وقتی تو کربلا همسرم و پسرم مریض شدن و من تنهای تنها بودم
وقتی پسرم بی حال بود و داشت جونش میرفت
پسرمو برداشتم و بچه بغل باید خودمو میرسوندم به هلال احمر شبانه روزی ایران
تنهای تنها
غرورم اجازه نمیداد از کسی کمک بگیرم
همسرم افتاده بود و نمی تونست راه بره
نیم ساعت باید پیاده روی میکردم تا هلال احمر
باید از وسط بین الحرمین میگذشتم
برگشتم رو ب حرم گفتم یا حسین یا عباس کسی نیست کمکم کنه ؟
خیلی خسته بودم
دستام داشت میشکست
گفتم یا حسین دارم کم میارم ، بین این همه زائرهات کسی نیست کمکم کنه و بچه رو از من بگیره
چطوری برگردم ؟
تو این تاریکی و خلوتی شب
با این خستگی زیاد
چجوری بچه ی مریضمو بغل بگیرم ؟
یا حسین تو که خیلی مهربونی هیچکسو نمیخوای بفرستی تا پسرمو به دوش بکشه ؟
رسیدم درمانگاه
دیدم دکتر براش امپول نوشت
گفتم یا خدا آخه مگه میشه این بچه رو خودم به تنهایی نگه دارم که امپول بزنه ؟
کمی که سر درگم بودم و در انتظار برای گرفتن دارو
یکی از مردان هم کاروانی مونو دیدم
دیدم نشسته تو مطب دکتر
سریع رفتم دم در اتاق دکتر و در زدم و ازشون خواستم فقط پسرمو نگه دارن که امپول بزنه
و ایشون نه تنها تو امپول زدن کمکم کردن بلکه پسرمو تا دم در اتاقمون به بغل گرفتن
میدونم اون آقا رو امام حسین فرستاد
میدونم آقای کریم کسی رو دست خالی رد نمیکنه
#یا حسین

تصویر
۲۷ پاسخ

الهی قربون آقا برم ، آقامون با غیرته نمی‌ذاره زنی از شیعیانشون این جور وقتا دست تنها باشه 😍😍😍😍🥺🥺🥺😭😭😭😭

آقامون غیرت الله هستن
منم یه ماجرا شبیه ماجرای تو داشتم که حضورشون رو با تمام وجودم حس کردم
جانم حسین😭

😭😭😭😭😭😭یا امام حسین علیه السلام

یا امام حسین ع یا حصرت ابوالفضل ع مددی

صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله 🥺

آبجی یه چیز بهت بگم از وقتی تایپیکت دیدم همش داره گریم میگیره نمی تونم گریه نکنم هیی تایپیک های دیگران می خونم تایپیکت یادم میاد اشکام میریزه بخصوص اون دو خط آخر رو😭😭😭😭😭

صل الله علیک یا ابا عبدالله آقا جان به تو از دور سلام

قربونش برم

دلم حرم خواست 🥺

یا امام حسین دورت بگردم اقاجون ب ماهم نگاه کن اقا😭😭🙏🙏

نه تنها امام حسین بلکه همه ی اهل بیت همیشه نگاه شون بهمون هست
منم عید که رفته بودیم کربلا، شب آخر رفتیم سامرا،
اینقدر هوا سرد بود یخ کردیم،بعد غذاهای مضیف اونجارو ما دوست نداشتیم نگرفتیم، گرسنه بودیم،سرد و حسابی خسته
وقتی داشتیم از حرم برمی‌گشتیم من اومدم غر بزنم بگم آقا این چ وضعشه هروقت اومدیم سامرا،خستگی و گرسنگی و سختی کشیدیم،
خدا شاهده هنوز به آخرین گیت خروجی نرسیده بودیم،نصفه شب بود ی موکب ایرانی بود خوراک لوبیا داغ داغ نذری میداد،اینقدر خوشمزه بود و اینقدر تو اون سرما بهمون چسبید ک حد نداره،
همونجا ب همسرم گفتم اهل بیت هیچوقت نمیذارن زائراشون ناراضی از خونه شون برن

