زردی بچم رو پنج بود و خودم به شدت بی حال بودم و دیگه حتی یک ثانیه هم نمیتونستم تو بیمارستان بمونم با رضایت خودمون بچه رو مرخص کردیم و خودمم مرخص شدم رفتیم خونه ، بعدش ک دوستم اومد خونمون گفت پشت اتاق صداتو که شنیدیم من و مامانت داشتیم پس میوفتادیم مامانت بنده خدا مثل بید می‌لرزید می‌گفت چیکار کنم الان میمیره تا اومدن خبر دادن بچه تولد شده و راحت شد یکم ، برای بچم نذر نمک کردم که سالمه و اومدم خونه ولی با هرچیزی اشکم دم مشکمه و خیلی حساس شدم و اصلا دست خودم نیس 🥲
انشالله به بزرگی خدا هرکی بارداره زایمان راحتی داشته باشه و بچشو سالم بغل بگیره و هرکی انتظار بچه داره دامنش سبز بشه ، بچم که اومده من خیلی مشغول شدم و زیاد گهواره نیستم ولی از همتون ممنونم که گاهی به دردام گوش دادین و دلداری دادین ،گاهی راهنماییم کردین ، گاهی کمکم کردین تو بارداری برای خورد و خوراکم و کنارم بودین ، همتونو دلی دوست دارم ❤️

۱۱ پاسخ

عزیزم تازع دیدم تایپیکتو خداروشکر راحت شدی برا ماهم دعا کن من ک خیلی میترسم🥲🥲

اخی بیچاره مادرا🥺مادرمنم فکرکنم نصف بشه تامن ازاتاق بیام بیرون🤦‍♀️

خداروشکر عزیزدلم ان شالله پاقدم پسر گوچولومون کلی اون سختیای زندگیو بشوره ببره

کدام بیمارستان بودین؟

خداروشکر که هم خودت وهم نی نی صحیح وسلامت هستیدعزیزم

الهی بمیرم چقدر سختی کشیدی قدمش مبارک باشه

الهی که همیشه نی نیت صحیحو سلامت باشن ودرکنار پدر مادر زندگی خوبو خوشی داشته باشه قدمش پرز خیروبرکت باشه براتون

انشالله که بهترین ها نصیب قلب مهربونت باشه خیلی سختی کشیدی انشالله از این به بعد فقط خوشی داشته باشی
آره من گفتم که زودتر از موعد نرین بیمارستان مثل من زجرتون میدن بازم بدون زایمان اومدم خونه اونم تو بیمارستان خصوصی خیلی اذیتم کردن ولی من خداروشکر بعد اون سختی کشیدم زایمان راحتی داشتم چون واقعا سخت بود اون شب بستری انگار بردنم یه شب تو قبر گذاشتنم اومدن

عزیزم خداروشکر که همه چیز به خیر و خوشی به اتمام رسیده
منم بالاخره تو چهل هفته و یک روز یه روز و نصف هم درد کشیده بودم زایمان کردم ولی نی نی مدفوع کرده بود سزارین اجباری شدم.دیشب مرخص شدیم

منم روحیم داغونه

مراقب خودت و نی نی باش

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
تورو خدا یا راهنماییم کنید یا دلداریم بدید یا نمی‌دونم بگید تو اشتباه میکنی خیلی حالم بده و رو آوردم به دوستای گهواره ایم 😭😭😭 ، الان ۲۴ روزه زایمان کردم روزی که سزارین شدم همون روز بچم بستری شد از لحظه ای که از اتاق عمل اومدم بیرون پشت در اتاق ان آی سیو نوزادان بودم نزدیک ۱۰ روز نخوابیدم روزی که بچمو مرخص کردن با یه حالی اومدم خونه که دیگه راحت بچمو بغل میکنم استراحت میکنم خداروشکر بچم خیلی خیلی آرومه اما زهی خیال باطل تا پام رسید خونه خانواده همسرم جلوتر اومدن بماند یه هفته موندن و من مهمونداری کردم چون مادر همسرم اجازه نمیده دختراش به چیزی دست بزنن ، فتوا دادن قنداق که مادرم مخالف بود و تنظیف نخرید چقد اینو زدن سرم که مادرت چرا تو سیسمونی نداده یه هفته کارم شد تنظیف شدن تو حموم فک کن با بخیه ۲شب ۷صبح باید پارچه میشستم برام شیرینتر از حرف شنیدن بود چون میگفتن جمع نکن یجا بشوری سریع بشور خلاصه سه چهار روز پیش بلاخره رفتن خونشون انقد گریه کردم اما باز خوشحال بودم که رفتن میتونم بچمو بغل کنم ولی زهی خیال باطل دوباره از دیروزه برگشتن اینجا 😭😭😭😭😭 به همسرمم میگم میگه اومدن کمک تو برو بخواب ، نمی‌دونم شاید من اشتباه میکنم تورو خدا راهنماییم کنید 😭🙏
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۲ ماهگی
پارت ۳
من با خودم شیاف دیکلوفناک برده بودم ولی اصلا به کارم نیومد چون پمپ درد داشتم
من از بعد عمل شیر داشتم همون آغوز رو ولی بچه رو سیر نمیکرد و خودمم بلد نبودم درست شیر بدم بخاطر همین اون شب به بچه خیلی سخت گذشت و تا ساعت ۳ کلی گریه کرد و بیمارستان اصرار شدید داشتن که فقط شیر خودمو بخوره اخر عصبی شدم گفتم بهش شیر خشک دادن تا اروم بگیره و تخت خوابید تا صبح
منم راحت خوابیدم
توصیه م اینه که رو خودتون حتی اگه گرمتونه حتماااا پتو بندازین و گرم نگه دارید پا و کمرتونو .خیلی حساسه بعد عمل سرما بزنه دردتون چند برابر میشه
خلاصه فردا صبح دکتر خودم اومد و ویزیت کرد و ترخیص خودمو داد و بعد از شنوایی سنجی اومدن واسه بچه چکش کردن و بعد دکتر اطفال اومد نامه ترخیص داد و واکسن خوراکی بچه رو بهش دادن و ما مرخص شدیم و اومدیم خونه و واسه خونه به عنوان کمکی شیرخشک اپتانیل گرفتم و با خطره چکون میدادم به بچه ولی دفع ادرارش خیلی کم بود .
روز ۴ به دستور دکتر اطفال ما بردیمش بیمارستان برای غربالگری (چون تایم تولد پسرم یجور بود که بهداشت تعطیل بود مجبور شدم ببرم بیمارستان ولی خداروشکر میکنم بابت این قضیه چون) تو جواب آزمایش زردیش مشخص شد ۱۸ و همونجا تو بیمارستان دوشب بستری شد و اگه ما میبریم بهداشت خدا میدونه چقدر سردر گم می‌شدیم و چه بلایی سر بچم میومد ...
مامان مرسانا مامان مرسانا ۱ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۱ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم