۱۲ پاسخ

عزیزم درسته رودربایستی داری خالته جامامانته ولی ازسنش خجالت نکشیدبه بچه این حرفوزد
فردابهش بگو خاله شمابرام مث مامانمی منم دیشب شنیدم به پسرم چی گفتی دیشب تاصب ازاین حرفتون خوابم نبرد دیگه دوس ندارم بچموباخودت جایی ببری چون کوچیکه لجبازه شماهم سنی ازت گذشته اعصاب نداری حرف بدمیزنی هم بچه یادمیگیره هم بزرگتربچه ناراحت میشه
ولی ناراحت نشی خاک برسرش گوه بچت تودهنش که حرف مفت نزنه

بیتربیت بی فرهنگ
این نشون از پایین بودن سطح فرهنگ و شعور مادرشوهرته
میگفتی چی مادر نشنیدم؟ یه بار دیگ بگید
اصلا ناراحت نباش واقعا از اون سطح فرهنگ انتظار بیشتر نمیره
حرص نخورعزیزم

عزیزم یعنی چی که باهاش رو در وایستی دارم؟؟؟؟ سر بچتون با هیچ بنی بشیری رو در وایستی نداشته باشید و مثل خودش برخورد کنید... بهش بگین اصلن حرف خوبی نزدی و ازشما انتظار نمی‌رفت این حرف از دهن شما بیرون بیاد...

حالا پدرشوهر من نوه هاشو دوست داره ولی حرف زشت زیاد میزنه ولش پیرن دیگه

وااااای چرا جوابشو ندادی همون موقع ؟ میگفتی درست صحبت کن این بچه ادب و باید از شما که بزرگترشی یاد بگیره

نزار کسی ب بچه ت بی احترامی کنه
از الان جلوشو بگیر .بگو بهش
شاید بدش بیاد ولی ب درک که بدش میاد

باید تو هم عنتو میکردی دهنش ک همچین حرفی جرعت نکنه بزنه

اگر درصدی به فکر شخصیت و آینده بچت هستی این رودرواسی مسخره رو میذاری کنار ، میشوریش پهنش میکنی آفتاب

یعنی از قصد جوری گفت که تو متوجه شی؟قطعا من باشم احترام بچمو حفظ میکنمو دیگه نمیذارم بره اونجا .به شوهرتم باید بگی
و به خود مادرشوهرتم بگو که بعدا گله نکنه چرا نمیذاری بجه بیاد

من یبار مادرشوهرم سر پسرم داد زد رفتم‌ ب شوهرم گفتم ادبش کرد
واقعا نباید سکوت میکردی عزیزم حالا عیبی نداره فردا بگو حتما

ماشالا به ادب مادر شوهرت
برو رک بهش بگو این چه حرفیه حتی اگه خالت هست قرار نیست هرچیزی دلش خواست بگه که
از اول هم اشتباه بوده باهاشون یجا زندگی کردی
همین کار اجازه دخالت داده یک بار قاطع جواب بدی یا به همسر ات با آرامش بگی که چی گفته و به بچه توهین کرده همسر ات حتما جوابش رو میده اونموقع ناراحت هم نمیشن چون پسرشون گفته

عزیزم دیگه نزار باهاش جایی بره .اگه هم گفت چرا نمیزاری بیاد بگو هروقت یاد گرفتی با بچه ام درست صحبت کنی اونوفت بیا دنبالم
بگو وقتی نمیتونی بچه رو کنترل کنی و حرف نامربوط میزنی بیخود میکنی دنبال خودت میبریش بیرون

سوال های مرتبط

مامان سیاوش‌وکیارش مامان سیاوش‌وکیارش ۲ سالگی
یعنی متنفر از نزدیک بودن ب خانواده شوهر هم خوار شوهرم نزدیکه هم جاریم
خواهر شوهرم ک پنج دقیقه میاد خونه پدر شوهرم ب چشم بچه‌ها خودشو نشون میده می‌ره اینا زر زر میکنن الان من داشتم خونه پدر شوهرم ظرف میشستم بچه‌هام حیاط بازی میکردن این خانمم ساعت ۳میخواد بره عقدکنون اومده خودشو ب اینا نشون داده خواسته بره اینا گفتن می‌آییم خونتون اینم قشنگ برده کوچه گذاشته جلو در برادرشوهرمینا رفته دختر اونم اینارو حیاط نمیزاشت رفتم دیدم اونجوری دیدم حرصم در اومد از دست دوتاشون گرفتم با گریه آوردم خونه درحالی دختر اون بیست‌وچهارساعته خونه منه من این دختر و انقد دوست داشتم ولی از وقتی بچه‌هام بزرگ شدن انقد اذیتشون می‌کنه ازش متنفر شدم یعنی ی چیزی خوردنی دست بچه‌هام میبینه میاد باهاشون طرح دوستی میریزه میخوره می‌ره میاد خونمون با همه وسایل اینا بازی می‌کنه اینا می‌ره خونشون یا نمیزاره یا اگه هم بزاره بهشون وسایل نمیده برگریه میندازتشون یعنی من فقط از خدا صبر ایوب می‌خوام بتونم اینجا دووم بیارم