۱۴ پاسخ

حالا دارم راجب این موضوع فکر میکنم که فردا بنظرتون از پرستار شکایت کنم ؟؟؟ حالا بریم شراغ قسمت های بعدی ،من روحیه لطیفی دارم تو طول عمل خیلی استرس داشتم و دست و پام میلرزیدن نی نی که بدنیا اومد گذاشتن جفت صورتم و خیلی حس خوبی بود ، بعدش رفتم تو یه اتاق دیگه و منتظر بودم که ببرنم تو اتاقم گفتن باید بی حسی کامل بره و بتونم پاهام رو زانو کنم که برم پایین و این موضوع واسه من خیلی طول کشید چون دوبار سوزن بهم زدن ، واسه تحمل دردها پمپ درد گرفتم

کدوم بیمارستان و کدوم شهر رفتی؟؟؟

عزیز دلم اول اینکه قدم‌نو رسیده مبارک😍خدا قوت از این مسیر سخت و پر استرس و طولانیه بارداری عبور کردی..ان شا الله به زودی خستگیت در بره...الهی شکر که خوبی و کوچولوتو صحیح و سلامت بغلش کردی..

دوم اینکه کدوم بیمارستان ؟کدوم شهر؟
و اینکه خیلی ناراحت شدم..ان شا الله مشکلی نباشه

بسلامتی عزیزم😍
کدوم شهری

کدوم شهر و کدوم بیمارستان؟

بسلامتی باشه عزیزم انشاالله هیچ مشکلی نیس
من سه بار سوزن رو زدن🥲و الان به بدترین شکل دارم نابود میشم

ای وای

کدوم بیمارستان رفتی وااااا😐

مبارک باشه عزیزم 😍
آمپولش درد داشت؟
کدوم بیمارستان بودی
و‌این که بعد عمل گیج نبودی؟هوشیار بودی کامل؟

چقدر ناوارد بودن!!!😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

سلام قدم نو رسیده مبارک
چند هفته سز شدین ؟

سلام عزیزم مبارکتون باشه. قدمش پر خیر باشه.
دکترتون کی بود؟
هزینه عملتون چقدر شد؟

در کل من بعد چند تا زایمان که اسپاینال بودم و آخری بیهوشی بودم واقعا بیهوشی بهتره اصلا چیزی متوجه نشدم دردم هم کمتر بود

شیافت واسم استفاده کردن واسه بعد زایمان و مسکن های قوی که واسه تحمل درد هام خیلی خوب بود ، الان هم هموز بیمارستانم و مرحص نشدم ، اولین راه رفتن بعد از زایمان واقعا سخته ولی فقط همون اولین و دومین بار بعدش کمتره، اگه فک میکنید سزارین درد نداره سخت در اشتباهی چون دردهای من وقتی شروع شد مثل یه بچه فقط گریه کردم شاید نزدیک چند ساعت امروز گریه کردم و از اینکه روز بدنیا اومدن بچم گریه میکردم عذاب وژدان گرفتم

