۷ پاسخ

اره واقعا دختر فرشته اس من دوتاشونو دارم ولی دختر اصلا قوت قلبه

مادرشوهرم پنج تا پسر داره تو اینا چهارتاشون اگر مشکلی پیش بیاد همشون بسیج میشن همش در حال رفت و آمدن
مادربزرگ همسرم زمین گیر بودش پنج تا دختر داشت یکی شون هم نمی اومد کاراش رو کنن همه رو پدرشوهرم که تک پسر خانواده بود انجام می‌داد
بستگی به بزرگ کردن داره عزیزم که چطوری بچه رو بار بیاری

اصلا این حرف رو قبول ندارم یعنی ما بچه میخوایم که برای سر مزار یا پیری مون گریه کنن و محشر به پا کنن!!!
بنظر من تربیت چه برای دختر چه برای پسر از هر چیزی مهمتر. هستش الان ما خودمون ۳ تا خواهریم هر کدوم ازدواج کردیم شوهر خواهر بزرگم اصلا اجازه نمیده که خواهرم حتی تو مریضی پدرمادرم بهشون سر بزنه ...
انشاالله خدا عاقبت همه رو بخیر کنه
ولی در کل من از خدا میخوام الان که بهم یه پسر داده انشالله در آینده هم یه دختر بهم بده که طعم هر دو رو بچشم

منم دوتا پسر دارم همیشه میگم هیچکسو ندارم ساعتها باهاش حرف بزنم همدرد هم باشیم

شوهر من عاشق دختر بود میگف فق دختر میخوام🫡😂
تا چند هفته پیشم هی میگف کاش بچمون دختر بود😶🫢
با داداشاش دعوا کرد هی به آرسام حرف میگفتن شوهرم اومد خونه گف خداروشکر بچم پسره داداشام که پسر ندارن داشتن میسوختن🤣
الان میگه پسر داشتن چه خوبه پشت پدرو میگیره😎😂
میگه چند سال دیگه یه دخترم میخوام ازت😂🫢

منی که دوتا پسرداده خدا ودیگه نمیخوام بچه بیارم 😂

درسته ، میگن دختر دلسوزتره و دختره که بیشتر به درد پدر و مادر میخوره تا پسر

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
سلام مامانای گل خسته نباشبن
از ساعت یک نیم در تلاشم شازده رو بخوابونم اصلا انگار ن انگار
بیچاره شوهرمم شب کار بود اونم نمیذاره بخوابه هی میره از ویترینش اسباب بازی میاره بازی میکنه با خودش حرف میزنه باباشو صدا میکنه اون بیچاره هم خوابه جواب نمیده اسباب بازیو پرت میکنه تو صورتش یا میره سوار میشه رو شکمش میشینه هر کاری کردم نمیخوابه فقط بازی بعد جالبه امروز صبح زودم بیدار شده 🤐🤐(مثلا خواستم صبح زود بیدار بشه ظهر زود بخوابه تا شب هم زودبخوابه ) بدتر شد که نمیخوابه ۵ هم باشگاه دارم نمیدونم چیکار کنم کم مونده اشکم در بیاد 😢😢گریه هم نمیکنه داره میبینه من با حرص نگاش میکنم میخنده میخونه برا خودش 🤐🤐🤐 اخر سر شوهرم پاشده گذاشته تو تاب بخوابونتش میگه ی بچه رو نتونستی بخوابونی 😒😒😒😒 من هیچ 😶 من نگاه 😶 من سکوت 😶
الان شوهرمم هرچی ازش میپرسه میگه نه 😄
میگه نهارخوردی ؟ میگه نه
میگه اب خوردی؟ میگه نه
میگه بازی میکردی نخوابیدی ؟ میگه نه
شما اینجور مواقع چیکار میکنین ؟؟؟ به نظرم همون سکوت بهتره ☺️☺️☺️
مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
مامانم یه عمو داشت اونموقع دبیر بود، وضع مالیش خوب بود. 4 تا دختر مجرد داشته ک تو پرقو بزرگ شده بودن. اما پسر میخواست.

