سلام خانوما یه مشورت میدین
من حدود دو سال عروسی کردم. دیگه الان هم من هم شوهرم دوست داریم اقدام کنیم واسه بارداری ،، بعد مادر شوهرم (میگه:( به شوهرم میگه .... ایشالا بچه دار شی) به شوهرم میگه اینو.
بعد من خودم میگم اگه اقدام کنم و دیگه قرص ضد بارداری نخورم (چون تنبلی داشتم دکتر داد) تا سه ماه بخورم ال دی..«بعد الآن دیگه دکترم گفت نخور و اقدام کن» . من میگم اگه باردار شدم یه بار مادر شوهرم با خودش نگه چون من گفتم ایشالا بچه دار بشی . اینا هم به حرف من گوش دادن و بچه دار شدن . همیشه همینو میگه. میاد خونمون میگه. بحث بچه میشه میگه ایشالا بچه دار بشی به شوهرم میگه. کلا از این حرفا

من میگم یه جوری نباشه که اگه زود باردار شدم احیانا. اون با خودش این فکر رو کنه. که من گفتم اینطوری اینا هم بچه دار شدن

بخاطر اینکه من انقدر حساسم رو این مسئله واسه اینه که دخالت زیاد میکرد. یکم دمش رو چیدم... میگم نکنه من زود بچه دار بشم بگه به حرف من گوش دادن

۷ پاسخ

قشنگ درکت میکنم😂
تو کار خودتو بکن چیکار به اون داری
منم انقد زدم به لجبازی حالا هیچ مشکلی نداریم و باردار هم نمیشم
هی میگفتم چون مامانت خواب دید،،،چپن خاله ت خواب دید،،،چون زن داییت خواب دید،،،،چون مامانت میگه برو پیش فلان دکتر و....
مادرشوهرم برام تخم مرغ محلی میاورد لج میکردم نمیخوردم مینداختمشون
چون خیلی دخالت میکرد و برای همه چیز میگفت بزار من براتون بگم چجوریه و با فرمون من پیش برین و....
ولی الان شوهرم آزمایشاش همه عالی بود،،،خودمم هر ماه چنتا فولی خوب دارم و کیست و اینا نداره
چهار ماهه مرتب اقدامم و دکتر میگه احتمال چندقلو هست و باز نمیشه

به این چیزا فکر نکن عزیزم ❤

همه مادر شوهرا میگن گلم

بگو بعد دو سال تصمیم گرفتیم بچه بیاریم زندگیمون شیرین تر شه
بعد هم تا انومالی نگو

عزیزم این بار گفت بگو وقتش که شد تصمیم میگیریم هر چی به وقتش لذت داره و قشنگه

سلام عزیزم
همه که با ماه اول اقدام باردار نمیشن
بعدشم مگه بخاطر حرف مادرشوهر میخوای بچه دارشی ک نگران اینی ک چ فکری میکنه
شما دوس دارین بچه دارشین و این به هیچ احدی جز خودتون مربوط نیست
بنظرم اهمیت نده

عزیزم شما همین الآنم اقدام کنی ممکنه چند ماه طول بکشه به خاطر تنبلی و قرص .خودتو درگیر این افکار نکن

سوال های مرتبط

دوورنا دوورنا قصد بارداری
مامان های باردار و اونایی که زایمان کردن میشه چند لحظه بیان
من تصمیمی میخام بگیرم و به تجربه و مشورت شما نیازدارم منو تنها نزارین... یک سال و پنج شش ماهه ازدواج کردم، همسرم هرازگاهی میگه کم کم به بچه فکر کنیم... من به شخصه هنوز آمادگی روحی ندارم ینی تاالان بدون بچه همه چیو تصور میکنم، ولی همسرم برعکس من میگه بنظرم شروع کنیم....
همسرم ۳۳ سالشه و از نظر مالی اوکییم. حرف اینه من میترسم.... أمادگیشو ندارم، خودمو یه مادر که مسعولیت گردنشه نمیتونم تصور کنم،میترسم از مسعولیت،میترسم از اینکه فردا دلم به بودنش گرم نشه ، شاید خودخاهی باشه ولی من از محدود شدن خودم میترسم
مامانم پشتمه و مادربزرگم میگن تو فقط به دنیا بیار مابررگش میکنیم،درسته کلا نمیدم دستشون ولی خیلی کمکم میکنن، مادر شوهرم خیلی حمایتگره از هر نظر مالی معنوی پول ... همسرم هم میگه الان هم مادر من هم مادر تو جوونه میتونن اونا نگه دارن و میگه مادرم ( مادرشوهرم ینی) خداروشکر سالمه برا همه نوه هاش سنگ تموم گذاشته ،بچه بیاریم اونم آب گلیم بچه رو از اب میکشه
میگه بچه های همه خاهربرادرامو ساپورت میکنه چراما بچه دار نشیم و خودشو وقف اونا بکنه
راست هم مبگه حرفش منطقیه.... ولی من کلا نمیدونم چه تصمیمی باید بگیرم
همه چی محیا هس به جز من که میترسم قدم وردارم....🥲