۳ پاسخ

حق با توعه عزیزم
فدای سرت
مهم نباشه برات
خودشم آشتی می‌کنه
عوضش یاد میگیره که حریم بچه ی تورو رعایت کنه

اتفاقا منم حامله بودم کلی ذوق شوق اسباب بازی خریدم ک اولین نفر بچع خودم بازش کنه.
انوقت بچه دادشم‌اومد برداشت بازی کنه.زمداداشمم هیچی نگف ناراحت شدم.
منم گفتم ن دست نزن.هرموقع بجم‌اومد انوقت بازی کنین.

تو حرف بدى نزدى عزيزم حتى يك زره هم بهش فك نكن ادم ببشعور زياده دقيقا چندروز پيش دختر دوست منم اومد خونمون بچش رفت تو اتاق پسرم كه تازه چيديم اسباب بازي پسرموكه
كه جنسش لاك بود هنوز باش بازى نكرده اورد هى پرت ميكرد مامانشم عين خيالش نبود وقتى يكى انقد نفهمه توام بايد رُك وايسى تو روش

سوال های مرتبط

مامان حنان مامان حنان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی شکم دوم قسمت ۶

میگفتن نههه باید ببینیم رحم جمع شده یا نه😫خلاصه ۳،۴ساعتی از ترسم تکون نخوردم اصلا بعد پاشدم رفتم دستشویی (مامانمو مادرشوهرم همرام بودن)
مامانم خواست بیاد باهام که نذاشتم و داشتم در دستشویی رو قفل میکردم که مامانم نذاشت کفت نترس نمیام قفل نکن
یکی دوبار گفت خوبی من جواب دادم
اما باز دفعه سوم که گفت من باز همونطور شدم
یه صدای سوووت میپیچید تو کلم و هییی صداهای اطراف کمتر و کمتر میشد حتی پلک هم نمیتونستم
تا اینجاش یادمه که مامانم زد تو سر خودش و پرستارهارو صدا زد
باز یهو چشمو باز کردم دیدم ۳،۴ تا اومدن منو دارن بلند میکنن و میبرن رو تخت باز سوالاشون و معاینه هاشون شروع شد این سری بااین تفاوت که دکتری که بخیه زده بود هم اومده بود بالاسرم گیر داد ک باید معاینه کنم
گفتم این همه بخیه هست گفت اشکال نداره
باوجود بخیه هاهم معاینه کرد 🤦🏻‍♀️😫شکممو فشار داد
دیگه نا نداشتم اصلا ،انگار تو این دنیا نبودم اصلا
هی سرم و تنفس رو وصل میکردن بهم
ازمایش گرفتن باز گفتن باید ببینیم جواب چیه
مامان سلما مامان سلما ۴ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت دو



دیگه فرداش رفتم بیمارستان اون پرستاری که پذیرش می‌کرد وقتی بهش گفتم به فلان دلیل اومدم برای نوار قلب با بداخلاقی گفت نوار قلب لازم نیست منم اصرار کردم گفتم دکتر خودم الان شیفته خودش گفته بیام با اکراه قبول کرد که نوار قلب بگیره
وقتی گرفت گفت جوابش خوب نیست چیزی خوردی گفتم آره آبمیوه و کیک و اینا خوردم قبلش گفت ناهار چی گفتم نه دوباره کلی دعوا کرد که مارو علاف کردی مگه ما مسخره توییم اومدی الکی بستری بشی برو یچی بخور دوباره بیا
رفتم یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب خوردم دوباره رفتم برای نوار قلب دیدم پرستاره خیلی مهربون شده هی عزیزم عزیزم میکنه یهو دیدم دکترم پشت سرشه و خودش اومد برای چک کردن نوار قلب
بار دوم هم نوار قلب خوب نبود دکترم گفت برات سرم میزنیم اگه بازم خوب نباشه باید بستری بشی
دیگه من رفتم سرم هم تزریق کردم بازم نوار قلب خوب نبود و بستری شدم من از اول تصمیمم زایمان طبیعی بود بخاطر همین استرس نداشتم فقط نگران سلامتی دخترم بودم
و اینکه من تصميم داشتم برم بیمارستان خصوصی زایمان طبیعی با اپیدورال بگیرم که نشد ماماهمراه هم گرفته بودم