلبکار شد ک من یکساله تورو بچه هاتو تحمل کردم دیگه نمیتونم برو بچه هاتو تربیت کن😐😐😐😐
مثل سسسسسگ پشیمونم ک چرا همون اول پاشونو از خونم قطع نکردم. بچه من نمیرفت خونش میومد ب زوووور میبردش ک با بچش بازی کنه، پشیمونم ک چرا ب حسم اعتماد نکزدم و برخلاف میلم بچمو راضی کردم ک بره خونشون. هنوزم یادم میاد عصبی میشم، از حرفامم مشخصه😅 تا صبحم بخوام بگم حرف دارم😅
نزار خواهرجان نزار بره خونشون خیلی ک پافشاری کردن بگو دختر اون بیاد اینجوری بهتر میتونی مدیریت کنی

یه مدت بچه ات رونفرست خونه اشون اگر چیزی پرسید واقعیت رو‌بگو. بگو احساس میکنم دخترتون به پسرم زور میگه خودشون میفهمن

سلام
به همسایه‌ت رک و راست بگو که بچه‌ها نمیسازن ومیترسم روزی یکیشون آسیبی ببینه پس بهتره باهم بازی نکنن ناراحتی‌ام نداره

اگرفهمیده اس مستقیم بگو بچه ها چندوقت زیاد همو دیدن ازهم خسته شدن بزارن چندوقتی دوری همو تحمل کنند شایدبهتر بازی کردن. دلیلشو به دخترشم بگه

به پسرت بگو باش بازی نکن حتا اگه صدا داد

من کلا با اینکه داخل خونه ی همسایه بریم مخالفم.
بالاخره یه جایی اختلاف پیش میاد.
همون توی حیاط یا سر کوچه با حضور مادرا بازی کنن.پسرتم دیگه توی سنی هست که میتونی بفرستی. مهد.همشن پسر منه

سوال های مرتبط