۸ پاسخ

باخاک انداز جم میکردی میرفتی میریختی جلو درخونش

خداوکیلی این خانواده شوهر رو از کجا پیدا کردی

کتاب لطفاگوسفندنباشیم بخر بده هدیه بهش🫡

چرا تو انجام میدی ماهی یبار انجام بده اونم جلوی در خودتو

واقعا بعضی ها بیشعورن، بی تفاوتی بهترین کاره

اتفاقه دیگه می افته حالا یا از قصد بوده یا اتفاقی شما زیاد سختش کردی از یه چیز کوچیک برای خودت نه روزتو خراب کن نه بیشتر از این اعصابتو خورد کن

چقدر خوبه که بیشعور نباشیم. 😬😬

به درک بزار قهر کنه بهش رو نده وقتی خونه مادرشوهرت دیدیش تو جمع ضایعش کن بگو صدامو میشنوی رو راه پله چرا اشغالتو میریزی تو سر ماه از پشت کوه اومدی نمیفهمی رفتار درست چیه

سوال های مرتبط

مامان پسر 🩵 دختر 🩷 مامان پسر 🩵 دختر 🩷 ۵ سالگی
مامانا لطفا بیاید همه نظرتونو بنویسید به کمکتون نیاز دارم🙏🏻🌹

یک ماهه پسرم از پیش دبستانی که میاد میگه من دیگه نمیرم مربی سرم داد میزنه هربار هم دقیق میپرسم که چرا و چیشد میبینم سر چیزای بیخود
مثلا امروز مربیشون گفته جاهایی ک علامت میزنم قرمز کن پسرم گفت حواسم نبود یجا دیگه رو رنگ کردم بلند داد زد که چرا حواست نیست همش اشتباه رنگ می‌کنی
گفت داشتم با دوستم حرف میزدم گفت بسه توهم فقط بلدی حرف بزنی برو کتابتو بردار درستو بخون
این از لحنش
چندتا نکته بگم
ن چون پسرمه اینطور میگم ،میگم ک خودتون قضاوت کنید
پسرمن بشدت مودب،بااااهوش عااااالی،ساکت و آرومه البته ضعفه ها
منم از روز اول اشتباه از خودم بود هی گفتم پسرم آروم و ساکته اینم انگار داره از همینش سواستفاده می‌کنه
ی خصوصیت دیگه پسرم بشدت زودرنج و احساستیه و هیچوقت دروغ نمیگه همه حرفارو مو ب مو به من میگه

