تجربه سزارین مامان اولی ۳
من برا بیمارستان شیر خشک نبرده بودم بدون اینجا همه میگفتن بیمارستان اجازه نمیده
شب اول هرچی سعی کردم به بچه شیر بدم نداشتم پرستارا اومدن هرچی فشار دادن شیری ترشح نشد و بچه گشته بود همش گریه میکرد اونجا بهم گفتن بهش شیر خشک بده ساعت ۴ صبح بود و همه جا هم بسته بود دیگه
برا همین پیشنهاد میکنم شما بگیرید داشته باشید که مثل من اسیر نشید تو اتاق ها دنبال شیر خشک از مامانا باشید
من خیلی درد داشتم ولی بلند شدم بتونم راه برم تا بتونم مدفوع کنم
و مرخص بشم
فردای زایمان همسرم کارای ترخیص انجام داد دکتر اومد برا معاينه گفت بچه زردی داره باید بستری بشه زردیش ۹ بود
ابن تجربه منه شاید کمکتون کنه
من چون بی تجربه بودم با این عدد زردی بستری شد بچه خودمم موندم ابن کار باعث شد بهیم عفونت کنه چون ۵ روز تپ بیمارستان بودم نشد به بخیم برسم و آب نخورد از طرفی رو‌ صندلی خوابیده بودم و جوری بود که همش فعالیت داشتم خیلی به بخیم فشار اومد
در صورتی که بچه های با زردی ۱۸ بستری میشدن
دیگه بعد چند روز با رضایت شخصی مرخص شدم چون بیمارستان اصلا دارویی نمی‌داد به بچه و فقط میگفت داخل دستگاه باشه بچم هم اصلا داخل دستگاه نمی‌رفت و گریه میکرد
دیگه اومدم خونه و شروع کردم سنتی درمان زردی انجام دادن

۶ پاسخ

اسم دکترت توی نجمیه چی بود؟
بعد اون ماما چرا چیزی نگفتی؟که چرا بهت دست زده؟؟

سلام
میشه من درخواست بدم یه سری سوال راجع به زایمان ازتون کنم؟

درخواست میدی خواهر

مبارکه عزیزم😍 کاش منم سز میکردن😢دکترای اینجا قبول نمیکنن قبولم کنن حدود ۵۰ میلیون اینا میخوان ، حالا هزینه بیمارستانم ک جدا

چقد زیرمیزی دادی

تجربه سزارین مامان اولی ۴
متوجه شدم چیزی که کمک میکنه زردی پایین بیاد دادن شیر زیاد مثلا هر ۲ ساعت بهش ۵۰ میل شیر می‌دادم شیر خودم نمیدم چون گرمی زیاد خورده بودم مثل کاچی شیرم کم بود
کلاه سرش نمیکنم باید بدنش خنک باشه نه گرم
قطره شیر خشت بهش میدم هر ۸ ساعت ۵ قطره
بدنش رو با عرق کاسنی مرطوب کردم مثل لای پاش زیر بغل
چند باری هم پوشکش رو باز کردم زیر کمر و باسنش سبزی خرفه گذاشتم که جنوبی ها بهش میگن پرپین
اینا خیلی بهم کمک کرد رنگش از حالت زردی برگشت خداروشکر
دیشب هم بردمش حجامت پشت گوش و پاش اولش خونش خیلی تیره بود بعد خونش روشن شد بعد حجامت مدفوع تغییر کرد و خیلی بهم کمک کرد اینا تجربه شخصی من بود از روز زایمانم تا به امروز انشاالله همتون سلامت باشید و به سلامتی زایمان کنید

سوال های مرتبط

مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 ۱ ماهگی
بالاخره ماهم بعد ۵ زوز با رضایت شخصی مرخص شدیم اومدیم خونه
یعنی نگم چه روزای سختی بود امیدوارم هیچکس تجریه نکنه
حالا جریان زایمان براتون میگم
ولی بچم که دنیا اومد فردای روزی که قرار بود مرخص بشیم دکتر گفت زردی داره باید بستری بشه زدریش ۹ بود
من دیدم خیلیا با زردی ۱۸ اومدن گفتم ۹ چرا بستری کنید خب دستگاه بگیرم ببرم خونه گفت نه
چون گروه خونی مادر O و گروه خونی بچه A و این تفاوت باعث میشه بچه زردی بدی بگیره و‌زردی خیلی زود بالا بره برا همین باید تحت نظر باشه
و اجازه مرخصی ندادن یعنی انقدر این چند روز بخیه سزارینم زیر لباس بود و نرسیدم بهش نابود شدم انقدر درد دارم خدا میدونه
تخت هم نداشت برا همین خیلی به بخیم فشار اومد و الان درد دارم
زردیش از ۹ اومد ۷ ولی دیگه گفتم‌نمیتونم بمونم بچه هم اصلا داخل دستگاه نمی‌رفت دیگه بازداشت شخصی اومدیم خونه الان حس میکنم صورتش زده دستگاه گرفتم
خیلی دعام کنید انقدر این مدت اذیت شدم دلم آرامش و حال خوب میخواد
بیشترم استرس بچه دارم دکترا خیلی ترسوندن منو
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۵ ماهگی
پارت ۳
من با خودم شیاف دیکلوفناک برده بودم ولی اصلا به کارم نیومد چون پمپ درد داشتم
من از بعد عمل شیر داشتم همون آغوز رو ولی بچه رو سیر نمیکرد و خودمم بلد نبودم درست شیر بدم بخاطر همین اون شب به بچه خیلی سخت گذشت و تا ساعت ۳ کلی گریه کرد و بیمارستان اصرار شدید داشتن که فقط شیر خودمو بخوره اخر عصبی شدم گفتم بهش شیر خشک دادن تا اروم بگیره و تخت خوابید تا صبح
منم راحت خوابیدم
توصیه م اینه که رو خودتون حتی اگه گرمتونه حتماااا پتو بندازین و گرم نگه دارید پا و کمرتونو .خیلی حساسه بعد عمل سرما بزنه دردتون چند برابر میشه
خلاصه فردا صبح دکتر خودم اومد و ویزیت کرد و ترخیص خودمو داد و بعد از شنوایی سنجی اومدن واسه بچه چکش کردن و بعد دکتر اطفال اومد نامه ترخیص داد و واکسن خوراکی بچه رو بهش دادن و ما مرخص شدیم و اومدیم خونه و واسه خونه به عنوان کمکی شیرخشک اپتانیل گرفتم و با خطره چکون میدادم به بچه ولی دفع ادرارش خیلی کم بود .
روز ۴ به دستور دکتر اطفال ما بردیمش بیمارستان برای غربالگری (چون تایم تولد پسرم یجور بود که بهداشت تعطیل بود مجبور شدم ببرم بیمارستان ولی خداروشکر میکنم بابت این قضیه چون) تو جواب آزمایش زردیش مشخص شد ۱۸ و همونجا تو بیمارستان دوشب بستری شد و اگه ما میبریم بهداشت خدا میدونه چقدر سردر گم می‌شدیم و چه بلایی سر بچم میومد ...
مامان نور✨ مامان نور✨ ۱ ماهگی
قسمت دوم
حال همین حسن که درگیر زردی دخترم بودم سینه های خودم متورمممم شده بود ی جورایی بی حس شده بودن انقد دیگه سفت بودن
من هر روشی بگید امتحان کردم انقددددد گریه میکردم میدیدم شیر خشک میخوره دخترم بعد همه میگفتن اگه عادت کنه به شیر خشک دیگه شیر مادر نمیخوره

