۱ پاسخ

واقعا معاینه وحشتناکه منی که سزارین شدم اون معاینه ها از تمام دردهای سزارین برام وحشتناک تر بود

سوال های مرتبط

مامان آقاعلی مامان آقاعلی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان 🤎👶🏼 مامان 🤎👶🏼 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی(۲)
اومدن معاینه کردن گفت شدی ۴ سانت و تا اینجا واقعا برام قابل تحمل بود بخوام توصیف کنم دردش همون پریودی ولی یکم شدت داشت دردا مثلا موقع دردا نیگرفت شکمم و کمرم همزمان باهم منقبض میشد سفت میشد که با تنفس ردشون میکردم
تا اینکه کم کم این دردا هی بیشتر میشد و ناله هام شروع شد همراه با دردا
تا ساعت ۵ همه دردا برام قابل تحمل بود و اومدن معاینه کردن و گفت حالا دردات هروقت گرفت همزمان باهاش زور بزن و وقتی دردا میگرفت زور میزدم
انگار که میخوای دسشویی کنی ولی نمیاد همینجوری بود فشارر که میاوردم موقع زور زدن دردا هم انگار کم میشد ولی درد کمرم و داشتم هی میگفتم زور بزن سر بچه از کانال رد بشه
خلاصه من از درد هم گریه میکردم هم زور میزدم
تقریبا نیم ساعت همینجور هی میگفتن زور بزن که سرش بیاد و. من خسته میشدم و بین دردا واقعا از حال میرفتم ولی خوبیش این بود موقع من هیچکس نبود و خلوت بود و مامانم بالا سرم بود ارومم میکرد خیلی خوب بود این
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت سوم )
دردش خیلی نفس گیر بود ولی تنها مزیتش این بود که میدونستی ول میکنه و میتونی یکم آروم بشی ولی امان از وقتیکه دوباره شروع می‌شد. به پیشنهاد ماما رفتم زیر دوش آب گرم و روی توپ نشستم تا کمی دردام قابل تحمل بشه ولی به نظرم خیلی اثری نکرد، با این حال یک ساعتی زیر دوش بودم. بعدش بهشون گفتم که خیلی درد دارم و اونا هم پیشنهاد تنفس گاز مخصوصی رو دادن که درد ها رو کنترل کنه، اینطور بود که هر وقت درد شروع می‌شد توی ماسک باید نفس میکشدی‌، ولی بازم واسه من بی فایده بود. شدت دردام طوری بود که بین دردها یکجورایی از حال میرفتم، همسرم کنارم بود و سعی می‌کرد بهم قوت قلب بده ولی یادمه که بهش گفتم که حس میکنم دارم میمیرم‌. در این بین سه بار بالا آوردم با اینکه غذا کم خورده بودم ولی میدونستم از شدت درده. ساعت ۶ عصر (سه ساعت بعد از تزريق)، دکتر معاینه کرد و گفت حدود ۵ سانتم، اونموقع بود که خیلی نا امید شده بودم، گفتم بعد از این همه مدت تازه ۵ سانت شدم؟!
ماما بهم دلگرمی میداد که پیشرفتم خوب بوده ولی من اصلا تو حال خوبی نبودم، واسه همین درخواست اپی دورال کردم تا شاید دردام کمتر بشه، تزريق کردن و گفتن حدود ۲۰ دقیقه طول میکشه تا اثر کنه ولی من تاثیری ازش ندیدم و همچنان شدت دردم بالا بود.
طرفای ساعت ۸ شب، ماما باز چکم کرد و گفت که ۸ سانت شدم، اونموقع انگار دنیا رو بهم داده بودن چون میدونستم از اینجا به بعدش سریعتر اتفاق میفته ولی خب همچنان دردم زیاد بود‌. یادم نیست دقیق چه ساعتی بود که ماما بهم گفت الان وقت زور زدنه، چقدر خوشحال شدم و تمام سعیمو میکردم، ماما و همسرم هم خیلی دلگرمی میدادن. میدونستم که باید وقتی درد ها شروع میشه زور بزنم و بین درد ها استراحت کنم.
مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 ۲ ماهگی
از ساعت ۱۱ که ورزشارو شروع کردم خیلی سخت بود...فاصله دردا کم شده بود و شدتش زیاد یکی از ورزشا این بود که درد شروع می‌شد پاهامو میکوبیدم زمین اول پای راست بع پای چپ و این خیلی سخت بود که با وجود اون درد پا رو بیاری بالا بکوبی زمین بعد درد که قطع میشد کمر و باسن رو چپ وراست و حالت قر دادن انجام میدادم...ماما همراهم واقعا انگیزه می‌داد بهم یکی دیگه از ورزشا رو توپ بود که درد شروع میشد رو توپ بالا پایین میشدم درد که قطع میشد چپ و راست..از ساعت ۱۲ دیگه نتونستم ورزشارو ادامه بده دردا دیگه زیاد شده بود رفتم رو تخت برای نوار قلب همینطوری که رو تخت بودم ماما همراه موقع درد کمرمو ماساژ میداد خیلی خوب بود واقعا ماساژ رو من خیلی تاثیر داشت..چون میگف بعد ضربان قلب میریم سراغ ورزشا ولی وقتی دید ماساژ انقد تاثیرش خوبه همینجوری ادامه دادیم تا ساعت ۱و ربع اینا که گفتن فول شدی و آماده ای برای زایمان...این زورای آخر و شدتش خیلی مهمه هی باید نفس بگیری و زور بدی قسمت پایین مثل مدفوع کردن حدود ۴۵ دقیقه طول کشید تا دیگه نفس مامانش بدنیا اومد
