۳۱ پاسخ

ویار بارداری چون رو ب موت بودم همش خیلی بارداری مزخرفی داشتم!بعدم شب بیداریا سخته با نوزاد!

سه ماه اول بارداری ووقتی بچم مریض میشه

دو ماه اولی که دنیا اومده بود.چون هم کولیک داشت هم دررفتگی لگن.بچم خیلی درد میکشید ساه میشد رنگش هر دکتری میبردیم یه قطره میداد که فرق نمیکرد آخرین روز سومین هفتش بود که فهمیدیم دررفتگی لگن داره تا دکتر خوب پیدا کنیم و وقت بده و براش کمربند بست شکر خدا دو ماه و نیمش بود بازش کردیم.اونو که باز کردیم انگار ما خودمون تازه دنیا اومدیم

فقط یک سال اول چون هم خودم حالم خوش نبود همم برا اذیتم میکرد

یک تا 3ماهگیش رفلاکس داشت و کولیک
منم تنها بودم کسی رو نداشتم
بارداریم عالی بود

غذانخوردنشششش

ویار بارداری واسه من وحشتناک بود روزی ۱۰ بار بالا میاوردم.واقعا مرگو به چشم دیدم هنوزم یادم میوفته حالم بد میشه😖

اون رفلاکس و بیخوابی بعد زایمان بدجور عذابم داد

ویار ت.خمی ک داشتم تا۵ماااه
و شیردادن الان

اولش سخته قبول دارم،من۹کیلو لاغرکردم
ولی ازهفته ۳۲ ب بعد‌من فقط با درد شدید و گرفتگی و هی این بیمارستان و اون بیمارستان داره میگذره🥲

بارداری سختی داشتم مدام خون ریزی داشتم و ترس از سقط شدن بچم. بعدش که زایمان کردم تا صد روز خون ریزی داشتم تو این مدت هم پسرم زردی داشت هرکاری میکردم خوب نمیشد هر روز هم وزنش کمتر میشد هر روز این دکتر و اون دکتر بودم بعدش پسرم سینم رو نگرفت و شروع کردم به شیر دوشیدن تا همین امروز که اونم وحشتناک هست غذا نخوردن و بی خوابی های پسرم همه و همه سخت بودن اما همش فدای سر پسرم و اصلا دلم نمیخواد این روزا سریع بگذره

دوره کولیک و رفلاکسش،کابوس وحشتناکی بود

افسردگی بعدزایمان یادم رفت اون دیگ اخرش بود ازشوهرم متنفربودم همش گریه میکردم چیزی نمیخوردم 😑

اتفاقی که بعد زایمانم افتاد

منم ۴ ۵ ماه اولی حالت تهوع شدید داشتم با دو سه ماه اول زایمانم چون شدید گریه میکرد

شب بیدارییییی الانم نمیخابه خسته شدم دیگ شیرگرفتن ک موفق نشدم موقع بارداریمم هرروز ی امپول میزدن اون سخت بود واسم و شش تاقرص میخوردم معدم پاره میشد بیچاره😑

اخراش ۲ ماه اخر ک خیلی سنگین شدم و کشاله رونم خیلی تیر میکشید نمیتونستم تنها برم حمام و شکمم خیلی بزرگ بود

اول استرس نگهداری از بچه
دوم تهوع شدید بارداری

از بدو تولد تا ۶ ماهگی ک پسرم شیر از دماغ و دهنش میزد بیرون🥲

دو سه ماه اول زایمان سخت ترین بود ب علت هجوم تمممااام درد های عالم ب من
و الان چون از شیر گفتمش🥲

من تو بارداری تهوع شدید در حد مرگ داشتم ولی افسردگی بعد زایمان از اونم سخت تره😥

به نظرم بیست روز اول بعد زایمانم سخت ترینش بود 😭😭 ک فک کنم به خاطر زایمان سختم بود

