۳ پاسخ

حق با توعه عزیزم
فدای سرت
مهم نباشه برات
خودشم آشتی می‌کنه
عوضش یاد میگیره که حریم بچه ی تورو رعایت کنه

اتفاقا منم حامله بودم کلی ذوق شوق اسباب بازی خریدم ک اولین نفر بچع خودم بازش کنه.
انوقت بچه دادشم‌اومد برداشت بازی کنه.زمداداشمم هیچی نگف ناراحت شدم.
منم گفتم ن دست نزن.هرموقع بجم‌اومد انوقت بازی کنین.

تو حرف بدى نزدى عزيزم حتى يك زره هم بهش فك نكن ادم ببشعور زياده دقيقا چندروز پيش دختر دوست منم اومد خونمون بچش رفت تو اتاق پسرم كه تازه چيديم اسباب بازي پسرموكه
كه جنسش لاك بود هنوز باش بازى نكرده اورد هى پرت ميكرد مامانشم عين خيالش نبود وقتى يكى انقد نفهمه توام بايد رُك وايسى تو روش

سوال های مرتبط

مامان نفس کوچولو🥰 مامان نفس کوچولو🥰 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی ۱
دقیق ۳۹ هفته کامل پیش ماما رفتم میخواستم زودتر نی نیم به دنیا بیاد میخواستم نامه بستری بنویسه ماما فامیل بود بدون هزینه برام نامه نوشت که بیمار شکایت درد کمر دارد و اینا گفتم برای ۳۹ هفته و ۳ روز بنویسه اونم همون تاریخو زد اونجا معاینه شدم که اصلاااا درد نداشت و دهن رحمم باز نشده بود فقط یه سانت بود اومدم به آقام گقتم دهن رحم باز نشده بریم بگردیم امروز معاینه شدم شاید باز شد اونم قبول کرد و ما رفتیم خرید واسه زایمان اینجا و اونجا کلی فروشگاه گشتیم و از پله بالا پایین و اینا خسته شدم دیگه اومدیم ناهار خوردیم قرار بود شبش برم خونه مامانم ساعت ۳ اینا رفتیم خونه بابام به مامانم گفتم ماجرارو اونم رفت به بابام گفت امروز بریم خرید وسایل نوزاد من بابامم که فردا قرار بود بره سرکارش قبول کرد که برن شهر خرید من گقتم منم میخوام بیام با ماشین همسرم منو مامانم و بابام و آبجی کوچولوم پیش به سوی خرید واسه کوچولوم دیگه اونجا انقدررررر پیاده روی کردم کمر درد گرفتم بعد از خرید برگشتیم خونه مامانم شام و اینا خوردیم اسرار کردن شب بمونیم قبول نکردم اشاره دادم به آقام که بگه نه میریم کار دارم فردا و اینا من دلم میخواست بمونم ولی با این همه پیاده روی یه رابطه هم باید نوش جان میکردم که دهن رحم کامل باز شه دیگه .......