حالا من دیگه تحملم سر رسیده میخوام فردا برم ببینم مشکل مربی با پسرمن چیه پدرکشتگی چیزی داره یا از سلامت روان برخوردار نیست😐
شوهرم میگه نرو باید بدونه همه جا همینطوره مدرسه هم همینه همه جا گل و بلبل نیست سوسول میشه و این حرفا
شما میگید چیکار کنم برم قشنگ بشورم پهنشون کنم یا نه
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
خانوما ببینید من حساسم یا شماهم بودید ناراحت میشید
من زندایی همسرم زنه پیر و مسن نیست جوونه اما با پسر من همیشه لجه از رفتارش از طرز صحبت هایش میفهمم
اونروز خونه دختر خاله همسرم دعوت بودیم خاله همسرم کیک تولد گرفته بود از تولد پسر من چهار ماه گذشته از تولد دختره دختر خاله اشم دو ماه میگذره
این کیک رو بی مناسبت گرفته بود و اسم پسر من و دختر اونو نوشته بود که بچه ها خوشحال بشن کیک رو یخچال میزاشتن پسرم بدو بدو میکرد از اتاق دیدم بهش میگه بیبین شلوغی نکن آروم بشین برا توهم کیک بگیرن کیک رو برا اون دختره گرفتن برا تو نه
دیدم پسرم گریه می‌کنه که منم کیک می‌خوام گفتم پسرم برا توهم هست خاله برا هردوتون خریده یکم گذشت دیدم تو آشپزخونه باز برا پسرم میگه کیک برا اونه نه تو این بچه باز جیغ و داد که نه منم می‌خوام اینبار خالش از اونور پذیرایی گفت نه کیک برا هردوشونه من اسم هر دوشونو نوشتم همینطوری تولد دو تاشونم گذشته اینطوری گرفتم خوشحال شن
بعد غذا بردم پسرمو اتاق لباسش کثیف شد عوض کنم اومد اونجا برا اون دختره پول داد منم زود کارمو کردم از اتاق زدم بیرون شب استوری کیک و غذاهارو گذاشته بود رو کیک که اسم پسر من و دختره دختر خاله اش نوشته بودن رو اسم پسر من استیکر گذاشته بود نوشته بود تولدت مبارک دختر دوست داشتنی کاری به آستوریش ندارم ها
فقط اون رفتارش و اون گزاشتن استیکر رو اسم پسر من ناراحتم کرد
زنیکه نمی‌دونم چشه همیشه با این بچه لجه
مامان لیونا مامان لیونا ۵ سالگی
سلام من دخترم الان ۲۰ سالم شده وقتی بچه بودم لز وقتی به دنیا اومدم تا مدت خیلی زیادی حدودا تا ۱۳ سالگی وقتی دعوام میکردن یا ناراحت میشدم هم خیلی زود گریم می‌گرفت دست خودم نبود هم نفسم بند میومد نمیتونستم نفس بکشم حالم بد میشد نمیدونم اسمش چیه هردفعه که گریم می‌گرفت اینطوری میشدم و در حال خفگی بودم تا چند دیقه بعد اتمام گریم ادامه داشت و تا کاملا آروم نمی‌شدم پشت هم نفس نفس میزدم خیلی قفسه سینم درد می‌گرفت ولی هیچوقت دکتر نبردم بخاطرش فقط یادم حدود یکی دوسال دبستان بودم نمیدونم دقیقا کی یه تیک گرفته بودم که لبامو نمیتونستم رو هم بزارم اذیت میشدم برا همین مجبورا هر چهارسنایه یبار یا کمتر لب پایینمو به سمت چپ یا راست حرکت میدادم تا اذیت نشم دیگه سر اون یه مدت بردنم دکتر یه قرص صورتی بهم میدادن و یه نفر باهام صحبت می‌کرد حالم خوب شد ولی میترسم بازم برگرده جدیدا فقط وقتایی که خیلی خیلی ناراحتم گریه میکنم نه به اون اندازه ولی نفس نفس میزنم ولی اونجوری نیست که نفسم قطع شه در حد خفگی به نظرتون مشکلم چیه چیکار باید بکنم
مامان 👑هانا خانوم👑 مامان 👑هانا خانوم👑 ۵ سالگی
سلام مامانا یه کم راجب معلم و مربی های بچه هاتون بگید
با بچه هاتون همدلی دارن؟اگه رفتار اشتباهی کنن بهشون تذکر بدین چطور برخورد میکنن قبول دارن یا نه
دختر من کلاس آی مت میره متاسفانه خیلی از سرماخوردگی و مریضی اضطراب داره
دیروز تو کلاسشون یکی از دوستاش اومده بود که سرما داشته ولی ماسک زده بود هانا شروع کرده گریه کردن که وای میترسم مریض بشم معلمشون برگشته با تندی گفته هانا کارت خیلی زشته
حالا بچه میگه من دیکه کلاس نمیرم معلممون دوستم نداره بهش هم گفتم زبونش هم سه متره میگه دخترت رفتارش بد بوده باید متوجه کارش بشه گفتم منم میدونم رفتارش اشتباه بوده میتونستید بهش بگید برو پیش مامانت آروم که شدی بیا تو کلاس
باز میگه نه شما باید به بچه ات بفهمونی کارش غلط بوده میگم بچه نمیدونه که چیکار داره میکنه استرس داره چون هر وقت مریض میشه تا دو سه ماه طول می‌کشه که خوب بشه بعدش هم همش پپج سالشه چیکار کرده که اینطوری باهاش برخورد کردین
بازم حاضر نبود اشتباهش قبول کنه
کلا یه جوری باهاشون برخورد میکنه انگار بچه های ده ساله
یا یه مورد دیگه اش دو سه تا از بچه ها هی میخندیدن کتاب بسته گفته من اصلا درس نمیدم به بچه اضطراب وارد میکنه حس طر شدگی بهشون میده میگه اگه حرف زدی دوستت نداره اگه خندیدی درس نمیدم ول میکنم از کلاس میرم......