۱۰ پاسخ

ااببب

عزیزم در رابطه با حرف زدنشون چجوریه اخه پسر من چهار پنج تا کلمه میگه فقط و من نگرانم

وای چقدر ازحرفات آروم شدم
دخترم سینه خیز میره ولی پسرم فقط غلت میزنه هی میگم نکنه پسرم مشکلی داره درحالی که زودتر دمرشد پسرم
آخه وزنشم خیلی کمه براهمین نگرانم

دختر من از پسرم عقب تر بود. البته نه ۳ ماه
یک ماه-۴۰ روز

فدات شم مرسی بابت تاپیکت.میتونم بپرسم چند ماهگی چند ماهگی گردن گرفتن کامل چند ماهگی چهاردست و پا رفتن چند ماهگی نشستن و راه رفتن؟ببخش سوالام زیاد شد آخه مامانم به دوقلوهام میگه تنبلن نگرانشونم

من پسرم ۱ماه کاراش عقب ترازدخترم بود

دقیقا واسه منم همین نیلا تو همه چی عقب بود جوری بود که نورا کار جدیدی میکرد جای اینکه خوشحال باشم نگران نیلا بودم

دقیقا بچه های منم همینجورین آجی الان اذیتاشون بیشتر شده یا کمتر؟؟؟😢از شیر گرفتیشون؟؟؟میشه از الانشون بگی

منکه دوقلوندارم گلم ولی خداخیرت بده دستت دردنکنه که تجربه خودتو دراختیار مادرای دیگه میزاری شاید چندتامادر که دوقلودارن اوناهم چشمشون به پیامت بیفته و خیالشون راحت میشه ازنگرانی 😘😘😘😘😘😘

دقیقا اصلا نگران نبودم من سر بچه هام

سوال های مرتبط

مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
درد و دل
من خیلی اروم و کم حرفم
ولی چند روز هست که اوندیم خونه مادر شوهرم پسرم خیلی شیطون شده مادرشوهرمم خونش سبک قدیمی داره و چون سن بالا هست خیلی اهمیت به تمیزی خونش نمیده اینجور که وقتی میای همه چیز بیرون ریخته
ارد و الو اینا همش تو یه اتاق میزاره خونش هم که سبکش قدیمی هست یعنی من تو این اتاق باشم پسرم تو اشپزخونه نمیبینمش
اینم رفته ظرف پنیر بیرون بوده همش رو ریخته بیرون
یا برنج خیس داده شده رو رسیده ریخته و دست کرده توی ابش
بعد مادرشوهرم به جاریم میگه مامان بچه باید حواسش باشه
یا میگه بچتون درست تربیت نکردین این فردا نمیتونین جلوشو بگیرین خلاصه یک دو مورد حرف شنیدم از بقیه که بچشون شیطونه و فلانه
همش باعث شد پسرم رو بزنم رفته بود توی اب سرد هرچی به شوهرم گفتم برو بیارش نیاورد از بس دنبالش بودم خسته شدم برای بار اول جلوو خانواده شوهرم داد و بیداد کردم و پسرم رو زدمش
با شوهرمم بحثم شد که چرا بچه رو زدم الان اعصابم داغونه
چرا نتونستم کنترل خشم کنم منی که همه چیز توی دلم میزارم سکوت میکنم اصلا رفتار نادرستی داشتم
کاش میتونستم جبران کنم این قضیه رو
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده