سال گذشته ، دقیقا همچین روزی همین ساعتا بی بی چکم مثبت شد🥹
۹ روز بود که از موعد عادتم گذشته بود....ولی چون قبلش بطور نامنظم میشد زیاد جدی نگرفتم!
از یه طرفم ۵ ماه بود اقدام‌ میکردیم و من دیگه تصمیم گرفته بودم بیخیال باشم و ببینم نتیجه چی میشه!؟🥲
اخه آذرماه ۱۴۰۲ اولین سالگرد ازدواج من و همسرم بود و ما اونموقع واسه اولین بار اقدام کردیم و منی که فکر میکردم حتما بار اول باردار میشم🤌😅
چقدر تو نقشم فرو رفته بودم از فردای اقدام ، اروم راه میرفتم زعفرون نمیخوردم از پله نمیرفتم....🤣😂
غافل از اینکه خدا میخواست ۵ ماه چشم انتظار بمونیم تا شیرینی جوونه زدن گل قشنگمونو بیشتر حس کنیم😊
خدا ببخشه من خیلی ناامید شده بودم و همش میگفتم نکنه من یا همسرم مشکلی داریم اما شب عید تصمیم گرفتم از فکرش دربیام و عید خوبی رو بگذرونم و عید ۱۴۰۳ همش به تفریح و گردش بودیم🥰
که بلههههههه همون ماه خدا خواست و باردار شدم
اما منی که عادت داشتم تاریخ موعدم عقب جلو بشه با ۹ روز تاخیر و در کمال ناباوری صبح روز چهارم اردیبهشت بی بی چک گذاشتم و با دوتا خط قرمز پررررر رررنگ روبرو شدم😍🥹
هرچی تو خونه داشتم اماده کردم و خوشمزه ترین ناهار عمرمو درست کردم و ظهر همسرجان رو سوپرایز کردم😊🥰
دختر مامان ، شیشه ی عمرم ، امید زندگیم ، نفس مامان و بابا 🥹🫂💖
به زندگیمون خوش اومدی دردونه من🌷🌱
انقدر کنارت داده بهمون خوش میگذره که زندگی قبل از تو رو یادمون نمیاد.
به یاد قشنگ ترین روز زندگیمون ۱۴۰۳/۰۲/۰۴🥳

تصویر
۱۰ پاسخ

عرررر🥲احساسی شدم

خیرشو ببینی عزیزم زی. سایه پدر و مادرش بزرگ بشه .با آرزوی بهترینا براش

منم پارسال دقیق این موقع قلبش داشت تشکیل میشد منم پریودیهام نامنظم بود نمیدونستم باردارم ۲۱ اردیبهشت تست زدم ۳تا زدم بعد رفتم ازمایش هیچ وقت این روزا یادم‌نمیره که شوهرم و مادر شوهرم خانوادم از خوشحالی چیکار میکردن .

عزیزم خداروشکر
الان نزدیک یک سالشونو ؟؟ انشالله دکتر شدنش موفقیات بیشتر بیشترشو ببینی

عزیززززم خدا حفظ کنه شیرینی زندگیتونو🩷🩷

خدا براتون حفظش کنه عزیزم🥰😍

عزیزم دخترت چند کیلوعه

ای خدا🥰🥰

عزیزم🥺خدا حفظش کنه😘

ایجان چقد قشنگ نوشتی🥹
خدا حفظش کنه عزیزم 😍

سوال های مرتبط

مامان کیــــ💙ــاشا مامان کیــــ💙ــاشا ۸ ماهگی
پارسال روز مادر بود بابام زنگ زد گفت دخترم اماده شو بیا پاساژ طلا فروشا میخوام برای مامانت کادو بگیرم گفت تو بیا منم از اینطرف میام اگه خودم بیام دنبالت دیر میشه
اماده شدم رفتم من زودتر از بابام رسیده بودم از اونجایی هم که یک هفته بود که پریودیمم عقب افتاده بود از فرصت استفاده کردم و با هزار جور استرس و دلهره رفتم داروخونه یه دختر خیلی خوشگلیم پشت میز نشسته بود گفت جانم
گفتم بی بی چک میخوام گفت اوه اوه مبااارکه انقد ذوق کرده بودم ک نگوووو
خودمم دلهره داشتماا
ولی وجودم پر از خوشی بود انگار میدونستم که چمه و چرا پریودیم عقب افتاده
بعدازظهرش که اومدم خونه از بی بی چک استفاده کردم خیلییی زود دوتا خط بنفش رنگ افتاد روش
بغض کردم ولی از خوشحالی
دلم نمیخواست اصلا ثانیه ها بگذرن خیلی لحظه های خوبی بودن...
روز زن بود و منم قشنگترین هدیه رو از خدا گرفته بودم
روز مادر بود و فهمیدم که خدا منم لایق مادر شدن دونسته
امروز از اون روز یک سال میگذره
تو این یک سال قشنگترین حس ها و تجربه های زندگیمو داشتم با وجود پسرم خدایا شکرت بابت وجود پسرم ❤️🥹
الهی که دامن همه چشم انتظارا سبز بشه به حق این روز عزیز که شب آرزو هاست و خیلی عزیزه

شـــــکر ایـــــــزد مـــــنانــ کـــهـ از خــــــانهـ صـــدایـ خنــــدهــ هـــــایـ پــــسرم مــــــی آیــــــد🥹❤️🥹
( جورابای نوزادی باباشه🥹❤🥰)
مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۵ ماهگی
پارسال درست چنین روزی برای بار دوم بود که بی بی چک میزدم و در کمال تعجب دوخط میافتاد🥲 و منی که حاملگی یه چیز دور از دسترس میدونستم تو اولین اقدام باردارشدم و ترس و وحشتی که از دوران بارداری و زایمان و مادرانگی و خیلی کاراعقب افتاده که هنوز تو زندگی متاهلی انجام ندادی و...
خلاصه که من بعد از سه سال زندگی برای اولین بار بدون جلوگیری خواستم تست کنم ببینم میشه یانه که در کمال ناباوری باردار شدم😍😅 یادم نمیره که صبح ساعت ۸ زنگ زده بودم به مامانم های های گریه میکردم و مامانم اون سمت خط دلداری میداد میگفت خداروشکر ببین بارداری قرار زندگی جور دیگه بگذرونی و...
خلاصه یکم آروم شدم و ظهر رفتم ودکتر که مطمئن بشم گفت مطمئن باش بارداری و منی که بازم ترسیدم و لرزیدم. خلاصه دکتر برام دارو و آزمایش و سونو نوشت گفت به احتمال زیاد قلبشم تشکیل شده چون من وقتی فهمیدم باردارم که ۶ هفته و ۵ روز بودم.
دیگه رفتم یه جوراب بخرم برای سوپرایز همسری که بگم باباشدی و فلان بااینکه خودم میترسیدم ولی خب ذوق داشتم از طرفی دیگه رفتم مغازه و یدونه جوراب نوزادی صورتی برداشتم اومدم خونه این نامه رو نوشتم برای همسر محترم،غذا اینا آماده کردم منتظرموندم اومد خونه و سرسنگین بودیم(شب قبل باهم بحثمون شده بود)چایی و آوردم براش یه ربعی

ادامه کامنت...