۱۲ پاسخ

منم هنوز پسرم اجاره نداده بیام‌خونه البته فاصله دار شدم ازش قبلا پشت درکلاس بودم حالا تو حیاط مدرسه هستم قبلا ساعت اول نمیرفت سرکلاس اما الان‌میره ولی هنوز منا چک میکنه و رضایت نداده برم خونه. به نظرم زمان‌میبره و صبرو و حوصله فعلا باهاش بساز یکماهیا کم کم خودش رضایت میده

سلام عزیزم بچه هایی که تو مدرسه ما اظطراب جدایی دارن همشونو پیش مشاور فرستادن و خوب شدن اگه امکانش رو دارین پیش یه مشاور برین تا کوچولوتون اذیت نشه

خوب بمون عزیز دلم
بهش حس آرامش بده
مامان دوست دختر من پارسال پیش یک کل سال اونجا بود
ولی اون کلا بچه اش هیچ جا تنها نمی‌شوند
حتی ی بار خانه بازی بردنشون
دید مامانش نیست آنقدر جیغ زد و گریه کرد ک چشام در اومد


ولی وقتی مادره بود آنقدر از همه چی لذت میبرد در کمال آرامش
البته اون مهد هم خیییییلی همکاری میکرد با مادر
اجازه حضور میدادن
روانشناس مهد بهش میگفتم حتی اگه میخوای برای نیم ساعت تنه‌اش بزاری بری قهوه بخوری بهش بگو
بعد زود بیا
بچه کم کم‌ بهتر شد
ن خیلی ولی خوب

منم به خاطر همین چیزا دخترم امسال نبردم پیش سال بعد هم اگه مدرسه مشکلی نداشته باشه نمیفرستمش می‌خوام توی ۸ سالگی بفرستمش مدرسه

با مشاور صحبت کن
شاید اگه یهو نمیرفتی و باهاش حرف میزدی اینطوری نیمشد
ولی الان مشاور لازمه الان میگی شبا استرس داره
این بده
پیگیری کن حتما

خب همون بدون رفتنت کارو خراب کرده
من یکماه میموندم یکی دو هفته اول عالی بود بعدش مربی رفت جلسه دخترم اضطراب بیشتر شد

شکلات بخر بگو ببر برا دوستات
با ی مشاور صحبت کن اظطراب جدایی داره

بهش بگو تو کلاس دوربین هست من تو گوشیم نگات میکنم هواسم بهت هست نگران نباش باید کاری کنی ک با معلم ها رفیق بشه

حالا یه هفته دیگه هم برو تو همون حیاط و اینا باش تو کلاسشون نرو .شاید خیلی وابسته هست بخاطر همین بیشتر طول بکشه تا عادت کنه .بعدش کم کم یه روز در میون دو روز در میون برو بعدش انشالله که عادت کرده و دیگه قطش کن و نرو .میگم یعنی یهویی نری بچه روحیه اش اسیب میبینه

من دو هفته جلوی کلاس دخترم نشستم البته پارسال که پیش یک میرفت امسال اوکی بود اما بالاخره خوب شد