و اونجا بود که سبک ترین آدم روی زمین بودم و دیگه هیچ دردی نبود بعد از اینکه بدنیا اومد گریه میکرد تا تمیزش کنن ولی وقتی گذاشتنش رو سینه ام آروم آروم شد و فقط نگاه میکرد از خدا میخوام همه ی خانوما این لحظه زو تجربه کنن
واقعا زایمان من جز زایمان های طولانی بود ولی خب خداروشکر که به سلامتی تموم شد و من از اون دردا هیچی یادم نمیاد
ولی به نظرم حتما ماما خصوصی بگیرید هم از لحاظ جسمی و هم روحی خیلی کمکتون میکنه💪🏻
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان آتریسا💗آتیلا💙 مامان آتریسا💗آتیلا💙 ۲ ماهگی
خاطره یا تجربه من از زایمانم...
من زایمان اولم هم طبیعی بود و یک‌خاطره نسبتا خوب داشتم از زایمانم و استرسی نداشتم و.... ولی سر این زایمانم به ابن نتیجه رسیدم که هر زایمان با یکی دیگه فرق داره و قرار نیس همه چی یکی باشه و....
زایمان اولم ۴۱ هفته با امپول فشار وبا اپیدورال بود ولی لحظه. زایمان دردو حس میکردم و... و با ابنکه ۱۲ ساعت طول کشید ولی خیلی خوب بود درکل زایمانم و‌راضی بودم...و این زایمانم هم ۴۰ هفته بودم که ۳۰ بهمن قراررشد بستری بشم و با آمپول فشار زایمان کنم و...
سر این بارداری دومم من خیلی فعالیت و کار و ورزش و... که کلا از انومالی سر پسرم فیکس لگن بود و پایین بود با خودم میگفتم حتما زایمان خیلی زاحتی دارم و... ولی متاسفانه اصلا بچم همکاری نمیکرد و نمیدونم چرا هرچی قرص زیر زبونی و مدلای مختلف امپول به من میزدن اصلا درد شدید و واقعی نمیگرفت منو‌که دهانه رحم باز بشه و...
من ۳۰ بهمن‌ساعت ۱۱ بستری شدم ولی تا ساعت ۷ صب ۱ اسفند با کلی معاینه و پاره کرده کیسه آب ودارو دهانه‌رحمم سه سانت باز شده بود...
من این دفعه سر این زایمانم رفتم بیمارستان دولتی که همسرم کارمند اونجا بود و از قراری که توی بیمارستان دولتی زایمان طبیعی با ماما هست و.. ما رفتیم با یکی از دکترای خوب بیمارستان صحبت کردیم و قرار شد یک زیر میزی بدیم که ایشون سر زایمانم بیان و.... خلاصه ۷صب یک اسفند که من دیدم شیفت دکتر دارع تموم میشه میخوان‌برن و من هنوز زایمان نکرذم و از طرفی خیلی کلافه شده بودم از روز قبل ۱۰ نفر باهم بستزی شدیم که اونا همشون تا اخرشب زایمان کردن و رفتن من بودم که مونده بودم و.. از طرفی گاهی هی توی اتقباظای کمی که میگرفت منو ضربان قلب پسرم افت میکرد یکم و...
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان فسقلی جان😍 مامان فسقلی جان😍 ۴ ماهگی
♦️🧸زایمان طبیعی🧸♦️پارت۲
رفتم بیمارستان وبستری شدم دیگه ساعت سه ونیم اینا بود تقریبا یه یه ساعت دیگه ماما همراهم اومد و یکم بهم مسکن اینازدن ولی تاثیری نداشت و یکم حالت خواب و گیجی بهم دست میداد ولی از درد نمیتونستم آروم بگیرم،همش منو معاینه میکردن که ساعت۶گفتن۵سانتی بعدش هم دکترم اومد وآمپول فشار وصل کرد بهم ومن هرلحظه دردم بیشتر وبیشترمیشد
دیگه زورم میومد و به کمک دکتر وماما زور میزدم و وقتایی که ول میکرد نفس میگرفتم البته زیاد فرصت نداشتم چون دردا دیگه پشت سرهم شده بود و ول نمیکرد،بنده خداها خیلی بهم کمک میکردن و خیلی مهربون بودن منم سعی میکردم همراهی کنم اما دیگه ساعت۸اینا بود که دیگه جونی برام نمونده بود ولی دکتر میگفت باید زور خوب بدی چون سرش معلومه و به زودی بغل میگیریش وهمین بهم انرژی میداد دیگه ساعت نزدیکای ۹بود که اتاق عمل و وسایلاشو آماده کردن که بریم برای برش و آخرای زایمان منم رفتم رو تخت و چند نفر پاهامو گرفتن یه نفرم از بالا رو شکممو فشار میداد دکتر میگفت زور بده دیگه بچت داره میده میادمنم همین کارو کردم و ساعت نه وپنج دقیقه شب پسرقشنگم به دنیا اومد