سلام از طرف کسی که تا دیروز بجز به زایمان طبیعی نمیتونست حتی به سزارین فکر کنه خیلی فکر کردم این چند روز خیلی درد می‌گرفتم و باز میگفتم طبیعی ولی تو دلم میگفتم خدایا من که نمیتونم منی که برا پریودی که درد شدید می‌گرفتم تا بیمارستان نمی‌رفتم سرم نمیزدم خوب نمی‌شدم نمی‌تونستم اون دردو تحمل کنم حالا چجوری زایمان طبیعی کنم چجوری ده سانت آخه باز بشه هر چقدر فکر کردم دیدم نمیتونم تجربه چند تا از مامانا رو خوندم که چقد اذیت شدن این باعث شد دیگه تصمیم آخرمو بگیرم و بگم نمیتونم میخام سزارین بشم منی که آمپول میبینم گریه میکنم سرم میخام بزنم جونم در میاد اینقد وحشت دارم از بیمارستان جراحی و همه چی اما گفتم اینارو به جون بخرم بهتره درد داشته باشم با مسکن شیاف خلاصه کلی ابزار هست که خودمو خوب کنم اما برا طبیعی چیکار میتونم بکنم در آخر تصمیممو امروز به همسرم گفتم اونم مخالفتی نداره میگه هر طور خودت می‌دونی فردا نوبت دکتر دارم میرم ببینم دکترم چی میگه
قبلن که پرسیدم هزینه بیمارستان ۳۵ خصوصی هزینه دستمزد دکترم ۲۰ فردا میرم و دیگه تموم میکنم این موضوع رو خیلی اذیت شدم این مدت
بااینکه ماما خصوصی گرفتم کلی ورزش کردم پیاده روی هر کاری خلاصه لازم بود کردم اما یکی از مامانا بیشتر از من تلاش کرد بیشتر از من ورزش کرد نتیجه ش شد نارضایتی و چقد اذیت شد من که دیگه جای خود دارم . خدا خودش کمک کنه
بیمه مون بچه اولو قبول نمیکنه برا سزارین ببینم دکترم میتونه برام اجباریش کنه چون قند بارداری هم دارم اما کنترل شدس با رژیم نمی‌دونم قراره چی بشه واقعا استرس دارم و اذیتم
برام دعا کنید 🙏🥺

۵ پاسخ

همین دیروز یکی ب لطف همین تکنیکا ۸سانت رف زایشگاه بدون درد

ولا میل خودت😅طبیعی هم با ورزش و یسری تکنیکا میشه روندشو کوتاه ترکرد

عزیزم برای بعد زایمانت پمپ درد بگیر به نظر من ارزششو داره

انشالله که خیر باشه برات بهترین تصمیم زندگیتو گرفتی...اصلا سزارین انقدر که بقیه میگن وحشناک نیست و درداش حتی با شیاف هم‌قابل کنترله