برو بزارش بیا بلخره عادت میکنه

مشکلی نداره تو کلاسشون .کسی اذیتش نکرده ؟

سوال های مرتبط

مامان گل پسر و تودلی مامان گل پسر و تودلی ۵ سالگی
خانما تورو خدا کمکم کنید پسر من شبا تو اتاق خودش می‌خوابه خیلی وقته ، هیچ وقتم مشکلی نداشته ، شبا ساعت ده و نیم میبرمس تو اتاقش براش قصه و لالایی میگم بوسش میکنم و با هم حرف می‌زنیم ، دیگه ساعت یازده خواب بود ،بعذس دیگه من میومدم تو اتاقم ، خودش هم میدونین که وقتی خاوبس می‌بره من میام تو اتاقم و هیچ مشکلی نداشت ، الان سه چهار شبه نمی‌دونم چش شده همین کارارو براش میکنم اما میگه خوابم نمی‌بره ،بلند میشه گریه می‌کنه میگه خوابم نمی‌بره بیام تو اتاق شما ، دو شب بردمش تو سالن با هم جا انداختیم خوابیدیم ولی دیدم اینجوری نمیشه ، باباشم باهاش صحبت کرد که باید مثل همیشه هر کسی تو تخت خودش بخوابه ، اونم قبول کرد اما دوباره شب که شد ماجرا شروع شد ، الان دو ساعت آوردمش تو تختش ،هر از چند دقیقه یه بار بلند میشه میشینه میگه من اگر بخوابم تو نری ها ، تو بمون ، مشکلم اینه اگر هم بگم باشه دو باره ساعت سه صبح بیدار میشه با گریه میگه کجایی ، منم از بس نشستم پایین تختش خسته شدم خودمم خوابم میاد عصبانی شدم خیلی دعواش کردم گفتم می‌خوام برم تو اتاق خودم اونم خیلی گریه کرد ولی مجبور شد قبول کرد ،حالا هم فکر کنم خوابیده ، ولی خیلی نگرانشم ، نمی‌دونم چش شده ؟اصلا اینطوری نبود
مامان ستاره مامان ستاره ۵ سالگی
مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۵ سالگی
سلام .خانما لطفا بخونید و نظرتون بدید بچه های شمام مثل پسر من وابسته ان؟؟؟ینی تنها ی بازار نمیتونم برم حتی .میشینه گریه می‌کنه ک منم بیام
ی مدت میرف مهد بهتر بود هرچند ک اونم چون پسر خالش اونجا بود میرف راحت الآنم باشگاه می‌ره باید خودم ببرمش بیارمش
دیروز مامانم اینا اینجا بودن ب خواهر کوچیکم گفتم تو ببرش باشگاه
من دیگ مهمون دارم نرم
لباس پوشیدن حاضر رفتن پایین جلو در دیدم خواهرم زنگ زد ک فرهان گریه می‌کنه میگه من نمیام هرچی بهش گفتم تو با خاله برو منم نیم ساعت دیگ میام نرف ک نرف منم گفتم ولش کن بیاید بالا
مامانم اینام کلی ناراحت شدن ک کاش ما نمیومد طفلک بچه از کلاسش جا موند
ینی ب حدی عصابم بهم ریخته ک از دیشب با پسرم حرف نمی‌زنم
با همسرمم قهر کردم گفتم یخورده ام تو وقت بزار بچه با توام بیاد بیرون با توام بگرده شاید بهتر شد انقد با من می‌ره میاد فقط منو میبینه
نمیخام مقایسه کنم ولی بچه میشناسم از فرهان کوچیکتر خیلی مستقلن
چن روز پیش با خواهرم اینا رفتیم پارک پسرش از فرهانم کوچیکتره چن ماه میرف برای خودش دوست پیدا میکرد میرف بازی فرهان میگف چرا سامیار دوست پیدا می‌کنه بیاد با من بازی میگفتم توام برو باهاشون دوست شو بازی کن میگف ن نمیخام
امسال باید بره پیش دبستانی میترسم واینسته گریه کنه
مامان فرشته ها❤👼👼 مامان فرشته ها❤👼👼 ۱ سالگی
امشب انقدر گریه کردم خدا میدونه، چرا دختر من بیشفعال باید بشه ،باورتون میشه یه دختر ۱۵ دیگه دارم نمیتونم هر دو با هم نگه دارم تا حالا نشده یه هفته بیشتر نگه دارم اون یه هفته هم همش خونه مادرشوهرم پایین میره میاد وگرنه پدر درمیاره، بعد یه هفته هم خونش مامانم هست،از دو سالگی ما فهمیدیم با بقیه یکم،فرق میکنه هر دوره هم یه جور اذیت میکنه ،الان چه جوریه حتی با اینکه دارو میخوره،بیقراره نا ارامه،زیاد حرف میزنه ،باید ببینید چی میگم ،تلویزیون نگاه نمیکنه در حد پنج دقیقه همش میخواد بره بیرون ،با بچه ها میخواد بازی کنه بیشتر اوقات نمیسازه بهشون کرم میریزه ،دست بچه ها رو فشار میده دور لبش همش لیس میزنه انقدر ابن کار و کرده دور دهن سیاه شده ،زخم شده خوب نمیشه،تازه الان کنترل شده اینه چند روز امدم یه دوز به پیشنهاد دکتر قطع کردم لامصب خیلی بد میشه خیلی، همین الان خواهرم میگه با این وضع چه جوری مدرسه میخواد بره ،پنج ساعت تو مدرسه بشینه به معلم گوش بده بچه ای همش در حال جنب وجوش هست یه جا نمیشینه ،سر سفره میرقصه تو ماشین نمیشینه همش در حال و جنب وجوش،بازی کردن زود حوصلش سر میبره،بلند میشه میره حوصلش نمیگیره،میدونم شاید الان بگیید اینا عادیه ولی چون قبلا بدتر از این بوده تحمل نداره امشب همش قلبم درد میکرد دست هامو به گوشم گرفته بودم دیگه صدای دختر هامو نشنوم بهم خیلی فشار اومده 😔😔😔😔😔😔😔دو تا روان پزشک کودک و روان شناس کودک بردم هر سه،بیشفعالی تایید کردن،کاش دخترم دارو نمیخورد ولی اگه نخوره بهم میریزه😭😭😭😭😭😭