سوال های مرتبط

مامان آوش مامان آوش ۳ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان فرفری 👶 مامان فرفری 👶 روزهای ابتدایی تولد
میخوام تجربه زایمانم رو براتون بگم
پارت اول
من سزارین شدم، روزی ک رفتم بیمارستان پذیرش شدم تا دکترم بیاد واسه عمل، رفتم زایشگاه لباس دادن عوض کنم و بعد اومدن سوند وصل کردن، اولش فقط سوزش و درد داشت واسم ولی کم کم عادی شد، بعد یساعت اومدن ببرنم اتاق عمل خیلی میترسیدم چون من فوبیای بیمارستان دارم و دست و پام میلرزید، رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بیهوشی ک اومد بالا سرم بهش گفتم فقط بیهوشم کنین گفت بی حسی بهتره و مواد بیهوشی ممکنه روی تنفس بچه اثر بذاره و فلان، اما من چون میدونستم دکترم عملاش ده دقیقه فقط طول میکشه بهش گفتم یه موادی بزنین ک تو فاصله ده دقیقه از جفت رد نشه و روی بچه اثر نذاره، خلاصه اون میخواست من بی حسی رو انتخاب کنم اما من قبول نکردم اونم گفت من بدون رضایت خودت بی حست نمیکنم پس بیهوشی بهش بزنین. وقتی به هوش اومدم تو ریکاوری بودم و یادمه فقط با ناله و درد به هوش اومدم، نیم ساعت نگهم داشتن بعدش منتقلم کردن ب بخش.
بقیشو تاپیک بعدی میذارم.
مامان رایان👼🏻✨ مامان رایان👼🏻✨ روزهای ابتدایی تولد
مامان مهندسِ بقیع💚 مامان مهندسِ بقیع💚 ۲ ماهگی
خلاصه
دکترم رسید و منو بردن اتاق عمل
از رفتار و رسیدگی اتاق عمل بیمارستان سیدالشهدا هم بگم باید بگم عالی بود
منو خوابوندن روی تخت جراحی پزشک بیهوشی که مرد هم بودن اومدن بام صحبت کردن و خلاصه میخواستن هواسمو پرت کنن
پرستارا اونجا میگفتن خودت که خیلی خوشکلی کاش به خودت بره😂
گفتم البته اخلاقش به خودم نره بهتره
پرسیدن آخرین بار کی خوراکی خوردم منم گفتم ۶ صبح یدونه خرما‌
گفتن پس باید از کمر به پایین بیهوش شم که خداروشکر انتخاب خودمم‌کمر یه پایین بود چون قبلا بیهوشی کامل رو تجربه کرده بودم و میدونستم اصلا خوب نیست
دکتر بیهوشی یه امپول زد وسط کمرم
خدا شاهده اصلا متوجه نشدم
دکترم اومد بالای سرم کلی بهم آرامش داد واقعا دکترم عالی بود و من ازش راضی بودم (خانم دکتر خوان پایه دکتر زایمانم بودن
دکتری که هروقت مشکلی داشتم بهشون پیام میدادم با صبر و حوصله جواب میدادن
و تو مطبشون بدون توجه به شلوغی با صبر و حوصله به همه سوالاتت پاسخ میدادن
بهم آرامش و قوت و قلب میداد خلاصه بگم دکترم از همه نظر عالی عالی بود.)
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۳ ماهگی
سلام دوستان بلخره وقت شد بیام منم تجربه زایمانم رو بگم
روز شنبه ساعت ۱۲ ظهر یهویی دکتر زنگ زد گفت اماده شو بیا بیمارستان مشکل برا بیمارستان پیش اومده عملت کنم گفتم کی گفت ساعت ۱ بیا حالا من هیچ کاری نکرده بودم😧💔
زنگ زدم شوهرم تا اون اومد مادرم اومد منم یه دستی به خونه کشیدم یه دوش گرفتم راهی بیمارستان شدم
دیگه وقتی رفتم سریع تشکیل پرونده دادیم از خودم خون ادرار گرفتن رفتم قسمت زایشگاه اونجا لباسام عوض کردم گفتن نوار قلب باید بگیرم از بچه خدشون سوال میپرسیدن بیماری چی داری چی قرصی میخوری همینا...
دیگه اومد تا قسمت وصل کردن سوند برا من واقعا درد انچنانی نداشت گفته بودن هرچی خودت شل بگیری دردش کمتره یه سوزش حس میکردم
دیگه گذاشتنم رو ولیچر رفتم سمت اتاق عمل اونجا دکترم اومد یکم روحیه بهم داد یهویی از ترس ضربان قلبم رفت بالا
نشستم رو تخت گفتم منو بی هوش کنید حتما دکتر بیهوشی گفت بی حسی ک بهتره گفتم نه فقط بیهوش من میترسم
دیگه دراز کشیدم یه چیزی تزریق کردن تو رگ دستم دیگه یادم نمیاد تا اومدم ریکاوری بقیش پارت بعدی مینویسم.
مامان سوفی و دیا مامان سوفی و دیا روزهای ابتدایی تولد
خب بریم سراغ تجربه زایمان سزارین در بیمارستان نیکان غرب با خانم دکتر ملیحه پورزمانی
من تو ۳۹ هفته تمام وقت سزارین داشتم و صبح زود رفتیم بیمارستان، قبلش نیاز نیست برید برای تشکیل پرونده
مدارک و سونوها و آزمایشات و دوتا کپی از صفحه اول و دوم شناسنامه پدر و مادر و همون اول هم ۱۵ میلیون دریافت کردن