چخبره ۲۰تومن

سوال های مرتبط

مامان آهو مامان آهو ۱ ماهگی
سلام مامانا حالم بده خیلی ناراحتم همه چی به هم ریخته من از ۳۳ هفته ورزش پله پیاده روی همه چی شروع کردم زعفرون رابطه بدون جلوگیری شیاف اینارو هم زودتر از موقعش الان رفتم معاینه شدم بچه هنوز پایین نیومده دهانه رحمم کاملا بسته است از طرفی دکترم گفته اگر میخای برا طبیعی خودم باشم در اون صورت فقط برا سزارینت میام بعد ماماخصوصی هم گرفتم از طرفی بیمه مون باید تمدید میشد هنوز نشده یک ماه گذشت دکترم هم کلی هزینه دستمزد میخاد بگیره برا طبیعی و سزارین فرقی نداره گفته ۱۵ بیمارستان هم ۳۵
خیلی ناراحتم چرا بچه هنوز پایین نیومد من که همه کاری کردم چرا بسته است آخه 😔😭 من نمیخام خرداد به دنیا بیاد خب 😔
تنها چیز خوبی که ماما بعد معاینه بهم گفت لگنت خوبه
الان من اصلا نمی‌دونم سزارین کنم یا طبیعی خسته شدم از بلاتکلیفی هر کدومو نگاه میکنم سخته تجربه هارو که میبینم یکی از یکی سخت‌تر خستم از همه چی 💔😔 من الان نباید بچه دار میشدم جونمه عزیزمه نفسمه میمیرم براش ولی فکر کنم فعلا زود بود برام از نظر ذهنی از نظر اینکه من دنبال اینم که بیشتر برا خودم زندگی می‌کردم الان وقتش نبود من یه آدم کمالگرام که پای بچه بیاد وسط میخام تمام کمال خودمو وقفش کنم هیچی براش کم نزارم این یعنی خودمو نمی‌بینم و حذف میکنم 😔ناراحتم میترسم از مسئولیتش از زایمان از همه چی 😔
مامان دنیز مامان دنیز ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی- ۳
با فکر این صبح هفت تو بیمارستان بودم
اینم بگم ماما همراه هم میخواستم از بیمارستان بگیرم گفتم حالا که نمیزام بمونه فردا میرم مطب یکیشون وقت میگیرم
خودم خونه خیلی ورزش میکردم پیاده روی و ورزش های کگل
یهو صبح ساعت ۷ گفتن یبار دیگه نوار بگیریم باز انقباض شدید نشون داد منم خیلی کم درد داشتم تعجب کردم
دکتر اومد دید گفت بزار معاینه کنم
همین که معاینه کرد کیسه ابم پاره شد منم موندم تو شکک که خدایا یعنی این که امروز زایمان میکنم دیگه از اون به بعد دردام بیشتر شد هعی رفته رفته سعی کردم داد اینا نزنم ولی دیگه امانم بریده شد
به اونا گفتم ماما همراه می‌خوام گفتن میخوای چیکار باید قبل بستری می‌گرفتی فلان فلان
منم دیگه تا امید‌ آخه فعلا ۲ سانت بودم اونجوری درد داشتم به. این فکر میکردم ۷ سانت ۸ سانت می‌خوام چیکار کنم
تا ساعت ۱۰‌همون دونیم سانت سه سانت بودم
درد داشتم ناله میکردم
دو نفر ماما همراه داشتن ولی اصلا درداشون کنترل میکردن منم دوبار رفتم به کمرم آب گرم زدم
و حرکت پروانه رو تخت انجام میدادم ولی دردا نمیزاشت حتی یه نفس درست هم بکشم
خلاصه ساعت ۱۱ اینا بود فاصله دردام کمتر و دردام بیشتر بود دیگه هیچ کاری نمی‌تونستم انجام بدم
قبلا میگفتم حتما تمرین تنفس اینارو انجام میدم تا زایمانم کم درد شه ولی اون موقع اصلا نمی‌تونستم کاری کنم
همش میگفتم خدایا گوه خوردم فلان فلان
تو اون ۱۰ ثانیه که آروم بودم یه خوابی میومد سراغم که نگم حس میکردم سه روز خوابیدم باز دردا شروع میشد باز ۱۰ ثانیه می‌خوابیدم
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان دخترم 🩷🤰 مامان دخترم 🩷🤰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی که به سزارین اجباری ختم شد پارت۴
هی داره میره بالا چون از صبح ۶تا زایمان صدای جیغ و دادشونو شنیده اجازه معاینه میدین دکترم گفت نه اماده سزارینش کنید و ۱۱و نیم بفرستین پایین وایییییی که چقدر من از زایمان سزارین میترسیدم انقدر که تو همین گهواره راجبش بد خونده بودم به ماما گفتم بلند بشم ورزش کنم امپول فشار زدی ؟چرا معاینه نمیکنی و ... گفت دکتر دستور دادن دیگه اومدن لباسای زایمان طبیعی در اوردن لباسای اتاق عمل تنم کردن و سوند وصل کردن (سوند گذاشتن و برداشتن اصلا درد نداشت)گذاشتنم رو ویلچر همراهی هام از تعجب هنگ کرده بودن وقتی شرایطم دیدن همسرم بغل کردم کلی گریه کردم مامانمم کلی بغلم کرد و گریه کرد و من راهی اتاق عمل شدم
واقعا اتاق عمل برای اولین بار خیلی عجیب بود همه چی تمیز یه محیط سرد و استریل با استرس رفتم پایین اما تا دکترم دیدم انقدر اروم شدم که خدا میدونه دکترم واقعا بینظیر بود و حرفه ای نه گذاشت کسی معاینم کنه اخرین ویزیتم