۷ پاسخ

منم همین استرسو دارم مثلا اخرشب شده میخای بخابی یهو درد زایمانت بگیره😂😂😂

حالا من برعکس صبحا اصن انرژی ندارم😅

من با خودم میگم خدا کنه ک شب دردم بگیره زایمان کنم چون اصلا صبحا انرژی ندارم خستم و تنبل 🤣

شبم باشه عزیزم خدا کمک می‌کنه نگران این چیزا نباش ان شاالله به سلامت و عافیت بغلش بگیری

وای من دعا دعا میکنم شب باشه که بچم خواب باشه خواستم برم بیمارستان اذیت نشه چون خیلی نگرانم بعدم دیگه چون طبیعیه فرداش مرخص بشم

من که سزارین بودم همین ترسو داشتم اخه دکتر گفت احتمال داره زودرس زایمان کنی
من همیشه میگفتم خدایا فقط صبح یا سحر درد داشته باشم اگه قراره زودرس بیاد که بیهوشم کنن که شکمم پر نباشه بیحسم کنن
اخرم بیحسم کردن و اخر شب بچم دنیا اومد 😂😂

خب حالا اگه شب باشه چی میشه ؟
توکلت به خدا باشه بابا منکه سزارین هستم سه شبه تنها میخوابم فردا صبح باید بیمارستان باشم

سوال های مرتبط

مامان آیلی مامان آیلی ۱ ماهگی
بعد از ظهر دوباره رفتم مطب دکترم و باز برام تحریکی انجام داد گفت تا به ۳ برسم .دردام انقد زیاد شد که نمیتونستم دیگه از درد راه برم از شدت درد گریه میکردم چند بار باز رفتم بیمارستان ولی به دردام مسخره میکردن هر چقد میگفتم دارم میمیرم از درد اصلا توجه نمیکردن .دیگه واقعا احساس ناامیدی میکردم فکر میکردم دیگه میمیرم از درد حدود ساعت ۸ شب بود که دردام ۱۰۰ برابر بود از شدت درد تو خونه جیغ میزدم همسرم از دردای من پاهامو ماساژ میداد و باهام گریه میکرد مامانم هم کمرم رو ماساژ میداد و همش دلداریم میداد ولیهیچ پیشرفتی نداشتم همش چشمامو می‌بستم و به دخترم فکر میکردم که به دنیا اومده و با همین فکر دردا رو با داد و جیغ رد میکردم اون شب رو باز تا صب باز تو خونه درد کشیدم صب رفتم بیمارستان به امید این که دردام زیاد شده شاید ۳ سانت شدم ولی باز گفت ۲ سانتم هیچ کسی تحویلم نمی‌گرفت منم همونجا زدم زیر گریه فکر میکردم دیگه من اصلا زایمان نمیکنم انقدی درد میکشم که میمیرم احساس ناامید میکردم و فکر میکردم دیگه خدا تنهام گذشته