با نذر و نیاز و فلان خدا یه پسر بهش داد چراغونی کرد و احسان کرد و مهمونی داد. میدونین چی شد؟
تا 1 سالگی پسرش عمر نکرد قد و بالای پسرشو ببینه.

یه دخترش پدانشجوی پزشکی بود با یه مردی ازدواج کرد که بعدا معتاد شد و نذاشت طبابت کنه و هوو آورد براش با دوتا بچه!
یه دخترش با پسر عمو ازدواج کرد با پسرعمویی که قصد داشت جای عموشو واسه بچه های عموش پر کنه و مرد خونه باشه. بخاطر ازدواج فامیلی 2 تا پسر مریض دارن الان.
یه دخترش فقط خیلی خوشبخت بود که دو سال پیش پسر 26 ساله ش فوت کرد و الان افسرده ست.
پسرشم ازدواج کرده بچه داره چندتا مغازه و خونه داشت پدرش اجاره اونارو روزی کرده و نمیره سرکار.






مامانم همیشه میگه نباید به زور چیزی از خدا بخوای. چه بسا اگه سرونوشتش ابنجوری نمیشد بالا سر بچه هاش بود و زندگیشون از این بهتر بود. شایدم ربطی نداشته به تولد پسرش اما چون خیلی اصرار داشت حتما باید پسر داشته باشه ابیم اطرافیان اینجوری حا افتاده.



خدا هرچی بده نعمته هرچیم نمیده حکمت. به زور از خدا چیزی نخوایم.
مامان جیک جیک مامان جیک جیک ۱۷ ماهگی
اینو شوهرم تعریف کرد
میگه وقتی خواهرش بچه دختر دنیا آورد جلو دومادش به خواهرش گفت شما پسر بیارین!! مگه پسرو هر کسی میاره؟
خواهرش ناراحت شده بود و نشسته چشماش اشکی شد و هیچی هم نگفت(کلا کسی جرات ندارم به شوهر من بگه بالای چشمت ابروعه،)
هنوزم همینه شوهرم زبون تلخ و منتقد 🤢🤢🤢
بچه ما دختر شد اینو برام تعریف کرد...
دیشب بچه به خواهر شوهرم بخاطر ازدواج فامیلی دخترش که ۱۴ سالشه خیلی خیلی ریز مونده، همه کار کرده خواهر شوهرم ولی رشد نکرده
خیلی البته باهوشه
شوهرم همش خواهرزاده هاشو میزنه و فحش میده و دعواشون می‌کنه...
به این می‌گفت ریزه میزه.... می‌گفت پدرس.. با چشمای موشت نگاه نکن
یا گفت خدا نکنه دماغ دخترم شبیه دماغ (همین خواهرزاده) بشه....
دخترم کاسه آورد برعکس کرد روش نشست
لیز خورد داشت میفتاد که همین خواهرزاده گرفت، شوهرم از پشت محکم زدش مواظب پاهاش باش....

کلا دیشب جفتی زده بود انگار روی این
اومدم در گوشش گفتم بس کن، بچه دختره، آنقدر ایراد زشتی زشتی ازش نگیر، غرور داره،
من پشت صحنه همش دفاع میکردم از خواهرزادس، میگفتم نه قشنگه، باهوشه، نه اون دخترم رو گرفت باید تشکر کنی....
خلاصه آخر شب. فتم پیشش گفتم دایی باید دختر خودش هم سن تو بشه تا تو رو درک کنه، تو رو خیلی دوست داره، منم دوستت دارم حواسم بود تو هیچی نگفتی، تو خیلی دختر خوبی هستی خدا کنه دختر من مثل تو با ادب با هوش و خانوم باشه
اینو گفتم بچه یهو گریه کرد بغض ش ترکید
خیلی شوهرم کارش زشته،
مجبورش کردم بیاد خواهر زادشو ببوسه
یعنی با اجبار
گند دماغ و ترش رو زبون تلخ🤬🤬🤬