شما عنایت مستقیم آقا رو داشتی زیارتت قبول عزیزم❤️ ان شالله تو همه لحظات زندگیت عنایت کنن

زیارتت قبول خواهر
چه قشنگ نوشتی 😭
دورت بگررررردم اقای مهربونم غیرت الله امام حسین جانم الهی فدای محبتت بینهایتت اقا😭😭😭😭

قربونت برم اقا دست همه و مارو بگیر😞

😭😭😭😭😭

دوری از حرمت داره نفسمو میبره حسین جان،دلتنگتم آقا

الان بهتره پسرت؟

جانم حسین😭😭😭🫀

ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین❤️❤️❤️

چقدر گریه کردم، چقدر سختت بوده، با بچه، پاره تنت. آقامون خیلیییییییییییییی مهربونه.
زیارتت قبول خواهر

یاآقاامام حسین یاآقاابوالفضل العباس

مگه میشه اقا زائرش رو تنها بزاره؟؟
من خودم اربعین رفتم کربلا پسرمم بردم چقدر معجزه ها دیدم ،با اینکه پسر بد قلقی بود ولی اونجا اذیتم نمیکرد ، امام حسین هوای زائرشو داره
زیارتت قبول🥰🥰

موهای تنم سیخ شد تورو قران دلت پاک برا پدرشوهرم دعاکن 😭😭

تو فکرت بودم
همسر و بچت بهتر شدن؟

از امام حسین میخوام به حق این شب این روزای سختمو هم بگذرونه و خودش کمکم کنه 😭🤲

زیارت قبول عزیزم
قربون مهربونی این خاندان

چرا مریض شدین؟

زیارتت قبول عزیزم
التماس دعا 😍 ان شاالله همیشه سلامت باشید مورد توجه امام حسین ع

سوال های مرتبط

مامان علی اصغر و تو دلي مامان علی اصغر و تو دلي هفته ششم بارداری
ادامه:


بهش گفتم بچم چش شده، گفت هيچي براي يه ديقه نفسش قطع شد
و من اونجا دنيا روسرم خراب شد كفري از پرستاري كه به همين راحتي گفت نفس بچت قطع شد
و مني كه همه زندگيم عين يه تيكه گوشت و صورت باد كرده رو تخت بود و كلي دم و دستگاه
همونجا بود كه دلم شكست و بغضم تركيد
رفتم در گوش پسرم گفت تا اخر عمرم علي اصغر صدات ميزنم
به امام حسين(ع) همونجا گفتم اين پسرته اسمشو ميذارك علي اصغر كه پسر خودت بدونيش،بچمو بهم برگردون(اخه من پسرمو بعد يك سال كه هي اقدام ميكردمو نميشد و برا اولين بار اربعين رفتم كربلا و بچه خواستم و بعد ٣ ماه خدا و امام حسين(ع) و حضرت عباس(س) دعامو مستجاب كردنو علي اصغرمو بهم دادن)
از اتاق اومدم بيرون و زار زار گريه ميكردم،گفتم بچم نفس رفت،همتون تا هميشه علي اصغر صداش بايد بكنيد
به همسرمم گفتم اسمشو ميذارم علي اصغر و شوهرم رفت شناسنامشو گرفت و پسرم شد علي اصغره امام حسين(ع)
خلاصه سرتون رو درد نيارم ١٦ روز پسرم بستري بود و فقط چون خوب ساكشنش نكرده بودن و اب تو ريه هاش بود و شير نميتونست بخوره قندش افتاده بود و تشنج كرده بود
خداروشكر به خير گذشت
٣ ماهش شد اسهال شديد گرفت يه صبح تا عصر چنان بدنش بي اب شد و منم بي تجربه كه تو خونه دوباره تشنج زد
چون داروي شد تشنج ميخورد،سراسيمه برديمش پيش دكترش تو اتاق دكتر دوباره تشنج كرد
من اونجارو گذاشتم رو سرم،مادرشوهرم و برادرشوهرم بالاسره بچه بودن
منو شوهرم دم در و من هي خودمو ميزدمو شوهرم منو ميگرفت،بهش گفتم مگه من اسمشو عوض نكردم كه امام حسين(ع) نگاهي به بچم بندازه و مراقبش باشه پس چرااااا دوباره اينجوري شد چرا؟؟؟دكتر گفت تشنجش تايمش كم بود ولي براي منه مادر انگار يكسال طول كشيد


