۲ پاسخ

عزیزم مام این جنگ باعث شد زحماتم ب باد بره و بچم میاد پیش ما می‌خوابه میگه میترسم

حالا امشب رو باهاش راه بیا اگه از فردا دوباره بهونه کرد دلیلش رو بپرس و‌مسئله رو‌حل کن نگران نباش ماهم دیشب همین موضوع رو داشتیم بچه ها اومدن توی تخت ما یک ساعتی اونجا بودن بعد که گفتیم برید اتاق خودتون بی درد سر رفتن توی تختخواب های خودشون

سوال های مرتبط

مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
سلام شبتون بخیر اومدم یه چی تعریف کنم و برم😂
بهتون گفتم قبل از عید از دیوار خونه اجاره کردم ۱تومن ریختم طرف کلاهبردار بود خطش رو خاموش کرد
حالا امروز رفتم بانک شماره کارتش، گفتم من اشتباهی به این شماره کارت پول ریختم
خانمه گفت اوکی من زنگ میزنم ولی هیچ اطلاعات مشتری رو به شما نمیدم
به یه شماره زنگ زد گفت خاموشه یه شماره دیگش هم سه بار زنگ زد جواب نداد آخرسر من صادقانه گفتم که بابت این ماجرا از من ۱ تومن کلاهبرداری کرده
و خطش خاموشه
همینو که گفتم زنه خوشش اومد گفت ا چه جالب پس بزار بیشتر زنگ بزنم
انقدر زنگ زد تا جواب داد بهش گفت من کارمند بانکم ۱ تومن گرفتین خط رو خاموش کردین این خانم خیلی پیگیره حاضره بیشتر از پولش خرج کنه تا پیگیری کنه هی اصرار داشت که اشتباه شده من پولی نگرفتم
آخرسر شماره منو داد بهش ،گفتش که زنگ بزن پولو بهش برگردون
هرکاری کردم هیچ شماره ای بهم نداد
بعد بهم گفت قبل اینکه شما واریز کنین ده دقیقه قبلش ۲ تومن واریزی داشته و سریع انتقال داده به یه شماره کارت دیگش بعدش شما ۱ تومن واریز کردین یک رب بعدش انتقال داده
همرو به یه شماره کارت انتقال می‌داده
و اینکه این خانم آبادان سکونت داره
خلاصه من اومدم خونه دیدم یه شماره ناشناس پیام داده 😂😂
فقط نگم براتون چه حالش گرفته شده بود😂
۵۰۰ تومن برگردوند موند بقیش که میگه چند روز دیگه میزنم 😅پایین اسکرین شات های پیام رو میزارم
مامان عشقام مامان عشقام ۵ سالگی
بچها دیدین روانشناسا میگن وقتی پرخاشگری کرد یه چیزی خواست میشینی جلوش اروم میگی من داد بزنی نمیشنوم یواش بگو بعد که خواستشو گفت میگی نه عزیزم ماالان نمیتونیم اینکارو کنیم ولی دوتا پیشنهاد جالب دیگه بهش میدی از بین اوناانتخاب کنه بعد میگن تو هرسنی نمیدونم بچه دوسال نیم من مثلا ساعت دوازده شب میگه من میخوام تو هال جلوکولر بخوابم و من نمیخوام از حموم اومده جلوکولر بخوابه شب به این موضوع گیر ندید این یه مثاله) هرچی از این روشااستفاده میکنی باز جیغو داد میکنه حرف خودشو میزنه از طرفیم خب اطرافیانم یکم گاون من همیشه قاطع و مهربون فقط و فقط چیزایی که برای سلامتیش صلاح ندونستم انجام بده نه گفتم بهش وگرنه ریخت و پاش تو خونه ی خودم که امن و راحت بوده نه نکفتم همش رو تا بچه یکم گریه کرده گفتن وا بذار بره بچرو اذیت نکن انگار من زن باباشم اینطوری بچم یاد گرفته نه یعنی نه نیست یعنی گریه کن انجام میشه بعد اصلا پیشنهادای جالب وقتی بچه طی روز سیصد تا درخواست غیر منطقی داره دیگه همه پیشنهادات براش عادی و غیر جالب میشه....
مامان boys مامان boys ۵ سالگی
خدایا شکرت به قرآن نمی‌خوام ناشکری کنم فقط دارم روانی میشم خدایا کم آوردم خدایا خودت کمکم کن مردم به قرآن
این بچه از صبح که بیدار میشه یک ثانیه نمیخوابه یه ثانیه بلند شم گریه میکنم یه جوری که انگار مردم یک ساعتم نیام جوری گریه میکنه و قطع نمیکنه که از استرس میمیری اون از صبح نشستن در کنارش و تو بغلت بودن که کمرت دولا شدن به کنار نمیتونی هیچی کوفت کنی به کنار با این حالت باید شیر بدی به کنار کارای اون یکی بچه هست به کنار
مثلا عصر همسرم گفت میام میبرمت پیش بابا دوماهه بهشت زهرا نرفته بودم اوم حاضر شدنم با بدختی که مدام گریه واسه هر یه تکونم بعد نمیتونم اون یکی و حاضر کنم آخرشم به اون بدبخت میگم بیا شلوار یا جوراب ببر بابات یا خودت پات کن گریه میکنه میگه میخوام تو حاضرم کنی رفتیم اونجا برگشتیم شوهرم رفت سرکار گذاشتمش رو تخت لباسم در آرم خودش کشت هول هولی در اوردم دستشویی رفتم لباس اون یکی در اوردم اونو دستشویی بردم این همچنان هوار میزنه بغلش کردم شیرم نمیخورد ۹۰ سییشیرخشک قاشق قاشق بهش دادم بازی کرده ریخته شکمش کار کرد شستم عوضش کردم لباساشو عوض کردم گذاشتم باز رو تخت گریه گریه دو سه تا لباسشو باید بادست میشستم هول هولکی شستم بعد برنج و بذارم هوار میزد گریه قطع نمیکنه پسرم کلی ادا در میاره میپره بالا پایین یه لحظه قطع نمیکنه فقط گریههههه بد و بدو رفتم بغلش کردم شیر دادم خدایا حتی نمیرسم این وسطا یه لقمه یه چیزی کوفت کنم جون داشته باشم اعصابم داغون بار روانی که روته همه کارات بدوبدو با استرس اولش بچه رو بغل میکنی میگی به بغلت احتیاج داره باید اینکا و کنی چرا باید بعدش اینجوری بشی بخدا دارم میمیرم جون ندارم اعصاب ندارم سه ماه و ۲۴ روزه منتظرم یه روز راحت بیاد 😭🥺