بیمه مون تکمیلی بود و چون سزارین دوم بودم و دکترم هم نامه داده بود که با تکمیلی ما کار میکنه از بیمه مون استفاده شد
کل هزینه زایمان حدود ۶۰ تومن شد بعلاوه ۴۵۰۰ هزینه فیلمبرداری اتاق عمل
من اتاق خصوصی هم میخواستم که گفتن بعد عملت به بخش زایمان بگو ولی بعد عمل رفتیم داخل بخش و بردنم تو اتاق دو تخته و گفتن خصوصی نداریم فعلا پره ولی از شانس خوب من اون یکی خانومه چندساعت بعد مرخص شد و من کلا تو اتاق خصوصی بودم😅
خب برگردیم سر زایمان
بعد از تشکیل پرونده ساعت حدودای ۸ونیم من رفتم بلوک زایمان و اونجا قرار بود عملم ساعت ۹ باشه.. اومدن سوند و آنژیوکت وصل کردن و گفتم لطفا سوند رو بعد بی حسی وصل کنین اما گفتن دکترت خواسته اینجا وصل کنیم سوند رو چون تو اتاق عمل آقا زیاده. دیگه پذیرفتم و حس بدش رو تحمل کردم، یه حس سوزش داشت که تا وقتی بی حسی رو بزنن همینجور باهام بود. ولی آنژیوکت رو خیلی عالی زدن و درد نداشت و جای خوبی هم زد کنار انگشت شصتم
بقیه پست بعد
مامان tanya مامان tanya ۲ ماهگی
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت سوم)
بعدش اومدن داخل اتاق لباس پوشوندن سروم وصل کردن منم خیلی ترسیده بودم میلرزیدم اصلا آمادگی نداشتم ولی وسایل های پسرم و پرونده ام پیشم بودن چون دکتر گفته بود تا تاریخ نامه ام نزدیک بیمارستان بمونم بعدش گفتن دراز بکش سوند رو بزنیم من با گریه گفتم میشه شوهرمو ببینم گفتن آره دراز کشیدم همون موقع کلی اب اومد کیسه ابم کلا پاره شد دیگه سریع نشستم رو ویلچر گوشیمو با طلا هام گرفتن گفتن ما میدیم به شوهرت و نذاشتن ببینم مامانمو و شوهرمو بعدش پرستار برد تا در اتاق عمل از اونجا به بعد یه آقا بود که برد تا در اتاق عمل بعدی که راهش (یه راه رو دراز بود) همون لحظه هم حرف میزد که شوهرت چی کاره اس چند سالته بعدش دیدم وارد اتاق عمل شدم ۵تا پسر بودن همشون ادکلن زده و به خودشون رسیده بودن یه لحظه فکر کردم رفتم عروسی 😂🤣بعدش از رو ویلچر بلندم کردن گذاشتن رو تخت عمل در همین هین دکترم اومد منو دید خندید و رفت من نشسته بودم رو تخت که دکترا هوون پسرا ازم سوال میپرسیدن و میخندون منو بعدش دکتر بیهوشی اومد و داشت آمپول میزد که دکترم اومد نشست آمپول رو زد در همین هی ازم سوال میپرسیدو میخندوندن اصلا درد بیحسی رو نفهمیدم دکترم اومد از دستم گرفت گفت اصلا استرس نداشته باش و به دکتر بیهوشی گفت دخترم از ۳۴هفته هی میگفت می‌خوام زایمان کنم بچه داره میاد گفتم کیسه ابم ترکید گفت پس واسه چیزی که ترکید کاری نمیشه کرد 😂 بعد سریع گفتن دراز بکش گفتم من بی‌حس نیستم دکترم با خنده گفت اورژانسی هارو بدون بی حس عمل میکنم خندیدم بعدش گفت شوخی میکنم الان بی حس میشی
مامان معجزه💙🧿 مامان معجزه💙🧿 ۱ ماهگی
پارت اول:: سلام دوستای گلم اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون. من بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم از اول تصمیم داشتم سزارین کنم چون واقعا از طبیعی فوبیا دارم.. ساعت 5ونیم صبح 6خرداد رفتم بیمارستان اونجا من رفتم قسمت بلوک زایمان همسرمم رفت برا تشکیل پرونده که همونجا 22میلیون گرفتن فعلا تا موقع ترخیصم تسویه کامل... لباسامو عوض کردم بعد منو بردن برا نوار قلب و وصل کردن سوند که من واقعا وحشت داشتم از این قسمت چون تجربه بدی داشتم ولی پرستاره با حوصله ایی بود گفت خودتو شل بگیر اصلا نمیفهمی منم چون ترس داشتم یکم پاهام میلرزید ولی سعی کردم تا جایی که میتونم خودمو شل بگیرم خلاصه سوند رو زد یه حس سوزش بدی گرفتم که بعد از پنج دیقه رفت بد نبود ولی من همش چندشم میشد و دوست نداشتم بعد که تموم شد دقیق طبق گفته دکترم ساعت هفت و نیم منو بردن اتاق عمل دکترم اماده نشسته بود منتظر من یه پرستار هم اومد گفت پمپ درد میخوایی که من گفتم نه نمیخوام ولی بعد از عمل پشیمون شدم بنظرم خیلی خوبه اگه بگیرید چون دونفر از هم تختی های من داشتن واقعا راضی بودن خلاصه منو دراز کردن رو تخت یه دکتر