بماند که خیلی از این ماما ها و پرستارا اولش منو سرزنش میکردن که چرا شیر خشک دادی بچه ولی وقتی وضعیتم و چک میکردن حق و میدادن بهم

خلاصه من این چند روز به جای اینکه استراحت میکردم
یکسره در حال ماساژ دادن سینه بودم و دکترم بهم ازیترو و مترونیدازول داد گفت سینه ات ماستیت شده. باید جلوگیری کنیم که ابسه نکنه
شب ۶ام دیگه سینه ام واقعاااا جایی نداشت انقد بزرگ شده بود و من چندین بار رفتم بیمارستان شیرمو بدوشم سینه چپم خوب شده بود ولی راست نه
دیگه دکترم ارجاع داد منو به جراح
ولی من همچنان میرفتم بیمارستان و شیرمو میدوشیدم و اونجا پرستار و ماما ها خیلی کمکم کردن با ماساژ هایی که انجام دادن (هرچند واقعااااا عذاب کشیدممممم)ولی مجاری شیر دهیم باز شدن و تقریبا ۳.۴روز من صبح و شب میرفتم شیرمو میدوشیدم
تو خونه هم با بخار گندم و ماساژ میدادم
تا اینکه مشکلم حل شد حالا مونده بود دخترم که ترم شیر خشک بدم
چون عادت کرده بود اونم با سختی انجام شد و بخیر گذشت واقعا روزای اول با چالش زیادی روبرو شدم
همش گریه میکردم حالم اصلا خوب نبود
این تجربه امو گفتم اگه مامانی مثل من هست بدونه تنها نیست و صبوری کنها
مامان سنجاق ۱/۲ مامان سنجاق ۱/۲ ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت۱

من از ۳۰هفته که سنو وزن دادم گفتن احتمالا بچه ت iugr)خون‌رسانی کم جفت)و باید تحت نظر باشی هفته ای دوبار ان اس تی میدادم و یکبار سنو
و قرار بود بچه ۳۶هفته دنیا بیاد و بره دستگاه
ولی بعدش گفتن نه کلا ریزجسه هست و من تا ۳۸هفته صبر کردم دیگه خیلی استرس گرفته بودم چون حرکاتش توی ان اس تی کم بود و فقط با خوردن شیرینی جات حرکت میکرد
من هفته ۱۵ورزش میکردم
کلاس رفته بودم با اینکه بچه دومم بود و همه اطلاعات رو داشتم
از هفته۳۴ماساژ پرینه شروع کردم از هفته ۳۶گل مغربی استفاده کردم و از هفته ۳۷ دو روز یکبار ماساژ تحریکی میشدم
دیگه رفتم با ماماخصوصی م صحبت کردم بستری م کنه
بیمارستان اتاق خصوصی گرفتم شوهرم کنارم باشه
۳۸هفته و ۴روز با آخرین سنو همون روز وزن بچه ۲۸۰۰شده بود خطر زایمان طبیعی کم شده بود
من بدون درد ساعت ۸صبح بستری شدم و تا ۸شب و با شیاف و آمپول هیچی درد نداشتم از ۸شب درد های ۳دقیقه ۳۰ثانیه شروع با سرم فشار شروع شد
ولی من خیلی خسته بودم چون نخوابیده بودم تهوع داشتم
سرم فشار رو قطع کردن من همچنان درد داشتم اما میگفتن این درد ها ماه درد هستن و اصلا دهانه رحم ت سفت و با ماساژ تحریکی فقط ۲سانتی باز شده بود
و میگفتن اصلا شرایط زایمان ندارم خیلی اعصابم رو ماما های بیمارستان خورد کرده بودن بهم انرژی مثبت نمی‌دادن و میگفتن مرخص شو برو اما من از استرس اینکه بچه تو شکمم اتفاقی براش بیوفته فقط میگفتم نه من زایمان میکنم