سوال های مرتبط

مامان نینی مامان نینی ۶ ماهگی
#پارت_یازدهم


بخاطر تموم داروهایی که این چند وقت از طریق امپول و سرم وارد بدنم میشد نمیتونستم درست و حسابی به بچم شیر بدم و تقریبا بیشتر وعده ها شیر خشک میخورد.خوشحال بودم که عمل صفرام قراره لاپراسکوپی باشه ولی نمیدونستم قراره درد بدتری رو حتی از درد سزارین تجربه کنم.بعد یه روز بستری اومدم خونه و تا چند روز عوارض عمل داشتم و تا چندوقتم نمیشد درست و حسابی کارای بچمو انجام بدم چون اجازه بلند کردن جسم سنگین نداشتم.تا یکم حالم از عمل بهتر شد سرماخوردگی وحشتناکی گرفتم و حتی نمیتونستم به بچم نزدیک بشم.دیگه بچم سه ماه و خورده ایش شده بود و مامانم میخواست بره مسافرت پیش خواهرم اینا و من باید برمیگشتم خونم.سرماخوردگیمم خوب شده بود اما بعد سه ماه و خورده ای پر تنش قرار بود برم خونه خودم و خودم تنهایی کارای خودمو بچمو خونه و همسرم انجام بدم استرس داشتم که نتونم از پسش بر بیام.تا رفتم خونه از اون شب پسرم رفتارش به کل عوض شد.اذیت میکرد تا صبح صدبار از خواب بیدار میشد اونقدر گریه میکرد و جیغ میزد که منم همراهش همش گریه میکردم جسمم داشت از خستگی له میشد یه خواب خوش شده بود آرزو.حدود ۱۵روزی گذشته بود که یه شب پسرمو با کمک شوهرم حموم کردیم که یهو حالم بد شد.شوهرم تو حموم بود من بیرون از درد جیغ میزدم.زمستون بود پسرمم تازه حموم کرده بودیم نمیدونم چجوری لباس پوشیدم چجوری شوهرم آماده شد و بچمو پیجید لای پتو و رفتیم سمت درمانگاه.بازم سرم و امپول و درد…ر