من یگ هفته بیشتر میشه پسرم سرما خورد اون شب ک تا صب سرفه کرد یه استرس عجیبی بهم وارد شد خودم اعتراف میکنم کارم اشتباه بود و ناشیانه عمل کردم هی خودمو زدم گریه کردم ک چه مادر بدی هستم نتونستم از بچم محافظت و مواظبت کنم خلاصه اون شب ار استرس من دهنم افت زد بعد عفونت کرد زد ب گوشم و امروزم ب گردنم واقعا چند روزه نتونسته بودم یه وعده غذای درس حسابی بخورم درد گوش و دهنمم ک نگم شوهرمم ک قربونش بشم از سرکار میاد دو دیقه با بچه بازی میکنه و میره استراحت درسته میگه هیچ کاری نکن تو فقط از بچه نگه داری کن خونه رو تمیز نکن نهار شامم یه چیز سبک میخوریم اما خب شدنی نیس ک خلاصه سرتونو درد نیارم دو روزه ب بچم حس بدی داشتم همش میگفتم عجب اشتباهی کردم بچه اوردم منی ک یه اخم نمیکردم و نمیذاشتم کسی اخم کنه برا بچه م تا بچم میخواست صداش دربیاد انگار دشمن خونی من بود عصبی میشدم بهش داد میزدم ک بسهه جرا گریه میکنی انگار یه آدم بزرگه تا امشب ک زدم زیر گریه ب مادر شوهرم گفتم کم آوردم خستم اونم مریضه قلبش با باتری کار میکنه تا امروز بیشتر از ده دیقه بچمو نگه نداشته طبقه پایین خونمون هستن گفت شیر و وسایل بچه رو بذار امشب من نگهش میدارم اینو ک گفت یه لحظه ب خودم اومدم زدم زیر گریه ک چرا اینجور شدم الان خیلی پشیمونم عذاب وجدان دارم کاش اون فکرای لعنتی ک کاش بچه دار نمی‌شدم و فلان رو نمیکردم ب نظر شما خدا بدش اومده از حرفام واقعا دست خودم نبود کاملا تحت فشار بودم هم روحی هم جسمی من عاشق پسرمم خدا یه روز منو بدون اون نکنه

تصویر
۱۴ پاسخ

اشتباه اصلی شما اونجاست ک بچه تون مریض شده بجای اینک آرامشتون رو حفظ کنید استرس گرفتین
مریص شدن بچه ها یه چیز طبیعیه استرس گرفتن نداره
شما بجای اینکه خودتونو آروم کنید ب بچتون برسید ب خودتو استرس وارد کردین
اینارو دارم برای بعدنتون میگم الان ک گذشت خداروشکر بچتون خوب شده
ولی از مریض شدن بچه تون استرس نگیرید یه چیز طبیعیه خوب میشن غصه نداره ک
بچه ها تا 5سالگی حال مادز زو ب خودشون جذب میکنن
شما با استرسی ک داشتین حال. بچتون بدتز کردین
امیدوارم حرفام برای بعدا تون بدرد بخوره

الهب عامین

عزیزم چ حرفی میزنی همه ما مادرا تحت فشاریم خسته میشیم کم میاریم من دوتا بچه دارم بعضی موقعها اونقد خودمو سرزنش میکنم ک چرا باردار شدم چرا بچه اوردم ولی هر بار میگم خدایا شکرت ک بادوتا فرشته نور ب خونم دادی اشکالی نداره بعضی موقعها ما مادرا خسته میشیم ولی اینقد خودتو ناراحت نکن ب این فک کن این روزا میگذره خاطره میشه پس خاطره قشنگ بساز

عزیزم هممون کم میاریم هممون نق میزنیم تو تنها نیستی
فقط چون دست تنها بودی بیشتر بهت فشار اومده
من پسرم بعد واکسن چهار ماهگی ۴۰روز مریض شد هی تب میکرد واکسن ریخته بود توی سینه‌ش خش خش صدا میداد
هی این دکتر اون دکتر میبردم شب و روز برام نمونده بود
دکتر گفت این بچه رو نباید اصلا ببوسین ریه‌ش درگیر شده
بعد مادر شوهرم از لج من میومد از توی دهانش بوس میکرد به منم میگفت تو دلت برای شوهرت نمیسوزه هی این دکتر اون دکتر میبری بچه‌رو قاطی کردم بیاو ببین …

تو فقط کم آوردی وگرنه مادر بدی نیستی ...همه تجربه اش میکنن ...میخای آفت خوب بشه اول مسواک نو بخر بعد گرمیانه اصلا نخور یکم کاسنی قر قره کن