بارداری خیلی راحت بود زایمان یکم درد داشتم تا چهل روز و سینم نوک نداشت به زور شیر دادم خداروشکر بخاطر وجود پسرم

منم تا الان ویار۳ماهه اول
سر پسرمم تا ۳ماه اول سختی داشتم

هر چی میریم جلوتر سخت تره کلا در عوض سختیایی کذشته اصلا یادم نمباد چیا بوده😂فقط تو زمان حال سپری میکنم و پاره میشم چرا ما زنا رود همه چی یادمون میره😑ولی بنظرم قسمت دندون در اوردن خیلی سخته

افسردگی بعد زایمان

چالش های ابتدای تولد بچه، افسردگی پس از زایمان

اره همش سخت بود حتی دوماه اخر بارداریم ک بستری شدم ولی وقتی زایمان کردم اومدم خونه اون افسردگی ک اومد سراغم اون سخترین چیزی بود ک تو عمر زندگیم تجربش کردم و واقعا دوس ندارم کسی تجربش کن الانم بهش فک میکنم قلبم درد میگیرخ

چون مال من بریچ بودفقط غذاخوردنم ونشستنم وخوابیدنم خیلی خیلی سخت بود😫

بارداریم راحت بود خیلی راحت
دوماه اول بعد زایمان خیلی سخت بود بچم خیلی اذیت میکرد زردی طولانی بیخوابی شیر دهی سختی داشتم

دوران بارداری سخت ترینه

سوال های مرتبط

مامان آمین و آوینا مامان آمین و آوینا ۱ سالگی
تجربه قطع شیر شب
خانم ها من دوقلوهام شبا از شیر خودم میخوردن روز ها هم عادت کرده بودن شیر خشک شاید یکبار میخوردن همش شیر منو مسخواستن.منم دیدم خیلی اذیتم و چیزس ازم نمونده و از طرفی شب ها ۴ یا ۵ بار هر کدوم بیدارمیشدن و دوتا میک میزدن و میخوابیدن. کلا سینه ام شب تا صبح دهنشون بود یه خواب راحت نداشتم.خلاصه تصمیم گرفتم شیر خودمو دیگه ندم .
اول روز ها شیرمو کم کم قطع کردم و بعدش شب بهشون ندادم.
شب اول برای خواب کلی گریه کردن و مجبور شدم شیر بدم. نا گفته نماند که سینه ام پر از شیر شده بود و خودمم از خدام بود.
ولی دیگه شب تا صبح هر دفعه بیدار شدن یا بهشون با لیوان آب دادیم یا رو پا و تو بعل و آهنگ و کلیپو .... گداشتیم که بخوابن.
سه شب واقعا سخت بود و میشد گفت اصلا خواب نداشتیم ولی از شب سوم کم گم بچه ها بهتر شدن. ولی تا دوهفته مدام گریه میکردن.دو روز اول هم اصلا شیر خشک نخوردن و بهانه گیری زیادی داشتن.ولی رفته رفته یاد گرفتن که باید شیر خشک بخورن. کنارش شیر پاکتی نی دار و شیر تو لیوان هم شروع کردم.که بعد از چند ماه بتونم شیر خشک هم بگیرم.
ولی از خودمم بگم که یک هفته دوران سختی گدروندم.سینه ام پر از شیر شده بود.چند بار شیرشو تا یه حدی دوشیدم مخصوصا زیر دوش آب گرم تا یکم سبک بشه ولی روز دو یا سوم بود خیلی حالم بد شد اصلا انگاری تب کرده بودم استامینوفن خودم و خوابیدم. ولی بعد از اون خیلی بهتر شدم.
کلا باید بذارید سینه مر از شیر بشه جوری که تحملش سخت بشه براتون . بعد ازش بدوشید.چند بار این دوشیدنو در طول هفته انجام بدید دیگه یهو میبینید سینه اتون شل شده و تموم.