😍😍😍😍
ادامه تاپيك بعدي
مامان 🪷متینا🪷 مامان 🪷متینا🪷 ۲ سالگی
سلام مامان های عزیز
من دچار چالش شدم بزای خواب دخترم
چند تا سوال دارم
ممنون میشم که کمکم کنین🌹
دخترک روز هایی که ظهر ها نمی خوابه به شدت بد اخلاقی می کنه یا هایپر شدید میشه ولی در عوض شب زودتر می خوابه
بعد از ظهر ها تقریبا دو ساعت می خوابه
تقریبا هیچ جوره روی پام خوابش نمی بره مجبورم وقتی بیدار هست بذارمش تو تختش و از اتاق بیام بیرون تا بخوابه چون حضورم باعث این شبهه میشه که باید بازی کنیم با هم و فقط گریه می کنه که بیام بیرون
تو تختش هم برم کنارم اولش دراز می کشه ولی بعدش انواع و اقسام کوه نوردی ها پرش با مانع و غیره رو اجرا می کنه
روی پام هم بذارمش هر چه قدر قصه تعریف کنم یا لالایی بخونم یا شعر بخونم هیچ تاثیری نداره
تنها در صورتی روی پام می خوابه که بعد از ظهر نخوابه و از شدت خستگی نتونه چشماش رو باز نگه داره
ولی مشکل من اینجاست که من تختش رو نمی تونم همه جا با خودم ببرم!!!
مثلا اگر سفر باشم یا خونه کسی باشم یا بیرون تو خیابون باشم و نیاز باشه که بخوابه اصلا نمی خوابه و من رو همراه با خودش می کشه😭😭😭
حالا میشه راهنمایی کنین که چی کار کنم😭😭😭
مامان نی‌نی‌ گودو مامان نی‌نی‌ گودو ۲ سالگی
مامانا امروز پسرم مریض شده بود تب داشت از شانسم شوهرمم خونه بود امروز. حالا اول گفتم بچه رو ببریم دکتر گفت هم بچه مریض میشه که دکتر نمیبرن اگه خوب نشد فردا ببریم. یکم گذشت پسرم گریه میکرد هی میگفت ای دستم ای پام درد . همینطور اشک می‌ریخت حالا من ترسیدم گفتم بچه چیکار شده بیا بریم دکتر رفتیم دکتر ، فقط استامینوفن و پلارژین داد گفت ویروس سبک گرفته. حالا اومدیم بیرون شوهرم اینقدر به من غر زد که چرا هر چی میشه میگی بریم دکتر همین استامینوفن رو که تو خونه خودت بهش دادی دیگه الان اومدیم دکتر چی شد مثلا بعد اینا به کنار
به من میگه تو با این پسر مثل دخترا رفتار کردی این لوس شده یکم مریض شده ببین چه گریه ای میکنه. دکتر میخواد معاینه کنه یه جوری گریع می‌کنه انگار میخوان چیکارش کنن. گفتم خب بچه است دیگه میگه نه همه بچه‌ها اینطوری نیستن تو اینو لوس کردی هی به خودت از اول چسبوندی این اگه نازکش نداشت اینقدر ناز نمی‌کرد اینقدر از این حرفاش به دلم میاد
میدونین مادرشوهر من خیلی زن خوبیه ولی اصلا محبت نمیکنه نه به بچه‌هاش نه به نوه‌اش اصلا بچه منو بغل نمی‌کنه نمی‌بوسه. حتی یک بار از دهنش عزیزم و قربونت برم نشنیدم به بچه‌هاش یا نوه‌اش بگه کلا یخه اخلاقشه بعد شوهرم فکر می‌کنه منم باید با بچه یخ باشم ولی من پسرمو هر روز صد بار می‌بوسم و بغل می‌کنم و قربون صدقه میرم این اختلاف اذیتم می‌کنه