بخدا عزیزم من اینطوری میشم گاهی چون خیلی جاها کم میاریم والا از مادر دلسوز تر نیست برا بچه من بخدا انقد دوسش دارم خیلی وقتا هم عصبی میشم طبیعی هست ناراحت نباش اصلا خدا خودشو می‌دونه مام به دل بچمونو نفرین نمی‌کنیم خسته ایم

پسر من از بهمن تا الان 5 بار سرما خورده. خب اینکه طبیعیه. گاهی به خاطر دندوناشون هست. خونسردی تو حفظ کن. به قول مامانم تا بچه سرمانخوره بدنش با ویروس های جدید اشنا نمیشه و قوی میشه. مامانم میگه باید مریض بسه تا سیستم ایمنی بدنشون فعال بشع

وا عزیزم پیش میاد هر کسی باشه کم میاره،خسته میشه دست تنها من خودمم چن بار اینو گفتم بعد با بچم‌حرف زدم و قربون صدقش رفتم و دیگه سعی می‌کنم نگم خدا خودش میدونه اون لحظه حال روحی و جسمیت خوب نبوده و اون حرفا از ته دلت نبود 😘اینقدر ناراحتی نکن پسرتو ببوس ،بهش محبت کن یادت میره به این چیزا فکر نکن کاریه که شده و تمام 😉

همه همی طور میشن گاهیواوقات فقد تو نیسی دیگ ازخستگیه ولی هرچقدم خسته شدی ب مادرشوهرخانواده شوهرنگو بعد ی چیزی بشه میزنن توسرت میگن توک حوصله عرضه نداشی چرا بچه اوردی دیگ نمیگن بابا پسر خودشون بایدیکم دس ب راه پابه راه باشه بنظرم خودت تحمل کن

این حس خستگی و فشار عصبی هستش عزیزم برای همه منم گاهی پیش میاد اما خب در کل باید تحمل کرد صبر کرد درسته قبلا هرکاری میتونستیم بکنبم هر جایی بریم خودمون بودیم برا خودمون الان یه حس مسئولبت بزرگتری گردنمونه و یه امانت و هدیه دستمونه کم اوردن حقته و بجاس اما به اون هدیه ای که خدا لیاقت داده بهت ببین و شکر گزار باشیم که توان بده بهمون برای ادامه بزرگ کردنش به نحو احسن

چرا من باید این تاپینگ رو الان میدیدم

نه خودتو سر زنش نکن

نه عزیزم خب برا هممون پیش اومده کم آوردیم حرفایی زدیم که از ته دل نبود فقط از فشار زیاد بود
من خودم پسر15روز بستری شد هی میگفتم اگه به دنیا نمیاوردم اینجا نبودما
بعدش میگفتم خدایا ببخش

دست خود آدم نیس که

ن عزیزم این چه حرفیه خدا خوذش میدونه حس مادرا رو

سوال های مرتبط

مامان نیکان😍 مامان نیکان😍 ۶ ماهگی
وقتی تازه نیکان ب دنیا اومده بود تا ۲ماهگی ک اصلا خواب نداشت و دائم گریه میکرد انقد درگیرش بودم ک حتی وقت نمیکردم ناهار و صبحانه بخورم . وحشتناک بدنم درد میکرد .خسته بودم و شدید کمبود خواب داشتم تشنه دوساعت خواب عمیق و با آرامش بودم فکر میکردم الان ک بچه دار شدم تا وقتی بچه حداقل ۵سالش بشه اوضاعم همینه و ب هرکسیم ک میگفتم خستم میگف اووووو تازه اوله راهی بزار هرچی بزرگتر بشه سختیت بیشتر میشه و کلا داغون میشدم (خاک توسرتون کنن آدمای احمقی ک این حرفارو بهم میزدن عوضیا )بیشتر حالم بدمیشدانگار فکر میکردم افتادم تو یه دنیای دیگ ک دیگ رنگ آرامشو نمیبینم اما بعد ۲ماه بچم خوابش تنظیم شد بهانه هاشم کم کم بهتر شد و الان ب همون روال قبل برگشتم نیکان قشنگ می‌خوابه من ب کارام میرسم یااینکه منم باهاش میخوابم وقتاییم ک بیداره شیرشو میخوره برا خودش بازی میکنه عین الان حتی از بیکاری حوصلم سر میره

اینارو گفتم ک مامان اولیا ک نینی هاشون تازه دنیا اومده ب حرفای آدمای احمق اطرافشون گوش ندن و خیالشون راحت باشه هرچی بچشون بزرگتر بشه اوناهم راحت تر میشن
مامان Celine مامان Celine ۷ ماهگی